از دستاوردهای گرانقدر انقلاب اسلامی ایران در حوزة فکر و اندیشه، از بین بردن خودباختگی و ایجاد خودباوری فرهنگی است. همچنان که قبلاً گفته شد، اصلاحات فکری و تحولات اندیشهای از مسائل مهم و ریشهای در هر دگرگونی بنیادی و انقلاب میباشد. تا تفکر و اندیشه اصلاح نشود، هیچگونه حرکت و تحول اساسی صورت نمیگیرد.
اولین گام برای هر اصلاح و حرکت سازندهای، اصلاح بینش و اعتقادات میباشد. یکی از دردها و رنجهای اساسی اجتماعی، طی سالهای طولانی در رژیم پهلوی درد خودباختگی فرهنگی بود. فضایی به وجود آورده بودند که مردم میپنداشتند خود از نظر فرهنگی حقیر و بیمحتوا هستند و برعکس، غرب دارای فرهنگ شایسته و مترقی و برتر است و مردم ضرورتاً باید پیرو آن فرهنگ باشند.
این خودباختگی فرهنگی و غربزدگی در همه جای کشور اعم از دانشگاهها، مدارس، ادارات، اجتماع، خانواده، کارخانهها، مؤسسات و سازمانها حاکم بود. بسیاری از مردم باور کرده بودند که باید مثل غربیها فکر کرد، مثل آنها لباس پوشید و سخن گفت، اخلاق و رفتار آنها را تقلید کرد و مانند آنها روابط خانوادگی و فردی را تنظیم کرد.
باید در سخن گفتن، اصطلاحات غربی را به کار گرفت و حتی نام فرزندان و کالاها باید غربی باشد. زندگی بیبندوبار و خلاف عفت غربی باید ملاک عمل باشد و نگرش به مذهب و دین باید همانند نگرش غربیها باشد. سفر به غرب و اقامت در محیط فاسد آن، ارزشمند و سفر به مکه و مدینه و اماکن مقدس و کشورهای اسلامی، ارتجاع و عقبماندگی تلقی میشد.
رژیم پهلوی همراه با استکبار غرب در جهت القاء این تفکر در ذهن مردم ایران برنامهریزی میکرد و متأسفانه تا حد بسیار زیادی نیز این تلقین اثر کرده بود. «غربزدگی» رهآورد همدستی رژیم پهلوی و غرب بود. علت آن هم روشن است. آنها از تفکر و فرهنگ اسلامی ترس و واهمه داشتند و آن را خلاف منافع نامشروع خود تلقی میکردند. فرهنگ مردم ایران، فرهنگ اسلامی و دینی بود و اگر این فرهنگ تحقیر نمیشد و مردم شیفتة فرهنگ غرب نمیشدند، استکبار به اهداف شوم خود نمیرسید. از سوی دیگر خودباختگی فرهنگی مردم به غرب، موجب میشد که همیشه با ذلت و حقارت دست نیاز به سوی غربیها دراز کند و نوکری و سرسپردگی آنها را بپذیرند.
رژیم محمدرضا پهلوی نیز به علت وابستگی پایههای قدرتش به ارادة غرب، ناگزیر بود دستورات فرهنگی غرب را مو به مو اجرا کند و مردم را شیفته فرهنگ غرب سازد. در این راه فعالیتهای گستردهای در داخل کشور صورت میگرفت و موجبات خشنودی غرب از محمدرضا را فراهم میساخت.
در مورد خودباختگی فرهنگی مردم در رژیم پهلوی، حضرت امام(ره) در وصیتنامه خویش با تلخی شدیدی از این موضوع یاد کرده و میفرمایند:«از جمله نقشهها که معالأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیز ما گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمارزده از خویش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است. به طوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبلهگاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را از فرایض غیرقابل اجتناب معرفی نمودند. و قصه این امر غمانگیز، طولانی و ضربههایی که از آنان خورده و اکنون نیز میخوریم، کشنده و کوبنده است... نویسندگان و گویندگان غرب و شرقزدة بیفرهنگ ... رسوم و آداب اجنبی را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی، آنها را به خورد ملتها داده و میدهند.
فی المثل اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری چند واژة فرنگی باشد، بدون توجه به محتوای آن با اعجاب پذیرفته و گوینده و نویسنده آن را دانشمند و روشنفکر به حساب میآورند و از گهواره تا قبر به هرچه بنگریم اگر با واژة غربی و شرقی اسمگذاری شود، مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب و اگر واژههای بومی خودی به کار رود، مطرود و کهنه و واپسزده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربی داشته باشند، مفتخر و اگر نام خودی دارند، سر به زیر و عقب افتادهاند. خیابانها، کوچهها، مغازهها، شرکتها، داروخانهها، پارچهها و دیگر متاعها هر چند در داخل تهیه شده باید نام خارجی داشته باشد تا مردم از آن راضی و به آن اقبال کنند.
فرنگیمآبی از سر تا پا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شؤون زندگی موجب افتخار و سربلندی و تمدن و پیشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودی کهنهپرستی و عقبافتادگی است... رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرک کهنهپرستی و عقبافتادگی است. بیاعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانههای روشنفکری و تمدن و در مقابل، تعهد به این امور نشانة عقبماندگی و کهنهپرستی است. »(١)
و در جای دیگری میفرمایند: «تا این غربزدگی و شرقزدگی در ملت ما است، هیچ امیدی به اصلاحات نیست، ما باید تمام همتمان را صرف کنیم که خودمان را از این وابستگی فکری بیرون بیاوریم. »(٢)
پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، به این دوران حقارتبار و خودباختگی فرهنگی پایان داد و مردم رشید ایران با رهبریها و هدایتهای روشنگرانة امام امت، به خودباوری فرهنگی رسیدند. ملت ایران به این رشد و آگاهی رسیدند که خودباختگی فرهنگی، زمینه و ریشة بسیاری از وابستگیها و مفاسد میباشد و لذا تکیه به فرهنگ خودی و اسلامی را عمیقاً باور کردند. رهبر معظم انقلاب در مورد این دستاورد میفرمایند: «یکی از بتهایی که استعمار در طول دورانهای متوالی روی آن در همة ملتهای عقب افتاده کار کرده بود، بت برتری نژاد سفید و نژاد اروپایی و آمریکایی بر نژادهای آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین است. احساس حقارت در ملتها را زنده کرده بودند. امروز در بسیاری از ملتها متأسفانه هنوز بقایای آن هست. در مقابل آمریکاییها احساس حقارت میکنند. »(٣)
خودباوری فرهنگی به عنوان یکی از دستاوردهای مهم محسوب شده و دارای اهمیت بسیار میباشد. خودباوری فرهنگی، زمینة از بین رفتن وابستگی فرهنگی را فراهم کرده و موجب استقلال فرهنگی میشود. خودباوری فرهنگی با مسائل فکری، عقیدتی، اخلاقی و باورهای دینی و مذهبی مردم سر و کار دارد. همچنین موجب عدم احساس حقارت و خودکمبینی در برابر غرب و در نتیجه عدم وابستگی و سرسپردگی به غرب میشود.
متأسفانه در سالهای اخیر مجدداً عدهای به دنبال زندهکردن خود باختگی در برابر غرب هستند. اینان با مطرحکردن هرچه بیشتر غرب و تعریف و تمجید از آن و متقابلاً به زیر سؤال بردن فرهنگ و ارزشهای خودی و مبانی اسلامی، تلاش میکنند تا بار دیگر حلقة ذلت و خواری خودکمبینی و خودباختگی فرهنگی را بر گردن ملت ستمدیده ایران بیندازند. بر دلسوزان و مسؤولان انقلاب است که حساسیت لازم را نسبت به این تحرکات موذیانه نشان داده و اجازه ندهند این دستاورد ارزشمند انقلاب، تضعیف گردد.
پی نوشت:
١-وصیت نامه سیاسی - الهی امام خمینی (ره)، ص ٢٦.
٢- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر دهم، ص ٢٤٤.
٣- خطبه نماز جمعهف روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ١٨/١١/١٣٦٥.
* منبع : کتاب ٩٢ دستاورد انقلاب اسلامی ایران، ص ١٥٤