مولانا جلال الدین محمد بلخی، شاعر بلندآوازه، عارف دانشور و اندیشمند سترگ در آثار فاخر و جاودان خود به ویژه در مثنوی شریف باربار از امام علی و فرزندانش و به طور کلی از فرزندان پیامبر(ص) نام برده و تجلیل کرده است. تجلیلی در اوج و شکوهمند؛ انگار که او یک شیعه وپیرو بیچون و چرای خاندان رسول خداست. درحالی که میدانیم مولانا از مذهب تشیّع با تعریف و حد و مرز امروزی آن پیروی نمیکرد. مولانا در فقه، حنفی مذهب و در کلام اشعری است. او در چند جای از مثنوی از کلام اشعری دفاع میکند و بر مذهب اعتزال خرده میگیرد و سنّی بودن را مساوی میداند با پیروی از مذهب اشاعره:
چشم حس را هست مذهب اعتزال
دیدۀ عقل است سنّی در وصال
سخرۀ حسّاند اهل اعتزال
خویش را سنّی نمایند از ضلال
هر که در حس ماند او معتزلی است
گرچه گوید سنّیم از جاهلی است
هر که بیرون شد ز حس، سنّی وی است
اهل بینش چشم عقل خوش پی است (مثنوی، 2/61-64)
در جای دیگری از مثنوی، این بحث را مطرح میکند که آیا عقل آدمها در اصل آفرینش برابر است و در اثر فراگرفتن دانش تفاوت پیدا میکند یا در اصل متفاوت میباشد؟ مولانا از نظر اشاعره دفاع میکند:
اختلاف عقلها در اصل بود
بر وفاق سنّیان باید شنود
بر خلاف قول اهل اعتزال
که عقول از اصل دارند اعتدال
تجربه و تعلیم بیش و کم کند
تا یکی را از یکی اعلم کند
باطل است این، زان که رأی کودکی
که ندارد تجربه در مسلکی
بر دمید اندیشهای زان طفل خرد
پیر با صد تجربه بوی نبرد (مثنوی، 3/1539-1543)
در جای دیگری، تأویل معتزله را این گونه رد میکند:
این بود تأویل اهل اعتزال
وان آن کس کو ندارد نور حال
چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی (مثنوی، 3/1027-1028)
در عین حال که مولانا از عالمان بزرگ حنفی و از نظر کلامی اشعری است، از مجموع آثار او خصوصا از مثنوی به آسانی میتوان پیبرد که او ارادت و محبت بسیاری به خاندان پیامبر دارد. چنان که استادجلال الدین همایی مینویسد: «در عمق افکار و عقاید مولوی و گفتههای او در مثنوی جنبهای از محبت و هواخواهی علی و آل علی و خاندان پیامبر اکرم (ص) دریافتهام که میتوان آن را با اساس و پایه اصلی تشیع به معنی عام کلمه تطبیق کرد. (مولوینامه، نشر هما، 1366ش، چاپ ششم، ص 51)
هرچند مولانا در مثنوی، از ابوبکرو عمر و عثمان نیز فراوان تجلیل میکند؛ امّا تجلیلی که مولانا از امام علی(ع) می کند از هیچ کدام از صحابه یا خلفای پیامبر نمیکند. برخی از ابیات او در وصف حضرت امیرالمؤمنین واقعا بینظیر است و هیچ دانشمند شیعی آن حضرت را به قدرت توصیف مولانا وصف نکرده است:
از علی آموز اخلاص عمل
شیرحق را دان مطهّر از دغل
در شجاعت شیر ربّانیستی
در مروّت خود که داند کیستی
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمّهای واگو از آنچه دیدهای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد (دفتر اول مثنوی، داستان خدو انداختن خصم در روی علی)
از ویژگیهای مثنوی یکی این است که به تفسیر آیات کریمهی قرآن و احادیث پیامبر میپردازد. از آن جمله احادیثی که از پیامبر دربارهی مولا علی صادر شده بیش از دیگر احادیث مورد توجه مولانا قرار میگیرد. رسول خدا فرموده است:
«انامدینة العلم وعلیّ بابها فمن ارادالمدینة والحکمة فالیأتها من بابها.»
مولانا خطاب به حضرت علی میگوید:
چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب برجویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه «ماله کفوا احد» (مثنوی، 1/3763-3765 )
فردوسی، شاعر بزرگ فارسی زبان نیز با اشاره به همین حدیث سروده است:
که من شهرعلمم علی ام در است
درست این سخن قول پیغمبر است
در دفتر ششم مثنوی، به حادثهی تاریخی غدیر و حدیث مربوط به آن میپردازد. در آن جریان معروف، پیامبر دربارهی مولا میفرماید:
«من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه ...»
و مولانا میسراید:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود وآن علی مولا نهاد
گفت: هرکو را منم مولا و دوست
ابن عمّ من علی مولای اوست (مثنوی، 6/4538)
مولا به چه معناست؟ به معنای دوست داشتن یا به معنای رهبر و پیشوا؟ برای این که اشتباهی پیش نیاید بلافاصله منظور خودش را از کلمه مولا بیان میکند؛ بیان مولانا از معنای واژهی مولا، بیانی است زیبا، کامل، پرمعنا و سرشار از راز و رمز:
کیست مولا؟ آن که آزادت کند
بند رقیّت ز پایت برکند
چون به آزادی نبوّت هادی است
مؤمنان را زنبیا آزادی است (مثنوی، 6/4540)
اشاره به آیه قرآن است که میگوید: «ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم» (اعراف/157)
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
لیک میگویید هردم شکر آب
بیزبان، چون گلستان خوش خضاب
بیزبان گویند سرو و سبزه زار
شکر آب و شکر عدل نوبهار (مثنوی، 6/4542)
کار پیامبران آزاد کردن انسانها از زنجیر اسارت بتها و اندیشههای خرافی و محدود کننده و هدایت مردم به سوی خوبیها و نیکیها و سرانجام دعوت به خداوند است. از نظر مولانا، کار علی- که پیامبر او را مولا معرفی کرده است- نیز همین است.
ارادت مولانا به امیرالمؤمنین در حدی است که به هر بهانهی در جای جای مثنوی به حوادث زندگی امام علی اشاره میکند؛ او با اشاره به شجاعت امام میگوید:
از علی میراث داری ذوالفقار
بازوی شیر خدا هستت بیار (مثنوی، 5/2502)
به فداکاری و ایثارگری امام میپردازد:
سیف و خنجر چون علی ریحان او
نرگس و نسرین عدوّ جان او
وقت آن آمد که حیدروار من
ملک گیرم یا بپردازم بدن
برجهید و بانگ برزد کای کیا
حاضرم اینک اگر مردی بیا (مثنوی، 3/4352-4353)
یکی از لقبهای مولا اسدالله یا اسدالله الغالب– شیرخدا- است. مرحوم فروزانفر، مستند این لقب ر ابه سفینة البحار ذیل کلمه «اسد» ارجاع داده است. عبارت سفینة البحار این است که شیری، در راه طائف بر سر راه ابوطالب آمد و پیش او در خاک غلتید و گفت: تو پدر اسدالله، یاور پیامبر خدا هستی.
ملقب ساختن رسول خدا (ص) امام علی را به «اسدالله» در کتابهای عامّه و خاصّه آمده است. از جمله حافظ ابوسعد عبدالملک بن محمد خرگوشی ( وفات 406) در کتاب شرف المصطفی از مناقب کاشی مینویسد: «رسول خدا بر منبر، پس از حمد و ثنای الهی، پرسید: علی ابن ابیطالب کجاست؟ حضرت امیر برخاست. پیامبر او را به خود نزدیک کرد و فرمود: این اسدالله است در زمین. محب الدین طبری در ذخائرالعقبی و محمدصالح کشفی حسینی حنفی در المناقب المرتضویه و تنی چند از عالمان و محققان اهل سنت نیز این حدیث را آورده اند.
(شرح مثنوی/ دکترسیدجعفر شهیدی / 5/300)
و مولانا چنین میسراید:
مر علی را در مثالی شیر خواند
شیر مثل او نباشد گرچه راند (مثنوی، 3/1941)
یکی از کنیههای مولا علی «ابوتراب» است. این کنیه را پیامبر بدو داده بود و مولا این کنیه را بیش از دیگر کنیههای خود دوست میداشت. از عماریاسر روایت شده است که گفت: «من و علی در غزوه عشیره باهم بودیم. ما ساعتی کار بنی مدلج را تماشا کردیم که در خرماستان خود کار میکردند. سپس خواب بر ما چیره شد. و در کنار خرمابنان خرد، روی خاکها خفتیم تا آن که پیامبر ما را یافت و به علی فرمود: ابوتراب برخیز!»
(بحارالانوار مجلسی، ج35 ، ص 250 )
مولانا از زبان خود حضرت میگوید:
غرق نورم گرچه سقفم شد خراب
روضه گشتم گرچه هستم بوتراب (مثنوی، 1/3802 )
مظلومیت و تنهایی علی نیز از چشم مولانا پنهان نمانده است؛ آنگاه که از تنهایی و جهالت مردم زمانه خود، سر را در چاههای اطراف کوفه فرو میبرد و با عمق چاه رازدل میکرد، تنها اعماق زمین میتوانست دردها و رازهای علی را برتابد. مولانا میسراید:
چون بخواهم کز سرت آهی کنم
چون علی سر را فرو چاهی کنم (مثنوی، 6/2014)
نیست وقت مشورت، هین! راه کن
چون علی تو آه اندر چاه کن
محرم آن آه کم یاب است بس
شب رو و پنهان روی کن چون عسس
سوی دریا عزم کن زین آبگیر
بحر جو و ترک این گرداب گیر (مثنوی، 4/2232-2234)
اما آنجایی که مولانا درباره امیر ایمان، سخن را به اوج خود رسانده است در دفتر اول مثنوی و در ضمن داستان خدو انداختن خصم بر روی امیرالمؤمنین علی (ع) میباشد. تحلیل و بررسی بیانات مولانا در آن داستان خود فرصتی جداگانه میطلبد. از باب تبرک چند بیت نمونه در اینجا میآورم، باشد تا وقت دیگری که در حد توان خود بدان بپردازیم:
بازگو ای باز عرش خوش شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
راز بگشا ای علی مرتضا
ای پس سوء القضا حسن القضا
آن که او تن را بدین سان پی کند
حرص میری و امیری کی کند؟
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبیّ و هر ولی
او خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه (دفتراول مثنوی)
نویسنده: سیداسحاق شجاعی