کشورهایی چون افغانستان، لبنان، فلسطین، عراق و اخیرا نیز مصر و لیبیا چند کشوری هستند در خاور میانه که بررغم تفاوت های زیادی، در یک ویژگی با هم اشتراک دارند وآن آینکه غیراز ملت های آنان، اکثر دولت های دور و نزدیک دراین چند کشور، نفوذ ومنافع دارند. برای جهانیان، هر چیزی که در راستای تامین منافع شان باشد، می تواند اهمیت داشته باشد، الا منافع ومصالح ملی مردمان چند سرزمین مذکور. این امر دلایل زیادی دارد، که عمده آنها دو عامل داخلی و خارجی می باشد.
آنچه به عنوان عامل داخلی می توان بیان کرد، وجود بستر وزمینه دخالت بیگانگان، به دلیل حاکمیت های غیرمسئول، بی تفاوت وگاهاً خائن در برابر کشور و ملت های سرزمین های مذکور می باشد. به افغانستان می پردازیم که از همه به ما نزدیک تر است وبهتر از کشورهای دیگر ازتاریخ و راز و رمز آن آگاهیم.
تا آنجا که تاریخ کشور به ما اجازه تتبع و کند وکاو را می دهد، تقریباً از بدو جدایی افغانستان از پیکره خراسان بزرگ واز آن زمانی که سایه شوم استعمار فرتوت بریتانیا بر فراز کشورهای اسلامی، سنگینی می کرد، افغانستان، همواره اسیرقدرت طلبی های حاکمان غیرمسئول وبحران های خلق شده به وسیله دولت های غربی وشرقی بوده است.
در عرض وطول این سال های متمادی، حکام وپادشاهان رنگارنگی، آمده اند و رفته اند. اما هیچکدام آن طور که شاید وباید، برای به دست آوردن و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور نیندیشیده اند. تاریخِ حدود هشتاد ساله افغانستان، نشانگر آن است که از آن زمان تا اکنون، دولت های حاکم درکشور، هیچ کدام بدون وابستگی به یکی از دو بلوک شرق یا غرب، نتوانسته اند به حیات سیاسی خویش ادامه بدهند وخود همین وابستگی به قدرت های خارجی، در طول زمامداری حاکمان گوناگون، عمده عامل وبه عنوان شاه دلیل رکود وعقب ماندگی میهن اسلامی ما ارزیابی می گردد.
آنچه واضح ومبرهن است، یکی از دلایل اساسی و غیر قابل انکاری که افغانستان را به کشوری عقب نگهداشته شده تبدیل کرده است، وجود حاکمانِ بی تفاوت و وابسته به قدرت های غرب و شرق بوده و می باشد. این واقعیت را ذهن هر ذیشعوری درک می کند که قدرت های بیگانه خارجی، دل شان به حال هیچ یک از کشورهای جهان چهارمی و جهان پنجمی و به خصوص برای ممالک اسلامی نسوخته و دایه های مهربان تر ازمادر هم که افسانه ای بیش نیست.
هر انسان هوشمندی باید این پرسش را ازخودش بکند که کشوری چون ایالات متحده و بیشتر کشورهای غربی که سابقه افتضاح در کشتار بی رحمانه انسان ها وغارت سرزمین ها واموال آنان در اقصی نقاط جهان از قتل عام ها وحمام خون به راه انداختن ها در متن امریکا- کشتار سیاه پوستان وسرخ پوستان وغصب معادن آنان- گرفته تا فاجعه غیر قابل باور هیروشیما وناکازاکی درجاپان، ویتنام و ستم آشکاری که امروزه به مردم عراق، فلسطین، لبنان، بحرین، سوریه، افغانستان و اخیراً بر مسلمانان میانمار روا می دارند، آیا می توانند و حق آن را دارند که از حقوق بشر دم بزنند و به بهانه های دروغین و واهی ای چون مبارزه با دهشت افکنی، مواد مخدر واز همه خنده دار تر، برقراری امنیت در افغانستان و منطقه، خون هزاران زن ومرد وکودک بیگناه را به زمین بریزند؟
گمان نمی کنم کسی به این واقعیت شک داشته باشد که قدرت های بزرگ، نه بر اساس منطق، که با زبان زور و تحکم، با جهانیان وبه خصوص با دولت های اسلامی حرف می زنند که نمونه آشکار این زور گویی، برخورد غیر مسئولانه و دخالت جویانه آنان با دولت و ملت سوریه و مردم مظلوم بحرین است.
منتها، این زبان را به شکل بسیار ماهرانه ودر پوشش های عوام فریبانه، در قالب به ظاهراستندردهای پذیرفته شده در سطح دنیا، نهادینه کرده وبه بشریت تحمیل می کنند! دقیقاً شبیه بزه کاران شیک و متمدنی که- برخلاف سارقان معمولی- از دیوار کسی بالا نمی روند، اما در روی زمین صاف، سرمه از چشمان مردم می ربایند وهیچ کسی حتا قانون نیز، نمی تواند دست آنان را باز کند! چرا که خودِ قانون، این نوع سرقت ها را مجاز و نهادینه کرده است! واین همان جهت برجسته نقص قوانین بشری است که توانایی اداره و کنترول جوامع انسانی را ندارد.
به هر تقدیر، عامل دیگری که در بی سر وسامانی کشورهای مانند افغانستان، نقش ایفا می کند، واز آن به عنوان باعث خارجی نام برده شد، دید منفعت جویانه و غیر انسانی کشورهای قدرتمند نسبت به کشورهای ضعیف نگهداشته شده است. اساساً یکی از دلائل عدم رشد وبالندگی کشورهای به ظاهر ضعیف، همین برخورد تبعیضی، استعماری و غیر انسانی کشورهای بزرگ وقدرتمند با آنان است. ملاک سیاستِ امروزِ حاکم بر دنیا، نه معیارهای ارزشمند انسانی، که بلکه گزینه های سخیفِ سود جویانه ومنفعت گرایانه نگرشِ اومانیستی حاکم بر جهان است. در این نگرش، ارزش های الهی جای خود را به پدیده های انسانی داده و انسان به جای آفریده گار، به خلق و ایجاد مقررات وقوانین، دست می گشاید! با عمل به همین نگرش است که کشوری با ملتش، برتر از قارون می ایستد و کشور یا کشورهایی هم با مردمان شان، با خاک راه،همسطح می شوند.
چیزی به نام عدالت اجتماعی در این دیدگاه، وجود ندارد. ملاکِ بودن وزندگی کردن، قوی بودن است و ضعیفان و درماندگان، نه مستحق ترحم که محکوم به فنا ونابودی اند! عباراتی شبیه این، از کسی نقل شده است که خود یکی از تئورسین های معروف در امریکا وغرب است وکسی است که در عمل، سفینه آرزوها وامیال دولتمردان امریکا و اروپا را راه می برد. با یک چنین رویکرد است که ایالات متحده و غرب، با هدفِ نیل به منافع خویش و توسعه آن، به افغانستان ویا هر کشور دیگر، لشکر کشی می کنند.
به هر حال، آنچه برخی از کشورهای عقب نگهداشته شده از آن رنج می برند، سیستم تبعیضی و ناعادلانه ای است که در معادلات حاکم بر جهان وجود دارد و تا این نظام منحط و غیر عادلانه، اصلاح نشود، به هیچ عنوان نمی توان شاهد رشد و بالندگی کشورهایی چون افغانستان و امثال آن بود.
نویسنده: سید فاضل محجوب