در حقيقت قرآن دستگاه شگفتى است كه واژگان نيمه شفاف و به تعبير قرآن «متشابهات» آن درصد كلانى را تشكيل مى دهد
بازتاب فرهنگ زمانه و نقش قرآن(بخش پایانی)
خبرگزاری آوا- مشهد مقدس , 28 حمل 1391 ساعت 18:37
در حقيقت قرآن دستگاه شگفتى است كه واژگان نيمه شفاف و به تعبير قرآن «متشابهات» آن درصد كلانى را تشكيل مى دهد
بازتاب فرهنگ زمانه و نقش قرآن(بخش پایانی)
شايد يكى از مهم ترين علل و اسباب، تنزيل تدريجى قرآن، ايجاد زمينه هاى تحول تصوّرى و مفهومى در واژگان در يك فرآيند به نسبت طولانى و آرام در نسل هاى دوم و سوم بود.
اگر ما انزال يكپارچه و دفعى را بپذيريم اين را نيز بايد باور كنيم كه پيامبر انسان معمولى و عادى نبود چون درك مفاهيم و تصور و نگرش و بينش قرآنى در جامعه همان واژگان براى انسانى كه در يك محيط فرهنگى رشد كرده كه با فرهنگ قرآنى در بسيارى از جهات متفاوت است، امرى ناشدنى و دست كم دشوار خواهد بود و در حقيقت تصور شفافى دست كم از فرهنگ و بينش فرهنگ قرآنى نمى توانست داشته باشد و به گونه نيمه شفاف و تحريف گونه با آن رو به رو مى گشت.
در حالى كه پيامبر(ص) از همان آغاز نه تنها مفاهيم ودستگاه كلى مفهومى و فرهنگى قرآن را مى شناخت بلكه آن چه را در آغاز بر آن تأكيد داشت، در پايان نيز همان را تحكيم و استوارى مى بخشيد.
بنابراين پيامبر را بايد يك استثنا بر شمرد. غير از ايشان همه در قرار گرفتن در محيط فرهنگى قرآن نيازمند طى فرآيندى بس طولانى بودند تا مفاهيم و تصورهاى قرآنى جايگزين مفاهيم و تصورهاى جاهلى شود. چون تصورى كه اين واژه معرف و نماينده آن است، ديگر همان چيزى نيست كه پيش از آن بوه است. بدان جهت كه كل هستى شناختى مندرج در ذيل آن كاملا تفاوت پيدا كرده و چيزى است كه از اساس نسبت به گذشته آن بيگانه شده است.
از اين جا درمى يابيم كه نخستين مسلمانان در هنگام شنيدن واژگان قرآنى چه واكنشى از خود بروز مى دادند. آنان با واژگانى رو به رو مى شدند كه تاريخ طولانى ويژه به خود را همراه خود داشت و نمى توان كارى كرد كه اين گذشته سنگين دست كم تا اندازه اى در آن هنگام كه اين واژه در قرآن و در يك هستى شناختى ويژه خود به كار مى رفت، احساس نشود. همين امر سبب پيدا شدن مانعى براى آن شد كه واژه شفافيت گذشته خود را حفظ كند; از اين رو گرايش به ابهام و حالت نيمه شفاف پيدا مى كرد، حالت نيمه شفاف اين واژگان از همين جا آغاز شد و يكى از خصوصيات واژگان قرآنى گشت كه به طور تقريب همه اصطلاحات كليدى را در بر مى گيرد. در حقيقت قرآن دستگاه شگفتى است كه واژگان نيمه شفاف و به تعبير قرآن «متشابهات» آن درصد كلانى را تشكيل مى دهد.
و همين عامل شگفت، موجب شده تا ما با مسأله قرآن با واژگانى كه معانى متعدد دارد و يا با «وجوه» قرآنى روبرو شويم. بلكه پا را از اين فراتر نهاده، ادعاى تفاوت ها و اختلافات كلامى و فقهى را در آن مى جوييم; يعنى همين نيمه شفاف بودن واژگان در فرهنگ و دستگاه قرآنى عامل اصلى تفاوت ها و اختلافات پس از قرآنى است; زيرا بسيارى از مسلمانان يا همان مفاهيم و تصورهاى پيشين واژگان را با خود به فرهنگ واژگانى و دستگاه تصورى و جهان بينى قرآنى منتقل كردند، و يا آن كه مفاهيم و تصورهاى قرآنى را به صورت اختلافى پذيرفتند، نتيجه اى كه جز ابهام و اختلاف ثمرى نداشت و نتيجه آن درگيرى ها و نرسيدن به حقايق قرآن و فرهنگ خاص آن است.
اما واژگانى كه از بيرون وام گرفته شده است از ابهام بيشترى برخوردار است; چون گاه اين واژگاه به همراه مفاهيم و تصورهاى آن در فرهنگ و زبان ديگر مورد نظر بوده است و گاه چنين نبوده بلكه تنها بخشى از مفاهيم مورد توجه بوده و در حقيقت مفاهيم و تصورات، به خوب و بد تقسيم شده، و تنها خوب آن پذيرفته شده بود.
اگر واژگان با مفاهيم وتصور خاص خود، مورد پذيرش بوده باشد، از شفافيت خود برخوردار است مگر آن كه واژگان در محيط فرهنگى و زبانى خود دچار ابهام بوده باشد.
گاه تصوّر و مفهومى مورد توجه است; ـ و اين توجه چه به جهت اثبات و يا نفى بوده است ـ، واژه اى در محيط فرهنگى خود دارد، كه نماينده آن تصور است; در اين صورت گاه خود واژه نقل مى شود تا مفاهيم و تصورهاى همراه با آن منتقل و اثبات و يا نفى شود; و گاه واژه نقل نمى شود بلكه واژه اى از محيط گرفته و به عنوان ميانجى به كار مى رود. واژگان ميانجى يكى از عوامل ابهام مفهوم هستند; چون واژه در محيط دوم اگر معناى همانند معنا و مفهوم واژه داشته باشد مشكلى نيست; ولى بيشتر اوقات واژه خود مجموعه تصوّرى پشت سر دارد كه ويژه محيط فرهنگى خود است و مفاهيمى كه مى خواهد به وسيله اين واژه انتقال يابد، مفاهيمى جديد است، از اين رو ديگر نمى تواند شفاف باقى بماند و به طور آشكارى گرايش به ابهام و يا نيمه شفافيت دارد; چون واژه در محيط دوم تاريخ درازى را به دنبال دارد كه هر جا آن واژه به كار رود اين پيشينه تاريخى و معناى وابسته آن نيز احساس مى شود.
مثلاً كاربرد «سروش» و يا «هاتف» به جاى «تلفن»; در حالى كه دو لفظ نخست به معناى بانگى اسرارآميز وندايى آسمانى و غيبى با تاريخى طولانى در بيان مسايل معنوى، دينى و عرفانى است.
كاربرد واژگان فوق در معناى واژه تلفن كه نشانه ساده اى از انديشه و فن آورى تازه است، ابهام زايى را تقويت مى كند و از همان آغاز آن را از شفافيت بيرون مى برد. وجود چنين گذشته سنگينى مانع از آن است كه يك واژه به آسانى بتواند به جاى مفهوم و تصور جديد نمايندگى شفافى داشته باشد.
قرآن با چنين وضعى مواجه بود، بسيارى از مفاهيم آن نو و براى مردم تا اندازه اى ناشناخته بود. تازيان جاهلى نمى توانستند از راه واژگان خويش به مسايل تجرّدى و عميق قرآن برسند، آنان اصلاً به مسايلى از اين دست توجهى نداشته و در سطح تفكر ايشان نبود; براى آنان مفاهيم و تصورهاى قرآنى بيرون از دايره دستگاه هاى تصورى ايشان بود به گونه اى كه واژه اى هم براى بيان آن در زبان عربى يافت نمى شد.
مباحث و مفاهيم كلى قرآنى به اندازه اى بلند و دور از دسترس ايشان بود كه توجه آنان را به خود جلب نمى كرد. آنان همواره با چيزهاى پيش پا افتاده و چيزهاى فردى مجسّم وعينى و يا سيماهاى مجسّم و ملموس اشيا مجسّم و عينى مى توانستند ارتباط برقرار كنند; براى آنان «جزئى بينى» و درك تفاصيل اشياى محدود پيرامونى، نهايت چيزى بود كه مى توانست «علم» شمرده شود. شناخت آنان در اين امور بسيار خوب بود با چشمى بسيار نافذ جزئيات پيرامونى را به دست مى آورند و براى همين براى حالت هاى يك چيز اسماء و نام هاى زيادى به كار مى بردند. براى هر حالت شتر و هر نوع بيابان نام هاى متفاوتى داشتند و چون اشياى پيرامون آنان محدود بود، از كار برد واژگان زياد براى بيان حالات يك چيز خود دارى نمى كردند.
قرآن براى دگرگونى بينش و انديشه «جزئى نگر» ايشان به بينش و انديشه «كلى و عمومى نگر» گام هاى طولانى برداشت; به كارگيرى مثال هاى عينى براى بيان مباحث عالى و كلى يكى از بهترين راهكارهايى بود كه قرآن در رويكرد خويش برگزيد تا به اصل و هدف خويش دست يابد. در اين جا بود كه به كارگيرى واژگان عربى در مفاهيم تازه و يا به كارگيرى واژگان غير عربى در قرآن شدت يافت.
واژگان عربى طى يك فرآيند از بار مفهومى يا به كلى تخليه شده و يا گسترده تر گشته و در مفهوم جديد و كلى قرآن بر پايه هستى شناسى توحيدى و قرآنى به كار رفت. واژگان وحى و الهام، اسلام، زكات، صوم و صلات و مانند آن طى يك فرآيند دگرگونى مفهومى در زمانى بيست و سه ساله رنگ و رويى ديگر گرفت; و جن و فرشته مفاهيم تازه اى را انتقال دادند; حتى واژگان غير عربى كه از عبرى يا سريانى و آرامى گرفته شده بود در دستگاه و جهان بينى اسلام و قرآن با تغيير و دگرگونى در يك مفهوم به نسبت تازه به كار رفت. نگاهى گذرا به واژگانى چون جهنم، فردوس، دين، جبرئيل و مانند آن نشان از دگرگونى مفهومى در دستگاه قرآنى دارد.
منبع:مرکز فرهنگ و معارف قرآن
کد مطلب: 40036