عربهای افغان نامی است که به مجاهدین عرب که در جهاد افغانستان شرکت کردند داده شده است. آنها در تحولات حدود سه دههء اخیر کشور ما نقش قابل توجه داشتند. در دوران جهاد، هزاران تن از آنان به افغانستان آمدند، جنگیدند و تعداد زیادی از آنان به شهادت رسیدند یا زخمی ومعلول شدند. پس از سرنگونی رژیم کمونیستی، بسیاری از آنها مجال بازگشت به کشور های شانرا بدست نیاوردند و مجبور شدند تا در افغانستان ویا پاکستان بمانند و از آن ببعد در رسانه های غربی و عربی عربهای افغان نامیده شدند.
بعضی از آنان در جنگ های مجاهدین پس از سرنگونی رژیم نجیب نیز سهم داشتند.
از سال 1993 که انفجار های زهران در عربستان سعودی موجب کشته شدن تعدادی از سربازان امریکائی شد، نام عربهای افغان بعنوان یک خطر در خارج از مرزهای افغانستان مطرح گردید واز سال 1995 به بعد امریکا در صدد دستگیری اسامه بن لادن برآمد که رهبر این گروه خوانده می شد. اعضای این گروه که از سال 1996 به بعد از حمایت طالبان در افغانستان برخوردار شدند، متهم به دست داشتن در واقعهء یازدهم سپتامبر در امریکا شدند و به همین بهانه امریکا به افغانستان حمله ور گردید و با سرنگونی رژیم طالبان، جنگ خونین دیگری در افغانستان آغاز شد.
این جنگجویان چگونه به افغانستان آمدند و چرا در افغانستان باقی ماندند؟ آیا این کار ناشی از تمایل آنان بود یا شرایط، این انتخاب را بر آنان تحمیل کرد؟ چگونه آنان مبدل به سرسخت ترین جنگجویان جهان شدند و چه می خواهند؟ این نقش قلم تلاشی است برای جواب به این سوال.
***
کودتای کمونیستی هفت ثور1357 در افغانستان و سپس سرنگونی سلسله شاهنشاهی در ایران از وقایع بسیار مهم نیمهء دوم قرن بیستم بود. این دو واقعه، شکست برای امریکا و غرب و پیروزی مهمی برای اتحاد شوروی تلقی گردید.
امریکا و غرب با این شکست، خود را در منطقهء بسیار مهم جهان از نظر منافع استراتژیک سخت آسیب پذیر یافتند. مشکل دیرینه میان اعراب واسرائیل و حمایت غرب از رژیم اشغالگر قدس از یک طرف و همسوئی منافع امریکا با رژیم های ضد مردمی در جهان عرب فرصت مساعدی در اختیار اتحاد شوروی قرار داده بود تا از احساسات ضد غربی توده های عرب استفاده نماید و منطقی به نظر می رسید تا منافع غرب را در خاور میانه به چالش بکشد.
شاه بعنوان ژاندارم منطقه از صحنه حذف شده بود و فقط پاکستان باقی مانده بود که امیدی برای امریکا و جهان غرب در این منطقه از جهان به شمار می رفت اما این کشور نیز از خطر شوروی در امان نبود. لااقل در صوبهء سرحد یک حزب وجود داشت که با رژیم جدید در افغانستان رابطهء نزدیک وحسنه برقرار نموده بود ورهبران آن در کابل در تبعید بسر می بردند. غیر از نشنل عوامی پارتی که رهبر معنوی اش خان عبدالغفار خان از سالها قبل در کابل مسکن گزین شده بود، عده ای از رهبران بلوچ مخالف دولت پاکستان از قبایل (مری) (منگل) و (بزنجو) نیز در کابل بسر می بردند. بلوچ های پاکستان که در دوران زمامداری ذوالفقار علی بوتو به کمک نظامی شاه ایران سرکوب شده بودند نیز از بقدرت رسیدن کمونیست ها در افغانستان و سرنگونی شاه درایران شادمان بودند. بنابراین دو ایالت همسرحد با افغانستان وضع مساعدی از نظر امریکا نداشتند وآسیب پذیر بودند.
در مقابل پاکستان نیز مهماندار جمعی از رهبران نهضت اسلامی افغانستان بود که در سال 1354 با قیام در پنجشیر، بدخشان، لغمان و بعضی نقاط دیگر، شکست خوردند و به پاکستان پناه آوردند.
دو کشور همسایه پناهگاه مخالفین دولت های همدیگر بودند. طبیعی بود که باید رقابتی میان دو کشور بر سر استفاده از این مخالفین علیه همدیگر بمیان می آمد.
به نظر می رسد که روسها در همان آغاز به این مسئلهء مهم توجه کردند. در سندی که از سفارت امریکا بعد از اشغال آن توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در تهران بدست آمد و بعدا در اسناد لانهء جاسوسی به چاپ رسید مشخص شد که کسانی که به گمان اغلب از آلمان شرق بوده اند در ایالت بلوچستان پاکستان با سران قبایل بلوچ در تماس شده و شاید اسلحه هم به آنان توزیع کرده باشند.
نقطهء ضعف دیگر پاکستان مناطق قبایلی این کشور بود. مردم این مناطق در طول قرنها از سلطهء حکومت های مرکزی بدور بوده اند و حتی در دوران سلطهء انگلیس بر هندوستان، این مناطق خودمختاری خود را حفظ کردند که پس از تقسیم نیم قاره به دو کشور هند وپاکستان نیز مناطق قبایلی هرچند بخشی از پاکستان بشمار آمدند اما هنوز هم به شیوهء دوران سلطه انگلیس بر نیم قارهء هند اداره می شوند. اختلاف سرحدی میان افغانستان و پاکستان و حمایت اتحادشوروی از افغانستان در این منازعه، می توانست زمینهء خوبی برای کار در مناطق قبایلی باشد.
مخالفین که هرکدام در کشور مقابل پناه گرفته بودند از نظر ایدئولوژیکی با هم در صف مخالف قرار داشتند. افغانهای پناه گرفته در پاکستان اسلام گرا و خواستار به میان آمدن یک حکومت اسلامی در کشور شان بودند. آنها نظام داود خان را به این دلیل مستحق سرنگون شدن می دانستند که با کمونیست های ملحد سر سازگاری داشت و نهضت اسلامی را سرکوب کرد. آنها هرگونه قومیت گرائی و ملی گرائی را مردود می شمردند و از نظر تئوریک و شعاری خواستار مطابقت قلمرو ایدئولوژیک با قلمرو جغرافیائی در جهان اسلام بودند. به این ترتیب نه تنها کمک های مادی کشور های اسلامی چون پاکستان وعربستان سعودی به مجاهدین افغان توجیه می شد بلکه شرکت هزاران جنگجوی عرب در جهاد افغانستان نیز بخشی از برنامهء کمرنگ شدن مرزها میان جهان اسلام تلقی می گردید که از برکت جهاد افغانستان تحقق یافته بود.
در مقابل، مخالفین دولت پاکستان در افغانستان بیشتر گروه های قومیت گرا بودند که فقط به منافع قومی خود شان نظر داشتند. آنها در ابتدا شاید صادقانه قصد داشتند تا بخاطر رسیدن به این هدف با دولت کمونیستی در افغانستان کار کنند اما اختلافات داخلی کمونیست ها در افغانستان که بیشتر رنگ وبوی قومی داشت، این رهبران را از رژیم جدید در افغانستان دلزده ساخت. خلقی ها که بیشتر پشتون تبار بودند، با پشتون ها و بلوچ های پاکستان رابطهء بهتر داشتند اما با بقدرت رسیدن پرچمی ها، این رابطه ضعیفتر شد.
اختلافات میان خلق و پرچم فرصت بسیار مساعدی را از دست اتحاد شوروی گرفت. این اختلاف عامل مهم در مداخلهء مستقیم و حملهء ارتش سرخ به افغانستان بود.
در پاکستان رهبران مذهبی این کشور با صدور فتوا به نفع مجاهدین افغان، از مردم پاکستان خواستند تا از مجاهدین به حمایت برخیزند و با مهاجرین افغان رویه ای همانند انصار مدینه درصدر اسلام داشته باشند. فتوای جهاد که به این شکل صادر شد، به این جنگ خصلت مذهبی بخشید. تجربهء تجاوز اتحاد شوروی به کشور های همسایه اش نشان از اشغال دایمی داشت اما عملکرد های ضد اسلامی کمونیست های افغانی در وسعت گرفتن دامنهء جهاد موثر افتاد بحدی که شوروی برای کنترول اوضاع مجبور به مداخلهء مستقیم نظامی و اعزام نیرو به افغانستان شد. مقاومت ادامه یافت و برای امریکا فرصت مساعد برای گرفتن انتقام شکست جنگ ویتنام از اتحاد شوروی فراهم آمد.
ادامه دارد......
نویسنده: وحیدمژده
بعضی از آنان در جنگ های مجاهدین پس از سرنگونی رژیم نجیب نیز سهم داشتند.
از سال 1993 که انفجار های زهران در عربستان سعودی موجب کشته شدن تعدادی از سربازان امریکائی شد، نام عربهای افغان بعنوان یک خطر در خارج از مرزهای افغانستان مطرح گردید واز سال 1995 به بعد امریکا در صدد دستگیری اسامه بن لادن برآمد که رهبر این گروه خوانده می شد. اعضای این گروه که از سال 1996 به بعد از حمایت طالبان در افغانستان برخوردار شدند، متهم به دست داشتن در واقعهء یازدهم سپتامبر در امریکا شدند و به همین بهانه امریکا به افغانستان حمله ور گردید و با سرنگونی رژیم طالبان، جنگ خونین دیگری در افغانستان آغاز شد.
این جنگجویان چگونه به افغانستان آمدند و چرا در افغانستان باقی ماندند؟ آیا این کار ناشی از تمایل آنان بود یا شرایط، این انتخاب را بر آنان تحمیل کرد؟ چگونه آنان مبدل به سرسخت ترین جنگجویان جهان شدند و چه می خواهند؟ این نقش قلم تلاشی است برای جواب به این سوال.
***
کودتای کمونیستی هفت ثور1357 در افغانستان و سپس سرنگونی سلسله شاهنشاهی در ایران از وقایع بسیار مهم نیمهء دوم قرن بیستم بود. این دو واقعه، شکست برای امریکا و غرب و پیروزی مهمی برای اتحاد شوروی تلقی گردید.
امریکا و غرب با این شکست، خود را در منطقهء بسیار مهم جهان از نظر منافع استراتژیک سخت آسیب پذیر یافتند. مشکل دیرینه میان اعراب واسرائیل و حمایت غرب از رژیم اشغالگر قدس از یک طرف و همسوئی منافع امریکا با رژیم های ضد مردمی در جهان عرب فرصت مساعدی در اختیار اتحاد شوروی قرار داده بود تا از احساسات ضد غربی توده های عرب استفاده نماید و منطقی به نظر می رسید تا منافع غرب را در خاور میانه به چالش بکشد.
شاه بعنوان ژاندارم منطقه از صحنه حذف شده بود و فقط پاکستان باقی مانده بود که امیدی برای امریکا و جهان غرب در این منطقه از جهان به شمار می رفت اما این کشور نیز از خطر شوروی در امان نبود. لااقل در صوبهء سرحد یک حزب وجود داشت که با رژیم جدید در افغانستان رابطهء نزدیک وحسنه برقرار نموده بود ورهبران آن در کابل در تبعید بسر می بردند. غیر از نشنل عوامی پارتی که رهبر معنوی اش خان عبدالغفار خان از سالها قبل در کابل مسکن گزین شده بود، عده ای از رهبران بلوچ مخالف دولت پاکستان از قبایل (مری) (منگل) و (بزنجو) نیز در کابل بسر می بردند. بلوچ های پاکستان که در دوران زمامداری ذوالفقار علی بوتو به کمک نظامی شاه ایران سرکوب شده بودند نیز از بقدرت رسیدن کمونیست ها در افغانستان و سرنگونی شاه درایران شادمان بودند. بنابراین دو ایالت همسرحد با افغانستان وضع مساعدی از نظر امریکا نداشتند وآسیب پذیر بودند.
در مقابل پاکستان نیز مهماندار جمعی از رهبران نهضت اسلامی افغانستان بود که در سال 1354 با قیام در پنجشیر، بدخشان، لغمان و بعضی نقاط دیگر، شکست خوردند و به پاکستان پناه آوردند.
دو کشور همسایه پناهگاه مخالفین دولت های همدیگر بودند. طبیعی بود که باید رقابتی میان دو کشور بر سر استفاده از این مخالفین علیه همدیگر بمیان می آمد.
به نظر می رسد که روسها در همان آغاز به این مسئلهء مهم توجه کردند. در سندی که از سفارت امریکا بعد از اشغال آن توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در تهران بدست آمد و بعدا در اسناد لانهء جاسوسی به چاپ رسید مشخص شد که کسانی که به گمان اغلب از آلمان شرق بوده اند در ایالت بلوچستان پاکستان با سران قبایل بلوچ در تماس شده و شاید اسلحه هم به آنان توزیع کرده باشند.
نقطهء ضعف دیگر پاکستان مناطق قبایلی این کشور بود. مردم این مناطق در طول قرنها از سلطهء حکومت های مرکزی بدور بوده اند و حتی در دوران سلطهء انگلیس بر هندوستان، این مناطق خودمختاری خود را حفظ کردند که پس از تقسیم نیم قاره به دو کشور هند وپاکستان نیز مناطق قبایلی هرچند بخشی از پاکستان بشمار آمدند اما هنوز هم به شیوهء دوران سلطه انگلیس بر نیم قارهء هند اداره می شوند. اختلاف سرحدی میان افغانستان و پاکستان و حمایت اتحادشوروی از افغانستان در این منازعه، می توانست زمینهء خوبی برای کار در مناطق قبایلی باشد.
مخالفین که هرکدام در کشور مقابل پناه گرفته بودند از نظر ایدئولوژیکی با هم در صف مخالف قرار داشتند. افغانهای پناه گرفته در پاکستان اسلام گرا و خواستار به میان آمدن یک حکومت اسلامی در کشور شان بودند. آنها نظام داود خان را به این دلیل مستحق سرنگون شدن می دانستند که با کمونیست های ملحد سر سازگاری داشت و نهضت اسلامی را سرکوب کرد. آنها هرگونه قومیت گرائی و ملی گرائی را مردود می شمردند و از نظر تئوریک و شعاری خواستار مطابقت قلمرو ایدئولوژیک با قلمرو جغرافیائی در جهان اسلام بودند. به این ترتیب نه تنها کمک های مادی کشور های اسلامی چون پاکستان وعربستان سعودی به مجاهدین افغان توجیه می شد بلکه شرکت هزاران جنگجوی عرب در جهاد افغانستان نیز بخشی از برنامهء کمرنگ شدن مرزها میان جهان اسلام تلقی می گردید که از برکت جهاد افغانستان تحقق یافته بود.
در مقابل، مخالفین دولت پاکستان در افغانستان بیشتر گروه های قومیت گرا بودند که فقط به منافع قومی خود شان نظر داشتند. آنها در ابتدا شاید صادقانه قصد داشتند تا بخاطر رسیدن به این هدف با دولت کمونیستی در افغانستان کار کنند اما اختلافات داخلی کمونیست ها در افغانستان که بیشتر رنگ وبوی قومی داشت، این رهبران را از رژیم جدید در افغانستان دلزده ساخت. خلقی ها که بیشتر پشتون تبار بودند، با پشتون ها و بلوچ های پاکستان رابطهء بهتر داشتند اما با بقدرت رسیدن پرچمی ها، این رابطه ضعیفتر شد.
اختلافات میان خلق و پرچم فرصت بسیار مساعدی را از دست اتحاد شوروی گرفت. این اختلاف عامل مهم در مداخلهء مستقیم و حملهء ارتش سرخ به افغانستان بود.
در پاکستان رهبران مذهبی این کشور با صدور فتوا به نفع مجاهدین افغان، از مردم پاکستان خواستند تا از مجاهدین به حمایت برخیزند و با مهاجرین افغان رویه ای همانند انصار مدینه درصدر اسلام داشته باشند. فتوای جهاد که به این شکل صادر شد، به این جنگ خصلت مذهبی بخشید. تجربهء تجاوز اتحاد شوروی به کشور های همسایه اش نشان از اشغال دایمی داشت اما عملکرد های ضد اسلامی کمونیست های افغانی در وسعت گرفتن دامنهء جهاد موثر افتاد بحدی که شوروی برای کنترول اوضاع مجبور به مداخلهء مستقیم نظامی و اعزام نیرو به افغانستان شد. مقاومت ادامه یافت و برای امریکا فرصت مساعد برای گرفتن انتقام شکست جنگ ویتنام از اتحاد شوروی فراهم آمد.
ادامه دارد......
نویسنده: وحیدمژده
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)کابل