والدين خوب، حقيقتا الگوهاى مثبت و سازندهاى هستند ولى آيا اين موضوع، بدان معناست كه همواره والدين، كارها را به درستى انجام مىدهند و هر چه مىگويند حقيقت دارد؟
نقش الگویی والدین در تربیت فرزندان
خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل , 5 حمل 1391 ساعت 17:13
والدين خوب، حقيقتا الگوهاى مثبت و سازندهاى هستند ولى آيا اين موضوع، بدان معناست كه همواره والدين، كارها را به درستى انجام مىدهند و هر چه مىگويند حقيقت دارد؟
والدين بخشى از زندگى فرزندان را تشكيل مىدهند و همواره به عنوان الگويى براى آنان محسوب مىشوند. تقليد كودكان از والدين امرى انتخابى نيست، زيرا ماهيت انسان به گونهاى است كه به طور طبيعى به اين سو قدم بر مىدارد.
پدر و مادر مىتوانند هم اثر مثبت و هم اثر منفى روى فرزندان خود بگذارند و اين تأثير تا حدودى به نوع ارتباط كلامى و گفتارى والدين با فرزندان، بستگى دارد. اما به هر حال، چون ارتباطات تنها به صورت كلامى نيست، پس روابط عاطفى نيز در اين عملكرد مؤثر است. مىتوان گفت كه تقليد و تعيين هويت كاملا به طور طبيعى اتفاق مىافتد بدون اين كه كودك يا والدين طرح و برنامهاى را از پيش براى آن تعيين كنند.
كودكان ارزشها و شيوههاى پيچيدهى نگاه به دنيا را، از طريق روابطشان با والدين خود مىآموزند و هرگز نمىشود به طور مستقيم اين ارزشها را آموزش داد و به كودك بياموزند كه كدام ارزش را باور كند و كدام يك را نه. همان طور كه دكتر «هيم جينوت» در كتاب خود مىنويسد:
«ارزشها از طريق هويت كودكان، فرا گرفته مىشود و بخشى از وجود آنها را تشكيل مىدهد و اين الگوى ارزشى، با گذشت سالها و زندگى با افراد خانواده و اجتماع، تكامل مىيابد. اگر والدين خواستار ثبات ارزشها و رفتارهاى خاصى در كودكان خود هستند، بايد بدانند كه رفتار عملى از گفتار، بسيار تأثيرگذارتر مىباشد. به همين جهت كودكان بايد به گونهاى آموزش ببينند كه از رفتار درست الگو بردارى كنند و در طول زندگى آن را به اجرا در آورند.»(گفتار فلسفی کودک از نظر وراثت و تربیت، ص82)
والدين خوب، حقيقتا الگوهاى مثبت و سازندهاى هستند ولى آيا اين موضوع، بدان معناست كه همواره والدين، كارها را به درستى انجام مىدهند و هر چه مىگويند حقيقت دارد؟ جواب اين سؤال منفى است. انسان به گونهاى آفريده شده كه از نقص و خطا و اشتباه مبرا نيست ولى به هر جهت خصوصياتى ويژه و اساسى در او نهاده شده است كه مىتواند به عنوان سرمشق و الگو، در نظر گرفته شود. در اين جا ما به طور اختصار، نمونههايى از اين ويژگىها را مطرح مىكنيم:
انسان بودن
بىعيب و نقص بودن، ايدهاى است كه هرگز عملى نمىشود و نابجا است. انسانها همواره بايد وجود نقص را در خود و ديگران پذيرا باشند و با ميل و رغبت، خطاهاى خود را بپذيرند و در جاى مناسب عذر خواهى كنند، مسئوليت اشتباهات خود را به عهده بگيرند و اگر صدمهاى به ديگران وارد ساختهاند درصدد اصلاح آن برآيند. همچنين همه بايد توانايى بخشش را در خود پرورش دهند و خطاهاى ديگران را ببخشند خصوصا اگر كودكان مرتكب اين خطاها شده باشند.
صادق بودن
كودكان صداقت و درستى را تشخيص داده و مورد احترام قرار مىدهند و بيشتر آنان قادرند كه ريا و دورويى را بر ملا كنند. دورويى عملى است كه اعتماد و احترام را از بين مىبرد. اگر تمايل داريم كه فرزندانمان با ما صادق باشند هرگز نبايد رفتار دورويانه و غير مسئولانه از خود بروز دهيم و يا درصدد پنهان كردن آن برآييم. اگر مىخواهيم كودكان با ما روراست باشند و احساسات خود را به روشنى بازگو كنند، ما نيز بايد با آنها صادق باشيم. والدين بايد همواره خواستههاى خود را به روشنى براى فرزندان بازگو كنند تا آنها بيشتر متوجه انتظارات پدر و مادر گردند و بتوانند نيازهاى خود را ابراز دارند. همچنين پدر و مادر نبايد پشت سر كسى و خصوصا اعضاى خانواده، صحبتى كنند.
مسئوليت پذير بودن
ما بايد وظايف خود را در قبال خانواده و اجتماع به درستى انجام دهيم، به قولهاى خود وفا كنيم و هرگز قولى ندهيم كه نمىتوانيم آن را به انجام رسانيم، همچنين بيش از توانايى خود، مسئوليتى را پذيرا نباشيم. ما والدين بايد از لحاظ جسمى و روحى، نيازهاى فرزندان را برطرف كنيم و با حضور خود، توجه كافى را به آنان معطوف بداريم.
با ملاحظه و مهربان بودن
گوش شنواى خوبى براى ديگران باشيم، حتى اگر آن فرد، کودک 5 ساله باشد. اگر ما خواستار احترام از سوى فرزندان هستيم، خود نيز بايد محترمانه با آنها رفتار كنيم. هرگز نبايد ديگران را مورد انتقاد و تحقير قرار دهيم خصوصا اگر فرزندمان باشد زيرا اين عمل سبب مىشود كه او مسئوليتپذيرى را فرا نگيرد و به جاى آن انتقاد كردن در مورد ديگران را بياموزد و همچنین خود را به خاطر اشتباهاتش، محكوم كند. لقب و صفت منفى براى كسى در نظر نگيريم (حتى به شوخى) زيرا اين عمل قلب او را جريحهدار مىكند و سالها در ذهنش باقى مىماند. خشونت و اجبار را در زندگى به كار نبنديم زيرا فرزندان نيز اين گونه عمل خواهند كرد.
الگوى بد
چه چيزى سبب مىشود كه الگوى سازندهاى براى فرزندان نباشيم؟ عملكرد والدين و نگرش آنها، نقش الگو و اسوه بودن آنان را مشخص مىكند. ابراز اين جمله كه «همچون من عمل مكن، به گفتهى من عمل نكن» واقعيت ناگوارى است كه بسيارى از والدين به فرزندان خود توصيه مىكنند. در واقع آنها انتظار دارند كه فرزندان، كارى متفاوت از اعمال والدين انجام دهند در صورتى كه عملا چنين اتفاقى نخواهد افتاد، به طور مثال كودكان والدين خود را كه به سوى مصرف الكل و مواد مخدر روى آوردهاند، سرمشق خود قرار مىدهند. حقيقت اين است كه ابراز اين جمله كه:«اين كار اشتباه است، انجام نده» هيچ كمكى به خوددارى فرزندان از انجام آن عمل نخواهد كرد.
در واقع والدين خود بايد در رفع رفتارهاى نادرست قدم بردارند تا فرزندان آن را مورد سرمشق قرار ندهند. والدين هنگامى سرمشق و الگوى بدى براى فرزند خود هستند كه به طور مثال نمىتوانند عصبانيت خود را مهار كنند ولى از فرزند خود چنين انتظارى دارند و يا از فرزند مىخواهند كه عمل پدر و مادر را از ديگرى پنهان كند و مثلا به مادر نگويد كه پدر گلدان را شكست.
اين رفتار پدر و مادر سبب مىشود كه حس صادق بودن در كودك تضعيف گردد و خود نشانگر اين مسئله است كه اين والدين، الگوى مناسبى براى فرزندان نخواهند بود. كوتاه سخن اين كه اگر شما نمىخواهيد فرزندان مرتكب كار اشتباهى گردند، در ابتدا خود از آن عمل سرباز زنيد.
هنگامى كه پيام زبانى والدين با رفتار آنان هماهنگى ندارد، كودكان بيشتر تحت تأثير رفتار آنان واقع مىشوند. بيشتر كودكان آرمانگرا هستند و تمايل به انجام كارهاى درست و بجا در وجودشان موج مىزند و به اين جهت انتظار دارند كه والدينشان نيز مسئوليتپذير بوده و عملكرد درستى داشته باشند.
وقتى والدين به شيوهى دورويانه رفتار مىكنند، واكنش فرزندان به دو گونه خواهد بود. تعدادى از كودكان نسبت به اين رفتار والدين، مقاومت كرده و اعتراض مىكنند ولى عدهاى نيز به تقليد از اين رفتار منفى مىپردازند. البته شيوهى دوم در ميان كودكان بيشتر مشاهده مىشود زيرا از لحاظ عاطفى، فرزندان تمايل كمى دارند كه با والدين خود مخالفت كنند و همين امر سبب مىشود كه هم فرزند و هم والدين بازنده ميدان باشند.
نویسنده: فاطمه موسوی مبلّغ
کد مطلب: 38396