باز هم 8 مارچي ديگر! آغاز تجليلهايي ديگر و مراسمهايي سمبوليك و شعار پراكنيهايي ديگر!
تجليل از روزي كه هيچ سنخيتي با فرهنگ اسلامي زنان افغانستان نداشته و ندارد و برگزاري مراسمهايي كه بيگانگي دولتمردان و صاحبان مسئوليت كشور ما را با عنعنات و باورهاي اسلامي ما نشان ميدهد.
روزي كه فقط و فقط به دليل آن از سوي دولت ما و نهادهاي حقوق زن در افغانستان پاس داشته ميشود كه مدعيان حقوق زن غربي بر فرق فرهنگ ما كوبيدهاند!
كساني كه سالهاي طولاني در چنبره اوهام و ستم مردان دولتهاي استعماري خويش زيسته و يكباره بند همه تعلقات گسستند تا "آزاد" شوند و "آزادي" كسب كنند ولي در دامي بزرگتر و مخوفتر گير مانده و اسير شدهاند تا به امروز!
8 مارچ را در افغانستان به نام روز زن تجليل ميكنند و هر ساله مراسمهاي بزرگي بدين مناسبت برگزار ميگردد، اما طي ده سال گذشته اين تجليلها، نه تنها باري از دوش خسته زنان مسلمان اما زجركشيده اين سرزمين برنداشته بلكه بر رنج فراموشي حقوق اسلاميشان افزوده است!
اين روز براي زناني كه در غرب آن را به نام خود نامگذاري كردهاند نيز روزي نيست كه بتوان بدان مفتخر بود، چه اينكه آنان نيك ميدانند كه "حق زن" در كشورهايشان ديگر معنايي ندارد و هرچه بيشتر آن را فرياد كردند، پايمالتر گشت!
اما اينكه اين روز در افغانستان، اين كشوري كه زنان سرزمينش وارثان زناني چون سميهاند و شيرزنان انديشه اسلامي و وارثان زناني كه از هيچ لحاظ همتايي نداشتهاند، چرا به تجليل كشيده ميشود، سوالي است كه پاسخ مسئولين اين نظام به آن، هر ساله در 8 مارچ بيش از روزهاي ديگر مهم و ضروري مينماياند!
در كشوري كه مردمش فرهنگي به غنامندي اسلام دارند و الگوهايي چون خديجه (س)، آن بانوي مدافع اسلام كه باروري اسلام مديون اوست و زناني كه قرآن به آنها ميبالد همچون فاطمه زهرا (س)، زينب (س)، همسران مكرم پيامبر و همه آناني كه نام ناميشان در دل تاريخ ثبت است و زندگيها و سيرهشان بهترين و برترين الگوهاي زندگي فردي و اجتماعي، چرا بايد براي تجليل از مقام مادري، مقام زن و جايگاه ممتازي كه اسلام براي زن قايل شده، روزي را به نام زن خواند و از آن تجليل كرد كه نمادي از فرهنگ برهنگي زن است و وابسته به فرهنگهايي كه زن را به اسارت نفس خود درآورده و او را به پايينترين صورت ممكن تنزيل دادهاند؟
چرا بايد 8 مارچ كه وابسته به فرهنگي است كه زن را در طول تاريخ به بدترين نوع ممكن شكنجه كرده و همه حقوق او را ستانده و به غارت برده است، از جانب ما تجليل گردد؟
چرا بايد مسئولين حفظ داشتههاي فرهنگ اسلامي ما، تا حدي بيگانه با فرهنگ و الگوهاي فرهنگي ما باشند كه براي تجليل از مقام مادري و زن، متوسل شوند به ايامي كه يك فرهنگ بيگانه از آن تجليل ميكند؟
بديهي است كه غربيها كه خود فاقد الگوهاي مناسب هستند، در صدد وادار كردن ما به تبعيت از نهليسمي كه خود اسير آنند برآيند، گله از مسئولين ماست كه چرا متوجه رشد روزافزون فاصله خود با فرهنگ اسلامي ما و پذيرش هجوم فرهنگهاي بيگانه و تهي از انگارههاي ارزشمند انساني نيستند؟
غرب كه خود مدعي ارجگذاري به مقام و شخصيت زن است و فمنيستها كه بيشترين شعارها را پيرامون حقوق زن داده و گوش فلك را كر كردهاند، اكنون خود در منجلابي كه فراهم آوردهاند، رمق از كف دادهاند!
روند روزافزون اَشکال گوناگون خشونت و تبعيض عليه زنان و پيامدهاي زيانبار آن براي کشورهاي غربي سبب شده است، اين کشورها به طور جدي در مقام مقابله با اين پديده برآيند. وضع کنوانسيونهاي بينالمللي و تدوين راهبردها و تصويب و اجراي قوانين داخلي، در جهت مقابله با روند فزاينده اين پديده ارزيابي ميشود.
کشورهاي مدعي دفاع از حقوق زنان به طور گسترده از اين پديده رنج ميبرند و در امريکا سالانه 4/8 ميليون زن امريکايي مورد حمله فيزيکي و تجاوز قرار ميگيرند، افکارعمومي در غرب با نگراني اخبار و گزارشات منتشره درباره افزايش خشونت و آزار زنان در اين کشورها را دنبال ميکند.
بر اساس تحقيقات و پژوهشهاي صورت گرفته، عليرغم ادعاي حمايت قانون و پوليس از زنان در برابر ضرب و جرح، بازهم هر روزه تعداد زيادي مجروح و مصدوم در اخبار منتشره در نشريات غربي ملاحظه ميشود.
در امريکا بر اساس گزارش مرکز ملي جلوگيري و کنترل صدمات، سالانه 4/8 ميليون زن امريکايي مورد حمله فيزيکي و تجاوز قرار ميگيرند. بر اساس آمار ارائه شده از سوي شوراي اروپا در سال 2006 نيز، 12 تا 15 درصد زنان پس از سن 16 سالگي مورد يک خشونت خانگي واقع شدهاند و طبق گزارش سازمان صحت جهاني در سپتمبر 2011، در ميان زنان 15 تا 49 سال، از 15 درصد، در جاپان تا 71 درصد، در اتيوپيا، زنان خشونتي از نوع جنسي و فيزيکي را حداقل يک بار در زندگي تجربه کردهاند. جامعه اروپا عليرغم تمام پيشرفتهاي مادي که داشته است، قادر به محافظت از زنان در برابر آسيبهاي اجتماعي نيست، شمار زناني که در يک خانواده اروپايي مورد خشونتهاي جسمي و رواني قرار ميگيرند به حد نگران کنندهاي رسيده است.
اثرات مخرب اين آسيبها بر زنان، از نظر روحي و رواني در خانواده و جامعه کاملا محسوس ميباشد. از قرن 19 به بعد که جو حاکم بر کشورهاي غربي و گاها شرقي به سمت سکولاريستي و اومانيستي پيش رفت، خشونت عليه زنان بيشتر شد تا جايي که در کشورهاي غربي به فکر مقابله با خشونت عليه زنان افتادند و مراکز متعددي براي حمايت از زنان آسيبديده در غرب تشکيل دادند، اما بعد از مدتي معلوم شد که اين مراکز از کارآيي لازم برخوردار نيستند، چرا كه متاثر از افكار نادرست فمنيستياند كه هيچ دردي را از زن دوا نكرده و تنها به او سفارش دارد كه از قالب زن بودن خود به درآيد و چون يك نيروي مخالف انساني ديگر، به همه رسالتهاي عظيم و خطيري كه مطابق با فطرت اوست، پشت كند! رسالت مادري و همسري!
آري! در چنين فضايي، زنان غربي 8 مارچ را به تجليل مينشينند در حالي كه حتي خود به قداست اين روز بيباورند و به يقين رسيدهاند كه راهشان بيراهه بوده است!
اما اين "بيراهه" را اكنون براي ما نشانگر ميشوند و روزي را كه كاملا فاقد مناسبت با نسبتهاي اسلامي و فرهنگ ماست براي تجليل از مقام زن به ما يادآوري ميكنند! و مسئولين ما و مدعيان حقوق زن در افغانستان هم هر ساله بيتوجه به پوچي روزي كه عنوان روز زن را به خود گرفته است، همه ساله هزينههاي سرسامآوري را براي نكوداشت از اين روز اختصاص ميدهند، چند روزي فرياد حمايت از حقوق زنان و تجليل از مقام شامخ آنان سر ميدهند و... و ديگر هيچ!
به زعم اينان، اينگونه مقام زن تجليل ميشود! حقوقش پاس داشته ميشود! و زندگياش بهبود مييابد! چنان كه طي ده سال گذشته بهبود يافته است: هر روز از گوشهاي از اين خاك فرياد زني كه از ستمي آزرده شده بلند ميشود! زني خودسوزي ميكند و دختري خانه را ترك ميكند و عنوان فراري به خود ميگيرد!
و اين است نتيجه فراموشي الگوهايي واقعي و مقدس و تجليل از كساني كه خود در تعفن فرهنگ خود اسير ماندهاند!
نتيجه فراموشي خديجه، فاطمه، زينب، سميه و همه زناني كه زندگيشان بهترين سرمشق احوال آشفته ماست، تا بهبود يابد!
آيا وزارتهاي اطلاعات و فرهنگ، امور زنان و مدعيان حقوق زن در افغانستان، اين زنان والا و بزرگ را ميشناسند؟!
اگر آري، پس 8 مارچ چرا؟!
نویسنده: حُسنيه الياس