بر اهل خرد و آشنایان با دانش سیاسی افغانستان و جهان پوشیده نبود که هجوم به افغانستان یک "انتقام" کوتاهمدت و ناشی از احساس خشم مردان امریکایی از حادثه یازده سپتمبر نیست بلکه این بهانهای است برای حضوری هدفدار و بلندمدت.
چرخش گفتگوها بر محور صلح یا امتیازگیری؟!
خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل , 12 حوت 1390 ساعت 15:20
بر اهل خرد و آشنایان با دانش سیاسی افغانستان و جهان پوشیده نبود که هجوم به افغانستان یک "انتقام" کوتاهمدت و ناشی از احساس خشم مردان امریکایی از حادثه یازده سپتمبر نیست بلکه این بهانهای است برای حضوری هدفدار و بلندمدت.
مدتی است که از مساله گفتگوهای طالبان با امریکاییها حول محور آنچه گفتگوهای صلح عنوان میشود میگذرد، مسالهای که علیرغم کنار گذاشته شدن دولت افغانستان، با آن هم آقای کرزی از آن همواره استقبال نموده و گفته است که این مذاکرات را به رسمیت شناخته و به نقش دولت کابل در حد "حرف" تاکید کرده است.
پس از عنوان این مساله و نقش سمبولیک شورایی که متشکل از افراد بلندپایه کشور است و با وجود امتیازات فراوان و سرسام آوری که به اعضای شورای یاد شده داده میشود، در گفتگوهایی که میان ایالات متحده و گروه طالبان انجام میشود، سهم این افراد کاملا نادیده انگاشته شده است.
اما مثالهایی که بسیار مهمتر مینمایاند این است که نفس گفتگوهای جاری پیرامون صلح نمیچرخد بلکه بر بنیاد خواستههای دو طرف استوار گشته و این گمان که تصمیمات هر دو طرف به نفع منافع مردم افغانستان منتهی نشود بسیار محتمل است و بعید نمینمایاند!
بیجا نخواهد بود که به سابقه درخشان(!) هر دو سوی مذاکره در افغانستان نگاهی گذرا افکنده شود.
پس از حادثه مشکوک تروریستی یازده سپتمبر که منجر به فرو ریختن ساختمانهای تجارت جهانی و وزارت دفاع امریکا شد و مهمتر از آن، تعجب و واهمه عمیق جهانیان را از قدرت وهمانگیز القاعده برانگیخت، رییسجمهور وقت امریکا جورج دبلیو بوش با شعار "هر که با ما نیست علیه ماست" و به بهانه نابودی هراسافکنان که افغانستان را مقر فعالیتهای خود قرار داده بودند وارد این کشور شده و با این توجیه که از جانب افغانستان مورد حمله قرار گرفته، این کشور را مورد هجوم قرار داد، در آن زمان هیچ کس تصور حضور بلندمدت امریکا و برنامههایی را که این کشور در افغانستان در صدد اجرا خواهد بود را نمیکرد و تنها گمانه قوی که وجود داشت این بود که امریکا با همکاری کشورهای عضو ناتو تمام هم و غم خود را برای نابودی نیروهای القاعده و طالبان به کار گرفته و تا نابودی کامل آنان که از جانب این کشور مهاجمین و مقصرین حمله به برجهای دوگانهاش خوانده میشد، از پای نایستد و نیز در فاصلهای اندک و چند روزه این نیروهایی را که توان برابری با جنگافزارهای امریکایی را نداشتند این ماموریت جهانی(!) و صلحآمیز(!) را به اتمام رسانده و افغانستان را ترک گویند!
اما این تصور مردمی عام بود و بیگانه با سیاست سیاستبازان غربی!
بر اهل خرد و آشنایان با دانش سیاسی افغانستان و جهان پوشیده نبود که هجوم به افغانستان یک "انتقام" کوتاهمدت و ناشی از احساس خشم مردان امریکایی از حادثه یازده سپتمبر نیست بلکه این بهانهای است برای حضوری هدفدار و بلندمدت که در نهایت به مواردی منتهی گردد که امضای پیمان راهبردی با افغانستان و تضمین خواستههای طولانیمدت این کشور و تحمیل آن بر افغانستان، از جمله آنهاست.
طی ده سال گذشته که افغانستان این مهمانان ناخوانده را تحمل کرد، وضعیت زندگی مردم تغییرات مثبتی را به خود ندیده است و هنوز فقر و ناامنی گلوی حیات این مردم را میفشارد!
افغانستان به مدد حامیان بینالمللی خویش بزرگترین کشور تولید کننده مواد مخدر جهان است و هنوز از نظر کشت، تولید و ترانزیت این مواد در صدر مولدین جهانی قرار دارد! جنگ در جایجای کشور از مردم بیگناه قربانی میگیرد و هراسافگنی در چهرهای مخوفتر از قبل تردد مردم از شهر به شهری دیگر و حتی در میان شهر را نیز با وحشت و واهمه عجین ساخته است، فساد اداری و حیف شدن کمکهای بین المللی به مدد مشاورین بیکفایت خارجی در کشور غوغا میکند و فقر هر روز از مردم قربانی میگیرد، اختلافات قومی که روزگاری در میان مردم و در نبرد با شوروی رنگی نداشت از اثر حضور نامیمون خارجیها و دستان حمایتگری که به ایجاد رسانههایی مشکوک و مزدور دست زدهاند، بار دیگر رنگ گرفته و تعصبات مذهبی هر از چند گاهی دامن زده میشود، که البته این نیز از سیاست "تفرقه بینداز و حکومت کن" استعمار ناشی گردیده است.
نارضایتی مردم افغانستان از اقدامات خارجیها در کشور روز به روز اوج میگیرد و کشور هر روز بیش از قبل، در گرداب نابسامانیهایی که از حضور و برنامههای خارجیها در این کشور آب میخورد، فرو میرود.
طالبان نیز که طرف دیگر میز مذاکرات مشکوک و سمبولیک صلح هستند، سابقهای درخشانتر از خارجیها نزد مردم افغانستان نداشته و ندارند! این گروه طی سالهای حاکمیت سیاه خویش بر افغانستان، از انواع ستمها برای یادگار گذاشتن نقش ظلم خویش بر جان و تن مردم بیگناه افغانستان دریغ نکرده و با اجرای اوامر اربابان پاکستانی خود بدترین نوع دیکتاتوری، وحشت و خفقان را بر ملت ستمدیده افغان تحمیل نمودند.
آثار باستانی کشورمان در زمان حاکمیت این گروه متحجر از میان رفت، زنان از ابتداییترین حقوق خود محروم شدند و ترقی و تکنالوجی جای خود را به ترس و خفقان داد و افغانستان به تکهای جدا از نقشه جهان مبدل گشت که هیچ کس سراغی از این کشور و مردمانش نمیگرفت، شهروندان افغان نیز که به کشورهای خارجی مهاجر گشتند، در این کشورها شهروندان درجه دو(!) شناخته شده و انواع شکنجههای روحی را تحمل کردند.
سیل خون بیگناهان در افغانستان به راه افتاده بود و با فتوای بیشرمانه ملاهای طالب در هر گوشهای از این خاک که به دست نیروهایشان فتح میشد چند روز ریختن خون هر انسانی ولو کودک، زن و پیرمرد مباح بود و حلال!
هنوز رد خونهای به ناحق ریخته شدهای که این گروه ریختهاند از در و دیوار خانههای مردم جاری است و درد ستمهایی که بر مردم بیگناه افغانستان رفته، از خاطراتشان پاک نشده است!
این گوشههایی از وضعیت طرفین مذاکرهای است که شعار تامین "صلح" سر میدهند و دولتی را که با آرای مردم مشروعیت گرفته، نامحرم مذاکرات دانسته و خود را محرم و همهکاره این گفتگوها میدانند!
به راستی دستاوردهایی که مردم افغانستان با دادن خون و قربانی هستی خویش کسب کردند میبایست در معامله میان این دو طرف، نیست گردد؟
آیا افغانستان بار دیگر میبایست قربانی بزرگترین معاملهای قرار گیرد که سرنوشت مردمش به دست دو طرف یاد شده تعیین گردد؟
با روندی که افغانستان پیش رو دارد، پاسخ این سوالها روشن است.
نویسنده: مرضیه جعفری
کد مطلب: 37154