فصل انزوای آسیایی ایالات متحده فرارسیده است و این، در حالی که هیبت اقتصادی امریکا با بحران ویرانگر مالی جهان و جنبش های ضد وال استریت در غرب فروریخت، همان چیزی است که سرآغاز شکست هیبت قدرت یکه تازی امریکا در عرصه سیاست و میلیتاریزم به شمار می رود.
امریکا و فصل انزوای آسیایی
خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل - سرویس تحلیل وپژوهش اخبار , 9 حوت 1390 ساعت 20:09
فصل انزوای آسیایی ایالات متحده فرارسیده است و این، در حالی که هیبت اقتصادی امریکا با بحران ویرانگر مالی جهان و جنبش های ضد وال استریت در غرب فروریخت، همان چیزی است که سرآغاز شکست هیبت قدرت یکه تازی امریکا در عرصه سیاست و میلیتاریزم به شمار می رود.
حداقل از سال 2001 به اینسو آسیا در محور سیاست های جهانی ایالات متحده قرار داشته و آن کشور همواره به این بخش از جهان، با نگاهی استراتژیک و راهبردی می نگریسته است.
دلایل و عوامل فراوانی وجود دارد تا بتواند برای سیاستمردان امریکایی برای اعمال چنین نوع نگاهی به این حوزه، قابل توجیه باشد.
دست کم یکی از این دلایل، منافع استراتژیک و سیاست های توسعه طلبانه امریکا برای دید زدن و در نهایت اعمال سلطه بر کشورهای رقیب خود در منطقه است.
امریکا به افغانستان، تنها به عنوان کشوری که دارای منابع و معادن زیرزمینی سرشار، بکر و دست نخورده است نگاه نمی کند، مسایل دیگری نیز هست که برای ایالات متحده، اولویت دارد و افغانستان می تواند در جهت تحقق آن و توفیق سیاست های امریکایی در قبال کشورهای جهان و منطقه به واشنگتن کمک کند.
برای ورود منطقی تر به این بحث، ابتدا باید دید نگاه امریکا به جهان چیست؟
امریکا یک ابرقدرت است و در این امر، شبهه ای نیست؛ لازمه ابرقدرت بودن – جدای از تاثیرات منفی و مثبت آن و نیز صرف نظر از مشروعیت یا عدم مشروعیت مساله- مداخله در امور دیگر کشورهاست؛ زیرا این امر از جهتی، می تواند این معنا را به کشور هدف، تفهیم کند که امریکا یک ابرقدرت است و از سوی دیگر، موجب حفظ حیثیت ابرقدرت بودن آن می شود.
درست به همین دلیل نیز هست که مادامی یک اتفاق در یک گوشه دنج و دوردست جهان می افتد، انگشت اتهام به سوی امریکا نشانه می رود، چرا؟ چون امریکا ابرقدرت است و ذات ابرقدرت بودن خود مؤید این معناست که این کشور به نحوی در پشت ماجراهای جهان، قرار دارد.
تصور نکنید آنچه در خاورمیانه از سوی یکی از کشورهای دوست و دست نشانده امریکا، در قبال یک مساله مهم جهانی، مطرح می شود، بدون دخالت امریکا و فارغ از درنظر گرفتن منافع ایالات متحده اتخاذ شده باشد و این هم، جانب دیگر ماجرای ابرقدرت بودن است.
دوستی با ابرقدرت ها، درست به معنای قراردادن بخشی از استقلال و حاکمیت سیاسی خود در اختیار منافع و قدرت آنهاست و این، امری اجتناب ناپذیر و غیرقابل گریز است.
ابرقدرت ها از شما نمی خواهند با آنها دوست باشید؛ بلکه می خواهند تحت سلطه آنها باشید و عنصری دست آموز در جهت حفظ و توسعه و ثبات دامنه و گستره قلمرو قدرت آنها باشید.
درست به همین جهت نیز هست که دوستی با ابرقدرت ها به نوعی با مفهوم دست نشاندگی یا عدم استقلال تام و کامل سیاسی، گره خورده است. البته این معادله از جهت عکس خود نیز صادق است؛ یعنی دشمنی با ابرقدرت ها نیز به یک معنا، نشانگر استقلال، خودباوری ملی و حاکمیت مستقل سیاسی است.
با این پیشفرض، امریکا اکنون بر بخشی قابل توجه از جهان، سلطه دارد و این یعنی اینکه امریکا یک ابرقدرت است؛ اما در این میان، از سوی بخشی دیگر از جهان، به چالش کشیده می شود و این یعنی اینکه آینده پرخطری در پیش دارد.
پاکستان، یکی از کشورهایی است که اکنون همانند برخی دیگر از همسایگانش می خواهد دست نشانده و تحت سلطه امریکا نباشد و به تعبیر بهتر می خواهد مستقل و مقتدر باشد.
اجلاسی که اخیرا قرار بود در مورد بازبینی و بحث بر سر روابط امریکا و پاکستان در سنای آن کشور برگزار شود، به تعویق افتاد و این دومین تحول بزرگی است که بعد از ممنوع الورود شدن فرستاده ویژه اوباما از سوی اسلام آباد در روابط دو کشور، رخ می دهد. این، یعنی اینکه پاکستان مصمم است نشان دهد که این کشور، امریکا را به عنوان یک ابرقدرت قبول ندارد.
از سوی دیگر اکنون کاخ سفید، مصرانه در تلاش است تا حیثیت و ابهت مخدوش خود در افغانستان بعد از رویداد بگرام را بازسازی کند؛ تا دست کم بیشتر از این، با بحران رسوایی قدرت پوشالی و آسیب پذیر خود روبرو نشود.
عذرخواهی برای اوباما و دیگر مقام های کاخ سفید، درست به اندازه یک خودکشی سیاسی، سنگین و غیرقابل تحمل بود؛ اما روند اوضاع آنها را مجبور کرد تا این جام زهر را هم بنوشند.
اما با وجود همه اینها اکنون امریکا برای افغانستان هم یک ابرقدرت نیست و این امر، سیر انزوای آسیایی ایالات متحده را تسریع می بخشد.
اکنون، فصل انزوای آسیایی ایالات متحده فرارسیده است و این، در حالی که هیبت اقتصادی امریکا با بحران ویرانگر مالی جهان و جنبش های ضد وال استریت در غرب فروریخت، همان چیزی است که سرآغاز شکست هیبت قدرت یکه تازی امریکا در عرصه سیاست و میلیتاریزم به شمار می رود.
کد مطلب: 37000