سیدهاشم علوی/ به نتیجه رسیدن مذاکرات بینالافغانی هرچند به صورت سطحی و مقطعی یکی از سوژههای کمپاینی برای ترامپ در این دور از انتخابات امریکا بود، اما با طولانی شدن گفتگوهای ابتدایی اکنون به نظر میرسد که این حربه هم چون قبضهای بدون تیغ در دست ترامپ باقی مانده و یقیناً تا یک و نیم ماه دیگر نیز نتیجهای نخواهد داد.
دونالد ترامپ رییسجمهور امریکا که در این دور از انتخابات، خود را در برابر رقیب پرنفوذش جو بایدن، بازنده احساس میکند به صورت دستپاچه به هر وسیلهای دست میزند، اما به نظر میرسد که کار از کار گذشته و جوهر شخصیت او در طول پنج سال بر همگان ثابت شده است. او اکنون تلاش میکند تا اشتباهات خود در سیاستهای داخلی و خارجی و سبک مغزی و حرکتهای نامتوازن خود که موجب به هدر رفتن بسیاری از فرصتها گردید را بپوشاند و با بزرگنمایی کاذب از اقداماتش و عوامفریبیهای گوناگون اعتباری دوباره کسب کند.
ترامپ که از پنج سال به این طرف در صدد کسب اعتبار و پیروزی دوباره در انتخابات امریکا بوده است، جنگ و صلح افغانستان را نیز سوژه کمپاین انتخاباتی خود ساخته و با شعارهایی مانند اینکه به طولانیترین جنگ امریکا خاتمه میدهد و سربازانش را از این کشور خارج میکند، تلاش کرد تا دل مردم امریکا را به دست بیاورد، اما به نظر میرسد در این هدف خود نیز با شکست مواجه خواهد شد.
البته باید در نظر داشت که استراتژیستها و سیاستمداران امریکا بر خلاف ترامپ، از جنگ و صلح افغانستان هدفهای بزرگتری را در منطقه دنبال میکنند.
نباید فراموش کرد امریکا کشوری بود که در اندک زمانی بساط رژیم طالبانی را به عنوان تروریست بینالمللی از افغانستان برچید و آنان را آواره دشت و بیابان کرد و حداقل این گروه یک و نیم دهه به صورت رسمی فعالیت سیاسی و اجتماعی نداشت و فقط گاهی به صورت پراکنده و دزدانه دست به حملات انتحاری در جایجای افغانستان میزد. اما حقیقت این است که امریکا پس از 19 سال، از این آتشِ زیر خاکستر احساس خطر کرد. این کشور به این درک رسید که اگر گروه طالبان هرچند به صورت پراکنده در دامن رقیبان منطقهای اش مانند چین و روسیه سقوط کند امریکا در منطقه برای همیشه شکست خواهد خورد. بنابراین امریکا تلاش کرد تا با امضای توافقنامه دوحه، از دشمن دیرینه که 19 سال با هم جنگیدند دوستِ سراپا تسلیم بسازد. البته این کشور تا اندازهای در این راستا موفق هم شد و امروز عساکر امریکایی از ناحیه طالبان تهدید نمیشوند.
به هر حال و با اینکه ترامپ مذاکره با گروه طالبان را رسماً متوقف کرده بود، اما سیاستگذاران امریکا به دلیل اهمیت موضوع بیتوجه به هدف کوتاهمدتِ ترامپ، بار دیگر با گروه طالبان وارد مذاکره شدند و در نهایت یک مشت پابرهنهی فراری و بیابانگرد را که تا دیروز تروریستشان میخواندند، در موقف بلند سیاسی اجتماعی قرار داده و موافقتنامهای را با این گروه امضا کردند که نتیجهی آن دشمن خونی را دوست جانی ساختن بود.
هرچند رام کردن گروه وحشی مانند طالبان هر چند کاری ساده نبود، اما امریکا این کار را کرد و آنچنان ماهرانه این سیاست را عملی ساخت که این گروه امروز نه تنها از امریکا بدگویی نمیکند که حتی اعضای آن برای بهبودی ترامپ از بیماری کرونا و بقای قدرت او دعا میکنند.
امریکا به اندازهای به این گروه پر و بال داد که پس از توافقنامه دوحه تا امروز تمام خواستههای خود را بر مردم و حکومت افغانستان تحمیل کرده است و اکنون هم دعوای امارات و جمهوریت را با موقف و موقعیت بلندتری با هیئت افغانی به راه انداخته است. اما باید گفت امریکا که هدف و استراتیژی خود را در افغانستان دنبال میکند و هرگز به فکر نظام آینده افغانستان نیست که جمهوریت باشد و یا امارت و از طرف دیگر به خاطر نزدیکی که با گروه طالبان دارد، قطعاً تضمین بقای جمهوریت و نفی امارت نیز از آدرس این کشور منتفی خواهد بود.
از نگاه پیمان دوحه، فاتحه جمهوریت زمانی خوانده شد که این توافقنامه بین دو طرف به امضا رسید و اکنون تقلای سران حکومت برای بقای جمهوریت از این آدرسها در حقیقت کوبیدن میخ بر سنگ خواهد بود.
اما از نگاه دیگر؛ امروز که منافع و سرنوشت سیاسی آینده مردم افغانستان به عنوان ملتی با تاریخی کهن در این بازیها مطرح است باید گفت تمام قضایا به منافع امریکا و طالبان رقم نخواهد خورد؛ از این جهت اگر مردم بخواهند میتوانند نظام جمهوریت را بر امارت و هر خواست دیگری را بر خواستهی طالبان ترجیح بدهند. بدون تردید خواست مردم اگر به صورت تک صدایی و منسجم صورت گیرد میتواند تعیینکننده باشد. به خاطرِ همین خواست مردم است که امروز گروه طالبان در دوحه زمینگیر شده و در مخمصه شریعت و سیاستِ منافع خود و امریکا دست و پا میزند.
ترامپ بیش از تمامی رییس جمهورهای امریکا، قدرت و اقتدار این کشور را در جهان با خطر مواجه کرده است.
نگارنده هرگاه نوشته سر و پا شکستهای را روی دست میگیرم نمیتوانم از قضاوت درباره شخصیت منحصر به فرد ترامپ که پنج سال زندگی سیاسیاش پر از تلخیها برای همگان است بگذرم. او که از ابتدا در سیاست و مدیریت مهارت چندانی نداشت و اصولاً یک تاجر بوده و به همه چیز هم از دید اقتصادی، تجارت و داد ستد مینگرد، اشتباهات فاحشی را در سیاست خارجی و داخلی امریکا مرتکب شد.
ترامپ با خارج شدن از توافقنامه بینالمللی برجام و بر باد دادن تلاشهای چندین ساله کشورهای مقتدر جهان، همسو شدن با رژیم اسرائیل به خاطر منافع خانوادگی و شخصی و یگانه داماد یهودیاش، همپیمانان غربی خود را از دست داد و اتوریته امریکا را در جهان غرب کاملاً ضعیف کرد.
او برای راضی نگاه داشتن همپیمانان منطقهای خود و کشورهای تروریستپروری چون عربستان و امارات سنگینترین تحریمها را بر مردم ایران وضع کرد و با این کارش بالای تمام اصول انسانی، حقوق بشری و نوع دوستی خط بطلان کشید و امریکایی که شعار حمایت از حقوق بشر را میداد، بزرگترین ناقض حقوق بشر در جهان معرفی کرد.
ترامپ نه به خاطر مصحلت جهانی بلکه به خاطر دشمنی با مسلمانان و به خاطر آتش اسلامستیزی که در درون او زبانه میکشید خواست یک بار دیگر شانس خود را با فعال کردن میکانیزم ماشه علیه ایران امتحان کند که باز هم به صورت مفتضحانه شکست خورد و سازمان ملل نیز با این اقدام غیرمنطقی او علناً مخالت کرد و با این کار یک بار دیگر آبروی امریکا در سطح جهان رفت.
عمدهترین کار ترامپ از چندین سال بدینسو تلاش برای بقای قدرت است، بخصوص دو سال است که جز برای پیروز شدن در انتخابات به هیچ چیز دیگری فکر نمیکند، برای همین است که اتاق فکر و استراتژییستهای امریکا اکنون از وجود او احساس خطر کرده و گاهی با لحن شدید از سیاستهای او انتقاد میکنند.