تاریخ انتشار :پنجشنبه ۶ سنبله ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۵۳
کد مطلب : 217625
شعر عاشورایی؛ شعر آزادی و اعتراض آگاهی‌بخش
تمهید
شعر و ادبیات، بستری برای ماندگاری و بازپروری حوادث و رویدادهای مهم تاریخی است؛ زیرا رویدادهای مهم تاریخی، به لحاظ اثرگذاری، نسبت به سایر امور، سهم بیشتری در ادبیات دارند. به بیان درست‌تر، سهم ادبیات و به ویژه شعر در اثرپذیری از رویدادهای مهم تاریخی، بیشتر از اثرپذیری آن از موارد دیگر است. بنابراین کاری که ادبیات با حوادث تاریخی می‌کند، جاودانه‌سازی آن‌ها است. این بده ـ بستان و اثرگذاری دوسویهٔ متقابل، به مدد زیبایی و لطافتی صورت می‌گیرد که ویژهٔ شعر و ادبیات و نزدیکی آن به فطرت خداداد انسانی است.

از جانب دیگر، از میان تمام گونه‌های ادبی، این شعر است که به دلیل موزون و آهنگین بودن و رعایت حداکثری جنبه‌های زیبایی‌شناختی، موجب ماندگاری بیشتر رویدادها در ذهنیت همگانی مردم می‌شود.

جاحظ، که جایگاه بسیار بلند و برجسته‌ای در جامعه و تاریخ ادبیات عرب دارد، در کتاب «البیان و التبیین» خود به نقل از «عبدالصمد بن الفضل الرقاشی» ماندگاری شعر خوب را به مراتب بیش‌تر از نثر خوب می‌داند. او معتقد است از نثر، بیش از یک‌دهم باقی نمانده و از شعر، بیش از یک‌دهم از بین نرفته؛ در حالی که نثر خوب عرب، بیش‌تر از شعر آن بوده است. به همین جهت است که شعر و مخصوصاً شعر آیینی در درازنای تاریخ اسلام، هم در خدمت اسلام بوده و هم نقش بایسته و به سزایی در ماندگاری و مؤثریت تحولات فرهنگی ـ سیاسی آن در مراحل و مقاطع مختلف تاریخ داشته است.

در این بین، عاشورا یکی از مهم‌ترین و ماندگارترین تحولات تاریخ اسلام است که هم به دلیل ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، نظامی، اخلاقی، تربیتی، حماسی، عرفانی و حتا اقتصادی خود مورد توجه شاعران واقع شده و هم به دلیل بی‌نظیری خود در نوع جنایات انجام‌شده و ستم‌های رفته بر دودمان رسول خدا (ص) و نیز زیبایی‌های شگفت‌انگیز رفتاری ـ تربیتیِ تبارزیافته از سوی کنش‌گران و معرکه‌آرایان و صحنه‌گردانان این حادثهٔ عظیم به رهبری و مدیریت اباعبدالله الحسین (ع) در شکوه‌ناک‌ترین صورت ممکن انسانی ـ اسلامی، میدان پهناوری برای جَرَیان و جَوَلان عقاب بلندپرواز اندیشه و تخیل شاعران و ادیبان زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف و به ویژه زبان و ادبیات فارسی، باز کرده است.

پیشینهٔ تاریخی شعر عاشورایی
سوگ‌سرایی و پردازش جنبه‌ها و جلوه‌های متنوع و متکثر عاشورا در شعر فارسی تا آنجا است که به راحتی می‌توان ادعا کرد در درازنای تاریخ، برای هیچ حادثه‌ای همانند حادثهٔ کربلا و هیچ انسانی همانند امام حسین علیه‌السلام شعر سروده نشده است.
برای همین است که ما در تاریخ ادبیات مسلمانان (ادبیات سه زبان عمدهٔ اسلامی: عربی، فارسی و ترکی) در ذیل و زیرمجموعهٔ ادبیات آیینی، با جریان مستقلی به نام «شعر عاشورایی» روبه‌رو می‌شویم که زادگاه و خاستگاه آن کربلا و دقیقاً روز عاشوراست.

در این خصوص به مواردی از رجزخوانی‌های عاشورائیان در روز عاشورا و در هنگام مواجهه با سپاه شرک و شر و شمر، می‌توان استناد کرد. جالب این که یاران اباعبدالله برای معرفی خود به سپاه دشمن که در آن زمان مرسوم و معمول بوده است، زبان و قالب شعر را برمی‌گزینند. به عنوان نمونه حضرت علی اکبر، فرزند ارشد امام حسین علیه‌السلام هنگام قرارگیری در برابر سپاه یزید این شعر را می‌خواند:
انا علی بن الحسین بن علی
نحن و رب البیت اولی بالنبی
 تالله لا یحکم فینا ابن الدعی
اَضرِبُ بالسیف اُحامِی عن ابی
ضرب غلام هاشمی عربی
(سایت حوزه‌نت به نقل از اعیان الشیعه ج 8 ص 206)

یا شبیه این رجز را از زبان حضرت قاسم بن الحسن (ع) می‌شنویم:
ان تنکرونی فانا ابن الحسن
سبط النبی المصطفی و المؤتمن
 هذا حسین کالأسیر المرتهن
بین أناس لا سقوا صوب المزن
(حوزه نت به نقل از بحارالأنوار، ج 45، ص 34)

حضرت عباس (ع) نیز پس از ورود به شط فرات و تمایل به نوشیدن آب، خودش را ملامت‌گرانه مخاطب قرار می‌دهد و شعر زیر را انشاد می‌کند:
 یا نفس من بعد الحسین هونی
و بعده لا کنتان تکونی
 هذا الحسین وارد المنون
و تشربین بارد المعین
تالله ما هذا فعال دینی
(سایت حوزه‌نت، به نقل از معالی السبطین، ج 1، ص 446، مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30)

در بازگشت از شط فرات نیز وقتی دست راست آن حضرت قطع می‌شود، این‌گونه می‌سراید:
و اللهان قطعتموا یمینی
انی احامی ابداً عن دینی
و عن امام صادق الیقین
نجل النبی الطاهر الأمین

و با قطع شدن دست چپ حضرت عباس نیز شعر زیر را از زبان مبارک ایشان می‌شنویم:
 یا نفس لا تخشی من الکفار
و ابشری برحمة الجبار
 مع النبی السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یساری
فاصلهم یا رب حر النار

بدین‌گونه بود که شعر عاشورایی به عنوان قالب ادبی همزاد با خود این حادثهٔ بزرگ و بی‌مانند، به جریانی تبدیل شد که پابه‌پای این حماسهٔ حیرت‌انگیز با عبور از گردونه‌ها و گذرگاه‌های سنگلاخی و تجربۀ فرازوفرودهای سازنده و گاه فرسایندهٔ تاریخی، اکنون همانند اقیانوسی مواج و متلاطم در بستر بالندهٔ شعر آیینی جا خوش کرده است.

به این ترتیب، یاران امام حسین (ع) با انشاد رجزها و شعرهای حماسی ـ اخلاقی خود در میدان نبرد با یزیدیان، به عنوان نخستین بنیان‌گذاران ادبیات عاشورایی شناخته می‌شوند و از این منظر می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین برکات و برآیندهای عاشورای حسینی، در کنار عرضهٔ الگوها و آموزه‌های عینی و عملیاتی برای حوزه‌های مختلف حیات جمعی و فردی انسانی، ایجاد جریان تازهٔ ادبی و تأثیرگذاری فوری و مستقیم آن بر زبان و ادبیات مسلمانان در روزگار پس از خود بوده است. ضمن این که شعرها و رجزهای حسینیان در عاشورا، ریشه در عمیق‌ترین و استوارترین لایه‌های ایمان و عرفان حسینی داشت و سَیَلان آن در فَوَران خون پاک آن پاک‌باختگان قمار عشق، چندان مبنایی و مبارک است که جوش و خروش آن در تمامی روزگاران پس از عاشورا همچنان پویا و پیش‌رو ادامه یافته است.

جان‌مایهٔ بنیادی شعر عاشورایی
با مرور و مطالعهٔ تطبیقی اشعار و مراثی ثبت‌شده در حافظهٔ تاریخ شعر آیینی، درمی‌یابیم که این نوع شعر، اگر در فرم، تفاوت چندانی با شعر تغزلی نداشته باشد، به لحاظ محتوا و آگاهی معترض نهفته در آن، از مؤلفه‌ها و ممیزه‌های تفاوت‌بخش بسیار غنی و غریبی برخوردار است؛ به گونه‌ای که اوج‌مندی و ارج‌مندی این مؤلفه‌ها در شعر عاشورایی، در مقایسه با سایر اشعار آیینی، بسیار برجسته و برازندهٔ تحسین و تأمل است. به واقع آگاهی آمیخته با اعتراض و آزادی‌طلبی عدالت‌محور، جان‌مایۀ نهادی و بنیادی شعر عاشورایی را می‌سازد و این همان چیزی است که از خاستگاه نخستین خود از زبان و بیان یاران اباعبدالله (ع) در روز عاشورا، ریشه و سرچشمه گرفته است و در درازنای تاریخِ پس از عاشورا تا امروز امتداد یافته است.

شاعران عاشورایی، همواره حاملان و حامیان پیام عاشورا بوده و از این ابزار نیرومند بَرنده و بُرنده، با محتوای دادخواهی و اعتراض، در جهت رسواسازی هویت و ماهیت ستم‌پیشگان حاکم بر سرنوشت جامعۀ اسلامی در ادوار مختلف تاریخ سیاسی ـ فرهنگی آن مبارزه و مجاهده کرده‌اند.

به همین جهت آنچه در شعر عاشورایی در کنار دو عنصر اصلی حماسه و مرثیه برجسته می‌نماید، همۀ آن ارزش‌هایی است که در عاشورا محور و مبنای عمل عاشورائیان بوده و هر کدام به مثابه ارزش انسانی ـ مکتبی ارج‌ناک، انگیزه‌بخش جان‌فشانی‌ها و ایثارگری‌های کسانی بوده است که خون قلب شان را سخاوتمندانه در راه آرمان‌های الهی ـ انسانی مولای شان حسین (ع) ریختند.

بعد از عاشورا هم شاید این عبیدالله بن حر است که با پشیمانی از سر باززدن از یاری امام حسین (ع) آغازگر ندبۀ نادمانه در شعر می‌شود ـ و چه بسا که همین موارد، به شکل‌گیری قیام «توابین» در سال 65 هجری منجر شده است:
فیا ندمی الا اکون نصرته
الا کل نفس لا تسدد نادمه
 وانا علیان لم آکن من حماته
لذو حسرت ما ان تفارق لازمه
 سقی الله ارواح الذین تازروا
علی نصره سقیا من الغیث دائمه
 وقفت علی اطلالهم و محالهم
فکاد الحشی ینفض و العین ساجمه
«چقدر پشیمانم که حسین را یاری نکردم!/ آری، هر انسان نادرست روزی پشیمان می‌شود./ به خاطر نصرت نکردن او، تا زنده‌ام حسرت می‌خورم./ خداوند ارواح یاری‌کنندگان او را از باران رحمتش سیراب کند./ در کنار قبورشان ایستادم/ در حالی که نزدیک بود قلبم پاره و اشکم خشک شود.»
(حوزه‌نت ـ به نقل از نفس المهموم، باب مراثی)

این جریان ادبی از آن زمان تاکنون با پشت سر نهادن تطورات و تحولاتی بسیار پیچیده و گسترده و با عبور از گردونه‌های دشوارگذار تاریخ و نیز با تجربۀ توانمندساز جَرَیان در بسترهای فکری ـ فرهنگی ـ سیاسی متعدد و متکثر، تا امروز در قالب‌های زبانی ـ بیانی بدیع و بارور کنونی ادامه یافته است.

بدین‌گونه است که شعر عاشورایی که به موازات اثرگذاری‌های سیاسی ـ فرهنگی عاشورا، از مرزهای زمان عبور کرده و تا امروز همچنان زنده و زایا و پویا و پایدار به پیش می‌رود، متناسب با شرایط زمانی و بسترهای فرهنگی ـ اجتماعی زمان‌ها و زمینه‌های گوناگون، به دلیل قابلیت گستردۀ محتوایی و انعطاف‌پذیری معطوف به فراگیری موضوعی خود، عمدتاً در دو قالب مرثیه و حماسه، تبارز یافته است؛ به گونه‌ای که می‌بینیم شعر عاشورایی در سال‌های آغازین پس از حادثۀ عاشورا، به دلیل نزدیکی فاصلۀ زمانی خود با این رویداد سترگ، از غمناکی جنایات رفته بر آل‌الله متأثر شده و غالباً با درون‌مایۀ مرثیه و در قالب سوگ‌سرایی‌های معمول و طبیعی، بسط و بروز یافته است، اما پس از آن و پابه‌پای ایجابات و اقتضائات تازۀ زمان، جنبه‌ها و جاذبه‌های حماسی و ستیزه‌جویانۀ ستم‌برانداز عاشورائیان، بر فضای کلی این گونۀ ادبی، مسلط و مستولی می‌شود و اسباب بازتولید پیام‌ها و پیامدهای سیاسی ـ اجتماعی عاشورا در شعر را در پرشکوه‌ترین و شورانگیزترین وجه ممکن، فراهم می‌سازد.

شعر عاشورایی؛ شعر عرفانی
در پاره‌ای از بازۀ زمانی پس از عاشورا، با استیلای گرایش‌های عرفانی و تصوفی در جامعۀ اسلامی، شاهد نفوذ و نقش‌آفرینی نظرگاه‌های عرفانی در شاعران عاشورایی هستیم. این روند اگرچه به جریان غالب در شعر عاشورایی تبدیل نشد، اما به مثابه زاویۀ دید تازۀ شاعرانه به این حادثۀ بزرگ، همواره در نظر بوده است.

شاخص‌ترین شاعر این نوع نگاه به عاشورا، عمان سامانی، شاعر قرن سیزدهم هجری است. او به عاشورا نگاهی عاشقانه دارد و میان این حادثه و آغاز آفرینش به حکم حدیث «کنت کنزا مخفیا و احببت ان اُعرف...» پیوندی عاشقانه برقرار می‌کند:
لاجرم آن شاهد بالا و پست
با کمال دل‌ربایی در الست
 جلوه‌اش گرمی و بازاری نداشت
یوسف حسنش خریداری نداشت
 ماسوی آیینۀ آن رو شدند
مظهر آن طلعت دل‌جو شدند
 پس جمال خویش در آیینه دید
روی زیبا دید و عشق آمد پدید

به این ترتیب و پس از پدیداری اعیان ثابته در تجلی اول، و پیدایی ممکنات در تجلی دوم، امانت «عشق» به کوه و آسمان و زمین عرضه شد، اما هیچ‌کدام را یارای برتافتن آن نبود، تا این‌که انسان «ظلوم و جهول» آن بار سنگین را بر دوش کشید و هر موجودی به اقتضای «عین ثابت» خویش راه سعادت یا شقاوت برگزید.

در این میان، ابلیس «شراب تلبیس» سر کشید و پس از او این جام، میان قابیل و نمرود و جالوت و فرعون و سرانجام شمر دست به دست شد:
چون که استهزای ساقی شد تمام
مظهری برخاست از جا شمر نام
 گفت هان در احتیاط باده باش
جام را آمد حریف، آماده باش
 این شقاوت را ز سرداران منم
دوزخت را از خریداران منم

نقطۀ مقابلِ «سرداران شقاوت» اولیاءالله‌اند که «جام سعادت» سر می‌کشند. آغازین جرعه‌های این جام را آدم سر می‌کشد، سپس نوح و ایوب و خلیل و یونس و یعقوب و کلیم و احمد و مرتضی و سرانجام حسین (ع) که شاعر از شدت غیرت نامش را بر زبان نمی‌آورد:
کیست این مطلوب کش دل در طلب
نامش از غیرت نمی‌آرد به لب

در نگاه عرفانی عمان سامانی به حادثۀ کربلا، امام حسین (ع) ساقی سرمستان است که عشق را از «ملکوت» به «ملک» آورده و «بازشدن درهای بلا» به روی او، وی را به جنگ لشکر نفس در میدان کربلا کشانیده است:
لاجرم زد خیمه عشق بی‌قرین
در فضای ملک آن عشق‌آفرین
 بی قرینی با قرین شد هم‌قران
لامکانی را مکان شد لامکان
کرد بر وی باز درهای بلا
تا کشانیدش به دشت کربلا

اما آنچه در گام نخست در کربلا صورت می‌بندد تصفیۀ سپاه اباعبدالله از بیرونیان و بیگانگان است:
هرکه بیرونی بُد از مجلس گریخت
رشتۀ الفت ز همراهان گسیخت
 دور شد از شکرستانش مگس
وز گلستان مرادش، خار و خس
 خلوت از اغیار شد پرداخته
وز رقیبان، خانه خالی ساخته

پس از این پالایش و پیرایش است که «پیر می‌خواران» برای یارانی که «الذین بذلوا مهجهم دون الحسین» هستند، از حقیقت رازگشایی می‌کند و راه پرخون عشق را به آنان نشان می‌دهد و همه را از شراب شهادت‌طلبی جان‌نثارانه، مست و سیراب می‌سازد:
پیر می‌خواران، به صدر اندر نشست
احتیاط خانه کرد و در ببست
 محرمانِ‌ِ رازِ خود را خواند پیش
جمله را بنشاند پیرامون خویش
 با لب خود گوش شان انباز کرد
در ز صندوق حقیقت باز کرد
 جمله را کرد از شراب عشق مست
یادشان آورد آن عهد الست
 گفت شاباش این دل آزادتان
باده خوردستید بادا یادتان
 یادتان باد ای فرامش‌کرده‌ها
جلوۀ ساقی ز پشت پرده‌ها
 یادتان باد ای به دل‌تان شور می
آن اشارت‌های ساقی پی ز پی

به این ترتیب، در نظر عمان سامانی، هرکدام از عاشورائیان، بازیگر نقشی است که در تأویل عرفانی عمان، بسیار جذاب و دل‌پذیر می‌شود:
«حر» که کنایه از «نفس غافل» است، سالک راه به خطارفته‌ای است که پیر مرشد (امام حسین) او را به سوی حق رهنمون می‌شود. در مقابل، حضرت عباس (ع) سالک واصلی است که مشک دل را از شط یقین برای سیرابی مشتاقان، پر از آب حقیقت می‌کند.در حالی که علی اکبر (ع) تشنۀ معرفت از میدان برمی‌گردد تا از دریای معرفت حسینی سیراب شود:
...کای پدر جان از عطش افسرده‌ام
می‌ندانم زنده‌ام یا مرده‌ام
 این عطش رمز است و عارف واقف است
سر حق این است و عشقش کاشف است
 دید شاه دین که سلطان هدی است
اکبر خود را که لبریز خداست

بدین ترتیب می‌بینیم که عمان سامانی به هرکدام از سربازان اباعبدالله نقشی عرفانی در میدان کربلا می‌دهد تا این‌که سرانجام در واپسین بخش «گنجینۀ اسرار» به توصیف مقام فنا می‌پردازد. عمان در این مقطع، «جبرئیل» را که حامل پیام حق برای امام حسین (ع) است مانع وصال می‌داند:
آن‌که از پیشش سلام آورده‌ای
و آن‌که از نزدش پیام آورده‌ای
 بی‌حجاب اینک هم آغوش من است
بی‌تو رازش جمله در گوش من است

در نهایت آنچه در باب این نوع از شعر عاشورایی می‌توان گفت آن است که عمان سامانی مبدأ و مقصد و محرک اصلی عاشورای حسینی را عشق به خدا می‌داند و آن را بر پایۀ منطق عاشقانه ـ عارفانه‌ای که خود بنیاد نهاده است، به زیبایی به تصویر می‌کشد. همچنان که گفتیم این نگاه نتوانست به جریانی غالب در شعر عاشورایی تبدیل شود، اما نمونه‌هایی از آن را در شعر معاصر عاشورایی فارسی نیز می‌توانیم ببینیم.
 
شعر عاشورایی؛ شعر نخبگان دردمند و معترض
در دسته‌بندی اجتماعی شعر عاشورایی، این شعر، در زمرۀ شعر نخبگان و آگاهان دردمند و متعهدی قرار می‌گیرد که سیاست و مبارزۀ سیاسی اصلاح‌گرانه را با عوام‌زد‌گی درنیامیخته و راه رهایی و رستگاری مردم و جامعۀ اسلامی را در پیروی از حرکت عاشورایی امام حسین (ع) و پویش و پیمایش راهی می‌دانند که آن امام بلندمرتبه، فراروی مردمان و ملت‌های فروبسته در زنجیر اسارت و فرومانده در باتلاق ذلت و زبونی سیاسی ـ اجتماعی فراگشود. برای همین است که به همان اندازه که در شعر عاشورایی، اشک و آه و تظلم و نالیدن از ستم، مهم و محوری است، حماسه‌های مقدس و متعالی و صحنه‌های بی‌نظیر و پرشکوه انسانی هم در اوج نمودار تربیتی ـ اخلاقی خود مشاهده می‌شود.

اتفاقاً سوگ‌سرایی در شعر عاشورایی که در پی انفعال مخاطب و متأثر کردن او از مظالم رفته بر دودمان پیامبر است، زمینۀ مناسبی برای همنوایی و ایجاد اشتراک آرمانی میان مخاطب و واقعۀ عاشورا به شمار می‌رود. شعر عاشورایی در پی ایجاد فضای توجه مستمر به اندیشه‌های حاکم در کربلا است.

شعر عاشورایی، آب زلال و زندگی‌بخشی است که با عبور از میان سدها و سنگ‌ها، راهی برای ورود به اندیشه و روان مخاطب می‌یابد تا او را به اندیشیدن به عاشورا و انطباق انتخاب‌هایش با عیارها و معیارهای عرضه‌شده و به نمایش‌درآمده در کربلا برانگیزد؛ زیرا رسالت شعر عاشورایی، فراگیرسازی و تعمیم و تسرّی تمام معیارهای حسینی در تمام سطوح و شؤون زندگی فردی و جمعی انسان‌های پس از عاشورا است.

در این مجال و مقال اندک، پرداختن به همۀ ابعاد و زوایای شعر و ادبیات عاشورایی با استناد به آثار و اقوال شاعرانی که در برپایی و پویایی این جریان ادبی سهم گرفته‌اند، کاری دشوار و نیازمند فرصتی فراخ برای واکاوی است، اما برای نمونه به شعرهایی از برخی شاعران شناخته‌شدۀ فارسی، که هرکدام به بُعدی از ابعاد گستردۀ انقلاب عاشورا نگریسته است، بسنده می‌کنیم.

از میان انبوه شاعران متقدم و متأخر فارسی، اقبال لاهوری، متفکر و شاعر بلندآوازۀ پاکستانی، آزادگی و استبدادستیزی امام حسین و بیدارسازی ملت اسلامی را گرانیگاه و مرکز ثقل این حرکت عظیم تاریخی قرار داده است:
آن شنیدستی که هنگام نبرد
عشق با عقل هوس‌پرور چه کرد؟
 آن امام عاشقان پور بتول
سرو آزادی ز بستان رسول
 الله الله بای بسم الله پدر
معنی ذبح عظیم آمد پسر
 بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانه‌ها کارید و رفت
 تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
 ماسوی‌الله را مسلمان بنده نیست
نزد فرعونی سرش افکنده نیست
 خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
 رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعله‌ها افروختیم

در ادامۀ تفکری که در شعر علامه اقبال طرح و تبیین شده، الهام‌بخشی عاشورا برای شکل‌گیری جریان‌های مبارزاتی ضد ستم، از دیگر مفاهیم بلند و ارزشمندی است که در شعر عاشورایی‌سرایان فارسی مورد توجه واقع شده:
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضت‌ات مایۀ الهام جهان است هنوز
 
کربلای تو پیام‌آور خون است و قیام
مکتب‌ات راهنمای دگران است هنوز
 
تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
 
همۀ ماه، محرم، همه‌جا کرببلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز
 
جاودان بینم‌ات اِستاده به پیکار، دلیر
لا آری الموت، تو را ورد زبان است هنوز
 
باغ خشکیدۀ دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز
 
تربت پاک تو کازادگی آموزد و عشق
سرمۀ دیدۀ صاحب‌نظران است هنوز
«بهجتی شفق»

می‌دانیم که امام حسین (ع) در مسیر حرکت به سمت کربلا، هم به تصریح و هم به تلویح، به کسانی که به طمع قدرت و ثروت او را همراهی می‌کردند، بارها اعلام کرد که سرانجامِ این راه، چیزی نیست که شما در پی آن با شتاب گام می‌زنید، بلکه این راه، برای انجام تکلیف و مسؤولیت الهی انتخاب شده و چون هدف، انجام تکلیف است، شکست نیز در آن عین پیروزی است: «اَرجُو اَن یکُونَ خَیراً ما اَرادَاللهُ بنا قُتلنا ام ظَفرنا»: امیدوارم آنچه خدا اراده کرده، برای ما مایۀ خیر و برکت باشد، چه پیروز شویم و چه کشته شویم و شکست بخوریم.

این تلقی بسیار ارج‌مند و متعالی از گردن‌نهادن به ارادۀ خداوند و تکلیف‌گزاری و تکلیف‌گرایی مبتنی بر اطاعت‌محوری محض از او، به همۀ مبارزان و مجاهدان بصیر و بیداردل مسلمان، نیرو و انگیزه‌ای می‌بخشد که به موجب آن، شکست در فرهنگ مبارزاتی و جهان‌بینی اعتقادی آنان به تمامی رنگ می‌بازد:
گرچه از داغ لاله می‌سوزیم
ما همان سربلند دیروزیم
 چون به تکلیف خود عمل کردیم
روز فتح و شکست پیروزیم
 نیز در این شعر از بهاءالدین:
خاموش گشته‌ایم و فراموش کی شویم
بس اینقدر که در همه‌جا گفتگوی ماست
 هرجا که هست روی زمین ارغوان سرخ
آبش ز خون ما، گِلش از خاک کوی ماست

حضرت زینب (س) دختر علی و پیامبر عاشورا و سرپرست کاروان زنان و کودکان اسیر بازمانده از دودمان مطهر رسول‌الله (ص) که بار سنگین و خونین مرگ هجده جوان بنی‌هاشم و برادرانی مانند حسین و عباس را بر دوش می‌کشید و طعم تازیانۀ ستم را هم خود چشیده بود و هم در حق زنان و کودکان اسیر کربلا دیده بود، و دیده بود که چگونه برای شکنجۀ روانی و عاطفی آنان، سرهای بریدۀ عزیزان خدا را از کربلا تا شام بر فراز نیزه و در مقابل دیدگان آنان برافراشته‌اند، اما به دلیل برخورداری از عزت حسینی و نیز برای پاسداری از آن، در برابر یزید و در بارگاه پرشکوه او، خطابه‌ای ایراد کرد که او را از همان لحظه تا پایان تاریخ، منکوب و مخذول و منفعل کرد. زینب فرمود:

«فَکِد کَیدَک واسعَ سَعیَک و ناصِب جَهدک فوالله لاتمحُو ذکرَنا و لاتُمیتُ وحیَنا»: هرچه نیرنگ و تلاش داری به کارگیر، [اما] به خدا قسم نه یاد ما را می‌توانی نابود کنی و نه وحی ما را می‌توانی بمیرانی!

این حماسه بشکوه و بی‌نظیر در شعر شاعران معاصر فارسی، به این صورت بازتاب یافته است:
تا در گلوی تشنۀ خنجر، صدا جاری است
خون گلویت کربلا در کربلا جاری است
 تا آسمان کوفه پابرجاست، می‌دانم
خون تو در این خاک، چون آب و هوا جاری است...
«قنبرعلی تابش»

مکتب عاشورا اکسیر دگرگون‌ساز مفاهیم در عینیت بیرونی خود و خنثاساز ماهیت راهبردهای یزید و یزیدیان برای نابودی حق است. در این مکتب «اسارت» تبدیل به «آزادی» می‌شود؛ زیرا «اسیران آزادۀ عاشورا»، تا آنجا وارسته و عزیزند که با عزت نفس خود جباران و جائران را از «شام یزید» تا «صبح پایانی تاریخ»، وامانده و بیچاره می‌کنند. آنان «اسیران آزادی‌بخش»اند و این ویژگی انقلابی آنان، بر شعر و ادبیات عاشورایی امروز به خوبی و زیبایی پرتو افکنده است:
در بطن این اسارت ما خفته است
آزادی تمام گرفتاران
 مرگ پرافتخار پدرهامان
سرمایۀ حیات هدف‌داران
 ما وارث شهادت و ایثاریم
بنیان‌گذار عزت و آزادی
 ما شور پرشرارۀ ایمانیم
آنجا که نیست جرأت فریادی
 ما رهسپار شهر خموشانیم
شهری که سایه‌بان زده از وحشت
 شاید به تازیانۀ یک فریاد
بیدارشان کنیم از این غفلت
 رفتیم پیشواز اسارت‌ها
تا کاخ‌های ظلم براندازیم
 تا در زمان قحطی حق‌جویان
آبی به آسیاب حق اندازیم
 
پایانه
شعر عاشورایی، دقیقاً از روز عاشورای سال 61 هجری و با رجزخوانی‌ها و انشادها و ارشادهای یاران اباعبدالله الحسین (ع) در میدان نبرد با سپاه شمر و شرک و شر، آغاز شده و در درازنای تاریخ پرفرازوفرود خود تحولات و تطورات بسیاری به خود دیده است.
شعر عاشورایی، زیرمجموعۀ شعر آیینی، اما با ویژگی‌هایی تمایزبخش به این قالب ادبی، از کلیت این مجموعه است. جان‌مایۀ اصلی و بنیادی شعر عاشورایی، آگاهی آمیخته با اعتراض و آزادی‌طلبی عدالت‌محور است.

این ویژگی آنقدر فراگیر و دارای دامنۀ گسترده است که حتا مراثی و سوگ‌سرایی‌های منظوم رایج در روزگاران بسیار دور را نیز در بر می‌گیرد؛ زیرا اگر حتا بازگویی اغراق‌آمیز متظلمانه، و گریانندگی معطوف به جنبۀ عاطفی حادثۀ عاشورا را تنها ممیزه و مشخصۀ این سوگ‌سرایی‌ها بدانیم، بازهم جَرَیان و جَوَلان نوعی آگاهی‌بخشی اعتراض‌آمیز نهفته در آن را می‌توانیم ردیابی کنیم؛ چه این‌که نفس گریستن بر مظلومیت کسی یا دودمانی، هم خود نماد و نشانۀ اعتراض بر مظالم رفته بر آنان است و هم برانگیزندۀ حس کنجکاوی و آگاهی‌یابی نسبت به چگونگی وقوع رویداد و در نتیجه بیدارسازی حس اعتراض و انتقام از عوامل بروز فاجعه و نیز بازشناسی مظاهر و مصادیق آن در جامعه و زمان خودمان.

ضمن آن‌که به این حقیقت نیز باید اذعان کرد که آنچه امروزه با عنوان شعر عاشورایی و معطوف و مبتنی بر بازخوانی اندیشه‌ورزانه و خردمدارانۀ این حادثه در میان نسل پسین آیینی‌سرایان عاشورایی به میان آمده است، برآمده از همان بستری است که سوگ‌سرایی‌های منظوم عاشورایی در آن بالیده و پی‌آمدها و پی‌آوردهای مبارک و ارج‌مندی در زمینۀ انتقال آگاهی عاشورایی و احیا و ادامۀ این تفکر در امتداد روزگاران گذشته است.

به بیان دیگر، اگر نبود اهتمام شاعران پیش‌کسوت آیینی در توسعه و تداوم خط عاشورایی شعر، ـ که آثار و آفرینش‌های ادبی‌شان در ترازوی نقد امروزیان از ارج و ارزش ادبی ـ هنری بالا و برازنده‌ای برخوردار نیست ـ، مطمئناً شعر عاشورایی معاصر نیز از گریبان سرنوشت نامیمونی سر در می‌آورد که نه‌تنها برای شعر امروز عاشورایی، بلکه برای کلیت شعر فارسی، بسیار زیان‌بار و خسران‌آمیز می‌نمود؛ زیرا کار پیشینیان که از منظر امروزیان، در قالب سوگ‌سرایی یک‌جانبۀ صرفاً عاطفی مورد نقد قرار می‌گیرد، این توانایی را داشته است که رسالت سنگین و عظیم احیا و انتقال ارزش‌ها و آموزه‌های آگاهی‌بخش و اعتراض‌برانگیز مکتب عاشورا را به نسل‌ها و عصرهای پس از خویش با توانایی و موفقیت به انجام برساند.

بنابراین، اگرچه شعر عاشورایی به دلیل برخورداری از زمینه و ظرفیت بسیار بالا برای پذیرش نگره‌های گوناگون معرفتی و بهره‌مندی از قابلیت بی‌نظیر بازتولید و بازتاباندن نگاه‌های متفاوت عاطفی، حماسی و عرفانی، توفیق و توانایی خود در تحول‌پذیری شگفتی‌انگیز ادبی را مدیون و مرهون همان سوگ‌سرایی‌هایی است که ما امروزه از آن به عنوان «مقتل‌نگاری منظوم عوامانه» تعبیر می‌کنیم.

این برای آن است که جوهر و جان‌مایۀ ذاتی شعر عاشورایی، هم در قالب سوگ‌سرایی‌های منظوم معطوف به جنبۀ عاطفی و تأثربرانگیز حادثۀ کربلا و هم در فرم هنری مدرن مبتنی بر توسعۀ افق نگرش شاعرانه ـ عارفانه به این رویداد، همسو و یگانه و برخوردار از شورانندگی اعتراض‌آمیز و آگاهی‌بخش است.

شعر عاشورایی، شعر تولید اعتراض در برابر ستم و توسعۀ شور و شعور عدالت‌طلبی هدفمند و مکتبی، با الگوی عینی حسینی ـ عاشورایی است؛ چه این شعر در قالب سوگ‌سرایی‌های منظوم فاقد معیارهای شاعرانگی عرضه شود و چه در هیئت عالی‌ترین و متعالی‌ترین آفرینش ادبیِ دارای شأن و شاکلۀ هنری نیرومند شاعرانه. با این حال، از تبعات منفی و عوارض مخرب ابتذالی که در برخی سوگ‌سروده‌ها و نیز سوگواری‌های امروز دیده می‌شود، نباید غافل بود و نباید بر آن با توجیه زنده نگاه داشتن انقلاب حسینی به هر بها و بهانه‌ای، چشم پوشید. با عنایت به پیامدهای ناگوار و ناسازگار این‌گونه مراثی و مراسم با ذات و روح عاشورا، پالایش و پیرایش آیین و ادبیات عاشورایی، بخشی از کار عاشورایی شاعران و نویسندگان مؤمن و متعهد امروز است و ارزش و اهمیت مبارزه با این نوع مواجهه با عاشورا، از مبارزه با ستم‌هایی که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) خط و نشان آن را برای ما کشیده است، کم‌تر نیست.
 
https://avapress.net/vdcau0num49n6i1.k5k4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما