سیدذکی موسوی/ بر خلاف کسانی که میگویند دین از سیاست جداست؛ نه تنها جدا نمیباشد بلکه به فرمودهی آیة الله مدرس «دین عین سیاست، و سیاست عین دیانت است». در این بخش میپردازیم به بیان چند دلیل مبنی بر اینکه نه تنها دین از سیاست جدا نیست، بلکه واجب است دین در سیاست دخالت کرده و تشکیل حکومت دهد.
وجوب تشکیل حکومت دینی
1- اقتدای به پیامبر
اولین دلیل بر اینکه باید دین در سیاست دخالت کند و تشکیل حکومت دینی بدهد، اقتدای به پیامر (ص) است، چرا که باید بر طبق عملکرد و روش کار آن حضرت گام برداشت. قرآن میفرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه لمن کان یرجوا...» بدرستی که پیامبر خدا در شما الگو و اسوهی نیکی بود، برای هر کس که امید به خدا و روز جزا داشته است. به فرموده علی (ع) «بر هر پیرووی است که از پیامبر خود پیروی کند و الا از هلاکت ایمن نخواهد بود»
پیامبر اسلام (ص) پایههای حکومت را در شهر مدینه منوره تحکیم بخشید. پس از اینکه در طول سیزده سال در شهر مقدس مکه مردانی مورد اعتماد تربیت کرد آن حضرت در شهر مدینه منوره ارتش اسلامی را تشکیل داد، مالیات اسلامی را برقرار نمود و برای امور قضائی موازین و مقرارتی وضع کرد. قوانین مربوط به چگونگی ادارهی کشور را بیان نمود، سفیران و نمایندگان را به نقاط مختلف اعزام کرد. آن حضرت همچنین هر سه قوه را تشکیل داد بدون اینکه از یک دیگر جدا باشند.
در قرآن مجید و سنت پیامبر چندین آیه و روایت راجع به مسأله حکومت و دولتداری به چشم میخورد. که عبارتند از:
1- قرآن مجید خطاب به پیامبر (ص) میفرماید «پس در میان آنها حکم کن. طبق آنچه که خداوند نازل فرموده و از هوا و هوس آنان پیروی مکن.) «ان الحکم بین هم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم» «فاحکم بینهم بما انزل الله» (پس در میان آنان حکم کن طبق آنچه خداوند نازل فرمود) در آیة دیگر میفرماید: «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک بما شجره بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلم تسلیما» (نه به خداوند ایمان آنان کامل است. مگر زمانی که در اختلافاتشان تو را داور قرار داده آن گاه از قضاوت تو هیچگونه نارضایتی به دل راه ندهند و کاملاً تسلیم باشند.) آیات دیگری نیز وجود دارد که بر این مضمون دلالت میکند. همه این آیات دلالت میکرد، بر اینکه پیامبر باید در سیاست دخالت کند. برای مردم حکم و قضاوت نماید.
2- معرفی خلفای پس از خود
دومین دلیل این است که پیامبر اسلام (ص) گاهی به طور اجمال و گاهی به طور تفصیل خلفای پس از خود را یکایک بنام تعیین کرد و فرموده است (خلفای پس از من دوازده نفر هستند) یا اینکه (ائمه از خاندان قریشاند). در روایت سومی نیز از آن حضرت چنین آمده است بار خدایا خلفای مرا رحمت کن، پرسیدند، یا رسول الله خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمود کسانی که پس از من میآیند و حدیث و سنتم را روایت میکنند.
پر واضح است که انتصاب و تعیین خلفاء از سوی آن حضرت دلیل بر تحکیم بخشیدن به پایههای دولت و حکومت است. لذا ائمه اطهار (ع) پس از آن حضرت نقش خود را در حکومت یا به صورت مستقیم ایفا کردهاند مثل امیرالمؤمنین علی (ع) و امام حسن و امام حسین (ع) یا اینکه به طور غیر مستقیم، مثل انقلابهایی که توسط فرزندان و شیعیانش با همیاری آنان به وقوع پیوست. همیشه عملکرد آن بزرگان در مبارزه با زورگویان ظاهر میشده است. لذا ستمگران آنان را دستگیر، ثروتهایشان را چپاول و خانههایشان را به آتش کشیده و زندان و بالاخره به شهادت میرسانیدهاند.
3- اجرای پارهای از قوانین در پناه یک حکومت
سومین دلیل بر لزوم تشکیل دولت اسلامی این است که اجرای قوانین همه جانبه دین، جز در پناه یک حکومت دینی امکانپذیر نیست. چون قوانین دینی در تمام زمینهها حرف دارد. از این رو شامل قوانین حکومتی هم میشود. اگر دین نظری به حکومت نداشته باشد جعل پارهای از قوانین که ذیلاً نام برده میشود، موردی نداشت. از قبیل:
الف) قوانین و مقرارت جنگی و جهاد
جهاد را به سه قسمت تقسیم میکند. 1- جهاد ابتدائی 2- دفاعی 3- جهاد با افراد یاغی و سرکش در صورتی که با حکومت دینی، مخالفت کند و الا اگر حکومتی دینی نباشد. یاغی و سر کش چه معنی دارد.
ب) قوانین مالیاتی که شامل خمس، زکات، خراج و جزیه بوده. معلوم است که خراج و جزیه از مسائل مربوط به دولت و حکومت است. اما خمس و زکات را باید گفت که بسیاری از احکام آنها نیز به دولت مربوط میشود. مثل خمس که بر زمین یک نفر از اقلیتهای دینی که از یک مسلمان خریداری کرده است. زیرا واضح است که آن افراد پیروی اقلیت غیر اسلامی هستند عقیدهای به خمس ندارد. پس بدون اعمال قدرت چگونه میتوان این مالیات را از او دریافت کرد. پس فقط در صورت داشتن یک حکومت دینی میتوان این مسائل را اجرا نمود.
ج) احکام مربوط به مرافعات، حدود، قصاص، دیات، چون قضاوت و شهادت، همچنین مجازات مجرمین احکام مربوط به مرافعات، حدود، قصاص، دیات، چون قضاوت و شهادت، همچنین مجازات مجرمین، ... به انواع مختلفی از وظایف دولت و حکومت است. اگر دولتی در کار نباشد این قوانین عملاً ارزش خود را از دست میدهد.
د) دیگراحکام پراکنده در ابواب مختلف فقهی، مثل مقدم بودن والی بر دیگران اگر بر جنازهای حاضر شود. یا اینکه گفته شود، که نماز جمعه از ویژگیهای امام است که خلفا این منصب را به ناحق ازآن خود کردهاند.
این موارد و امثالشان حاکی از این مسأله است؛ که باید حکومت دینی در جامعه باشد، تا این امور در جامعه دینی اجرا شود و الا اگر حکومت در این جوامع، غیر دینی باشد؛ چگونه میتوان انتظار اجرای احکام دینی را داشت.
سکولاریسم
دیدگاه دوم این است که دین از سیاست جداست. این دیدگاه دین را از امور فردی و سیاست را از امور اجتماعی میداند و سکولاریسم بر اساس همین دیدگاه است. در این مرحله ابتدا به معانی سکولاریسم اشاره میکنیم. سپس زمینه و ادله و نقد آن را مطرح مینماییم.
سکولاریسم در فارسی به دنیاگرائی یا دنیوی گروی یا عرفی گرائی و عرفی شدن تعبیر میشود. آن مرکب است از دو واژهی سکولار به معنای این جهانی، دنیانی یا غیر مقدس واژه (ایسم) که نشانگر گرایش و رویکرد فکری است.
در اصطلاح از سکولاریسم تعاریف متعددی ارائه شده است. مانند:
1- اعتقاد به کنار گذاشتن آگاهان دین از عرصه معیشت و سیاست.
2- غیر دینی شدن حکومت
3- علمی و عقلانی شدن تدبیر اجتماع
4- به حاشیه راندن دین در عرصههای گوناگون زندگی از جمله، سیاست، حکومت، امور فراطبیعی، عقلانیت، اخلاق و غیره.
5- عقیدهای که میگوید قوانین، تعلیم و تربیت و غیره باید بر پایه واقع و علم باشد نه بر پایه دین.
اما همه این تعاریف در این امر مشترک هستند که دین را به امور فردی و اخروی احاله میدهند، از دخالت دادن آن در امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مخالفت میورزند. در این اندیشه حوزه دین فقط منحصر در رابطهی فرد با خدا است. دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده میشود. کارکردهای اساسی در عملکرد، جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصاً به امری ماوراء طبیعی عنایت دارد، عقلائی میگردد.
شخص سکولار بر خلاف دیدگاه علامه طباطبائی که دین را به تمام شئون زندگی اعم از سیاسی اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی سرایت میدهد، معتقد است که دین در همه آنها قلمرو دارد و ارزشهای انسان را منحصر به این جهان ندانسته بلکه معتقد است، این ارزشها به حقیقت متعالی وابسته است که بدون توجه به آن رسیدن به ارزشهای انسانی ناممکن است. دین را متکفل حل مسائل انسانی و رساندن آن به سعادت هر دو جهان میداند.
سکولار، ارزشهای انسانی را به این جهان منحصر دانسته و بر این باور است که برای دستیابی به آن نباید به ماوراء چشم دوخت. جهان را میتوان به طور کامل و فقط با استفاده از خود جهان شناخت. برای درک معنا و ارزش آن رجوع به چیزی غیر از خودش ضروری نیست. هدف زندگی، چگونگی عمل در دنیا و ارزشهای تعیینکننده انسان در دنیا را میتوان با استناد به خود دنیا کشف کرد. در دنیای امروزی دین، توانائی حل مشکلات بشری را ندارد. نمیتواند امور اجتماعی بشر را پاسخگو باشد.
بحث جدائی دین و سیاست، عمدتاً بعد از دوره رنسانس در غرب مطرح شده و قبل از آن دین در جامعه و مسائل اجتماعی حضور فعال داشته است. اما زمینههایی باعث شد که در غرب اندک اندک دین به حاشیه رانده شود. بررسی این زمینهها هم بسیار مفید و لازم است. آنها عبارتند از:
زمینههای پیدایش سکولاریسم در مسیحیت
الف) زمینههای درون دینی پیدایش سکولاریسم
1- برخی از آیات کتاب مقدس برخی ازآیات کتاب مقدس که بیانگر این نکته هستند، که باید دین از سیاست جدا شود. مثلاً در انجیل یوهنا باب اول آیه 16 مینویسد: «پس از آنکه مردم به حضرت عیسی پیشنهاد حاکمیت را دادند. ایشان امتناع ورزید، اما عیسی چون دانست که میخواهد بیاید و او را به زور پادشاه سازد. باز تنها به کوه برآمد.
آنچه که در مورد این دلیل و شبیه به آن در نظر داشته باشیم این است، که این دلیل از جمله ادله درون دینی بوده است. یعنی با مطالعه آموزههای دین مسیحیت یک سری شواهد بر مدعا به دست آورده است.
2- فقدان قوانین و مقررات اجتماعی و سیاسی در مسیحیت با نگاهی به تعالیم مسیحیت موجود و منابع آن به نظر میرسد که این دین برای اداره جامعه و امور اجتماعی قوانین قابل اعتنائی ندارد. با تفسیرهای موجود از آن رنگ و روی اجتماعی و سیاسی خود را از دست داده است. مسائل فردی و عبادی در آن غالب است. از اینرو برخی آن را فاقد کفایت اداره امور اجتماعی دانستهاند.
3- برخی تفاسیر آباء و سردمداران کلیسا نیز با تفسیری که از تعالیم مسیحیت ارائه کردند، بر جدائی دین از صحنهی سیاست دامن زدند. این دلائل همانطور که اشاره شد، مستقیماً از دین و تعالیم دینی مسیحیت اقتباس شده است.
ب) زمینههای مبتنی بر الهیات جزم گرایانه مسیحیت:
الهیات مسیحیت تا عصر روشنگری الهیاتی بوده که کاملاً جزم اندیش بوده است. این مسأله باعث شد که برخی از آموزههای آن که با اندیشه یا علم روز ناسازگار میشدند، زمینههای اصطکاک و تنازع را فراهم سازند. این اصطکاک به نحوی بود که دست کم برای حفظ دین و عدم رد کامل آن، عدهای دور نگهداشتن آن را از گفتمان عمومی و مسائل اجتماعی طرحریزی کنند.
آباء کلیسا با تمسک جزم اندیشانه به ظواهر آیات انجیل و اتخاذ رویکرد نصگرائی از مسیحیت قرائت ارائه میدادهاند که با عقل و علم سازگار نبود. این خود به خود زمینههای نقد مسیحیت و به کنار نهادن آن را فراهم ساخت. برخی از آموزهای الهیات مسیحیت که مورد نقد اندیشمندان قرار گرفت و بر میسحیت مرسوم ضربههایی را وارد ساخت عبارتند از:
1- آموزه گناه فطری
بر اساس این آموزه همه انسانها به جرم خطای حضرت آدم (بنا به اعتقاد مسیحیان) که هزاران سال پیش به عنوان جد بشر مرتکب شده همه انسانها فطرتاً گناهکار هستند. برای این که جبران شود فرد دیگری (حضرت مسیح) فدا میشود. بدین وسیله این گناه فطری را برمیشوید.
این اندیشه را متفکران متعددی زیر سؤال بردهاند. از جمله جناب پلاکیوس کشیش معاصر اگستین که عاقبت از سمت کشیشی خلع و مفقود شد. به نظر میرسد که خلاف عقل بودن این آموزه روشن است. نوعی تحریف در مسیحیت محسوب میشود. به تعبیر ژان ژاک رسو هر چیزی که از پروردگار است نیکو است همین که به دست بشری افتاد به تباهی میرود. ایان باربور در مورد آموزه گناه نخستین مینویسد: این آموزه و اختلاف بر سر آن در فرانسه به جدائی کامل دین و فلسفه انجامید.
2- فروش آمرزش نامه و طرح آن از سوی کلیسا
یکی ازمسائل مطرح در کلیسا اعتراف گناهکاران نزد کشیشان کلیسا است. این مسأله در تاریخ کلیسا که در برههای از تاریخ بسیار رایج هم شد، به مسأله فروش آمرزشنامهها انجامید. کلیسا در توجیه عمل خود به سخنی از حضرت عیسی مسیح تمسک میکردند که خطاب به پطرس فرمود کلیدهای ملکوت آسمان را به تو میسپارم. آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد. آنچه در زمین گشائی در آسمان گشاده شود.
کلیسا براساس این سند، به صدور قبضهایی در مقابل مبالغی مشخص که گاه بسیار هم اندک بود گناه مردم را تطهیر و بهشت را به آنها میفروخت. خلاف عقل بودن این سند، باعث نارضایتی مردم و اندیشمندان گردید. اندک اندک زمینههای اصلاح دینی را فراهم ساخت؛ که این اصلاح دینی خود بستر جریان سکولاریزاسیون به شمار میرود. ویل دورانت مینویسد: نارضایتی و شکایتی که سرانجام همچون جرقهای آتش انقلاب اصلاح دینی را برافروخت، فروش آمرزشنامه بود.
3- طرح عصمت پاپ
رجال کلیسا با تمسک به این سخن خضرت عیسی (ع) که خطاب به حواریون فرموده است. «که هر کسی شما را قبول کرد مرا قبول کرده است و هر کسی مرا قبول کرده فرستادهی مرا قبول کرده باشد.» با تمسک به این سخن اندیشه عصمت پاپ را طرحریزی کرده است. سرانجام مجمع واتیکان روم در سال 1869 عصمت و حق تشریع پاپ را تصویب کردند. یکی از قدیسان حتی تصریح کرده، قدرت پاپها از جانب خدا است. اطاعت پاپ حتی اگر متفرق در گناه باشد، واجب است.
4- مشروعیت الهی حکومت
برخی با اسناد به ظواهر آیات انجیل حاکم را وزیر وسلیه خدا معرفی کردند.
ج) زمینههای مبتنی بر عمل ارباب دین در طول تاریخ
شکی نیست که عمل ارباب کلیسا در طول تاریخ در پیریزی جدائی دین از سیاست و اجتماع بسیار مؤثر بوده است.
1- فساد مالی کلیسا
آباء کلیسا از طرق مختلفی نظیر فروش آمرزشنامه، حمایت از حکومتها و استفاده از اموال عمومی کلیسا در راه منافع شخصی به ثروتهای کلانی رسیدند و آنها را در راههای ناپسندی مصرف میکردند. این خود به خود زمینه را برای گریز مردم از دین و جدا ساختن امور معیشتی و اجتماعی خود از آن فراهم ساخت.
2- فساد اخلاقی
فساد اخلاقی ارباب کلیسا در طول تاریخ بسیار معروف است. نقل میشود که آنها در خود کلیسا با زنان میرقصیدند و میخواندند. مثلاً اراسموس میگوید: بسیاری از صومعههای زنانه و مردانه تفاوتی زیادی با فاحشه خانههای عمومی ندارد.
3- تشکیل انجمنها و دادگاههای تفتیش عقاید
این دادگاهها گاه به غلط توأم با فشار برخی مسائل بود که کاملاً در تضاد با علم و دانش بشر بود. مثل قضیه گالیله، که بحث چرخش زمین را که از نظر علم بسیار روشن بود. کلیسا آن را رد کرد. باعث این شد که اندک اندک استقلال علم از دین را مطرح کنند.
د) ظهور برخی نظرهای نوین در عصر روشنگری (رنسانس)
این عوامل اندک اندک باعث شد که متفکران به فکر طرح نظریهای نوین درباره حکومت و امور اجتماعی انسان بیفتند. در این بین نظریههایی مطرح شد که عملاً نقش دین را محدود میکرد مثل نظریه سکولاریسم و امثال آن.
تذکر: با در نظر داشتن این موارد، توجه به چند نکته، در این بحث راه گشا است.
1- آیا مسیحیت فعلی همان مسیحیت منزل است؟ متأسفانه مسیحیت موجود دستخوش تحریفات متعددی شده است. حتی کتاب مقدس آنان به تصریح خود مسیحیان نوشته انسانها است. یعنی تعدادی از حواریون و شاگردان مسیح -هیچ مسیحی کتاب مقدس را از جانب خدا نمیداند-
2- آیا شخصیت حضرت عیسی واقعاً به درستی در کتاب مقدس بیان شده است. آیا واقعاً حضرت عیسی در برابر امور سیاسی منفعل بوده است.؟ در حالی که هم از خود کتاب مقدس و هم از سخنان محققان میتوان استفاده کرد که حضرت عیسی نسبت به سیاست و امور اجتماعی بیتفاوت نبوده است. مثلاً هنگامی که دستگیری آن حضرت تصویب شد، تلاش کرد، تا با جمع نیرو و سلاح به قیام مسلحانه بپردازد. البته حواریون یاریشان نکردند. مثلاً در سفر لوقا باب 22 ایة36 آمده است که آن حضرت فرمود: الان هر که کیسه دارد آن را بردارد و همچنین توشه دادن را، کسی که شمشیر ندارد جامهی خود را فروخته آن را بخرد.
در جای دیگر با اشاره به هدف بعثت خود، آزادی اسیران و بردگان را جزء اهداف بعثت خود میشمارد. برخی از محققان هم حضرت عیسی را شخصیت انقلابی معرفی کردهاند و معتقدند که شخصیت تاریخی آن حضرت تحریف شده است.
3- توجه داشته باشیم این چند دلیل مبتنی بر دین مسیحیت موجود است و سرایت آن به سایر ادیان هرگز موجه نیست. بنابراین نباید اینها را دلایل سکولاریسم به طور مطلق تلقی کنیم. بلکه باید آنها را دلائل طرح سکولاریسم و جدائی دین از سیاست در بستر مسیحیت بدانیم.
در بخش پایانی به چند دلیل سکولاریسم که به طور مطلق طرح میشود و همچنین نقد آنها خواهیم پرداخت.
ادامه دارد...
اولین دلیل بر اینکه باید دین در سیاست دخالت کند و تشکیل حکومت دینی بدهد، اقتدای به پیامر (ص) است، چرا که باید بر طبق عملکرد و روش کار آن حضرت گام برداشت. قرآن میفرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه لمن کان یرجوا...» بدرستی که پیامبر خدا در شما الگو و اسوهی نیکی بود، برای هر کس که امید به خدا و روز جزا داشته است. به فرموده علی (ع) «بر هر پیرووی است که از پیامبر خود پیروی کند و الا از هلاکت ایمن نخواهد بود»
پیامبر اسلام (ص) پایههای حکومت را در شهر مدینه منوره تحکیم بخشید. پس از اینکه در طول سیزده سال در شهر مقدس مکه مردانی مورد اعتماد تربیت کرد آن حضرت در شهر مدینه منوره ارتش اسلامی را تشکیل داد، مالیات اسلامی را برقرار نمود و برای امور قضائی موازین و مقرارتی وضع کرد. قوانین مربوط به چگونگی ادارهی کشور را بیان نمود، سفیران و نمایندگان را به نقاط مختلف اعزام کرد. آن حضرت همچنین هر سه قوه را تشکیل داد بدون اینکه از یک دیگر جدا باشند.
در قرآن مجید و سنت پیامبر چندین آیه و روایت راجع به مسأله حکومت و دولتداری به چشم میخورد. که عبارتند از:
1- قرآن مجید خطاب به پیامبر (ص) میفرماید «پس در میان آنها حکم کن. طبق آنچه که خداوند نازل فرموده و از هوا و هوس آنان پیروی مکن.) «ان الحکم بین هم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم» «فاحکم بینهم بما انزل الله» (پس در میان آنان حکم کن طبق آنچه خداوند نازل فرمود) در آیة دیگر میفرماید: «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک بما شجره بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلم تسلیما» (نه به خداوند ایمان آنان کامل است. مگر زمانی که در اختلافاتشان تو را داور قرار داده آن گاه از قضاوت تو هیچگونه نارضایتی به دل راه ندهند و کاملاً تسلیم باشند.) آیات دیگری نیز وجود دارد که بر این مضمون دلالت میکند. همه این آیات دلالت میکرد، بر اینکه پیامبر باید در سیاست دخالت کند. برای مردم حکم و قضاوت نماید.
2- معرفی خلفای پس از خود
دومین دلیل این است که پیامبر اسلام (ص) گاهی به طور اجمال و گاهی به طور تفصیل خلفای پس از خود را یکایک بنام تعیین کرد و فرموده است (خلفای پس از من دوازده نفر هستند) یا اینکه (ائمه از خاندان قریشاند). در روایت سومی نیز از آن حضرت چنین آمده است بار خدایا خلفای مرا رحمت کن، پرسیدند، یا رسول الله خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمود کسانی که پس از من میآیند و حدیث و سنتم را روایت میکنند.
پر واضح است که انتصاب و تعیین خلفاء از سوی آن حضرت دلیل بر تحکیم بخشیدن به پایههای دولت و حکومت است. لذا ائمه اطهار (ع) پس از آن حضرت نقش خود را در حکومت یا به صورت مستقیم ایفا کردهاند مثل امیرالمؤمنین علی (ع) و امام حسن و امام حسین (ع) یا اینکه به طور غیر مستقیم، مثل انقلابهایی که توسط فرزندان و شیعیانش با همیاری آنان به وقوع پیوست. همیشه عملکرد آن بزرگان در مبارزه با زورگویان ظاهر میشده است. لذا ستمگران آنان را دستگیر، ثروتهایشان را چپاول و خانههایشان را به آتش کشیده و زندان و بالاخره به شهادت میرسانیدهاند.
3- اجرای پارهای از قوانین در پناه یک حکومت
سومین دلیل بر لزوم تشکیل دولت اسلامی این است که اجرای قوانین همه جانبه دین، جز در پناه یک حکومت دینی امکانپذیر نیست. چون قوانین دینی در تمام زمینهها حرف دارد. از این رو شامل قوانین حکومتی هم میشود. اگر دین نظری به حکومت نداشته باشد جعل پارهای از قوانین که ذیلاً نام برده میشود، موردی نداشت. از قبیل:
الف) قوانین و مقرارت جنگی و جهاد
جهاد را به سه قسمت تقسیم میکند. 1- جهاد ابتدائی 2- دفاعی 3- جهاد با افراد یاغی و سرکش در صورتی که با حکومت دینی، مخالفت کند و الا اگر حکومتی دینی نباشد. یاغی و سر کش چه معنی دارد.
ب) قوانین مالیاتی که شامل خمس، زکات، خراج و جزیه بوده. معلوم است که خراج و جزیه از مسائل مربوط به دولت و حکومت است. اما خمس و زکات را باید گفت که بسیاری از احکام آنها نیز به دولت مربوط میشود. مثل خمس که بر زمین یک نفر از اقلیتهای دینی که از یک مسلمان خریداری کرده است. زیرا واضح است که آن افراد پیروی اقلیت غیر اسلامی هستند عقیدهای به خمس ندارد. پس بدون اعمال قدرت چگونه میتوان این مالیات را از او دریافت کرد. پس فقط در صورت داشتن یک حکومت دینی میتوان این مسائل را اجرا نمود.
ج) احکام مربوط به مرافعات، حدود، قصاص، دیات، چون قضاوت و شهادت، همچنین مجازات مجرمین احکام مربوط به مرافعات، حدود، قصاص، دیات، چون قضاوت و شهادت، همچنین مجازات مجرمین، ... به انواع مختلفی از وظایف دولت و حکومت است. اگر دولتی در کار نباشد این قوانین عملاً ارزش خود را از دست میدهد.
د) دیگراحکام پراکنده در ابواب مختلف فقهی، مثل مقدم بودن والی بر دیگران اگر بر جنازهای حاضر شود. یا اینکه گفته شود، که نماز جمعه از ویژگیهای امام است که خلفا این منصب را به ناحق ازآن خود کردهاند.
این موارد و امثالشان حاکی از این مسأله است؛ که باید حکومت دینی در جامعه باشد، تا این امور در جامعه دینی اجرا شود و الا اگر حکومت در این جوامع، غیر دینی باشد؛ چگونه میتوان انتظار اجرای احکام دینی را داشت.
سکولاریسم
دیدگاه دوم این است که دین از سیاست جداست. این دیدگاه دین را از امور فردی و سیاست را از امور اجتماعی میداند و سکولاریسم بر اساس همین دیدگاه است. در این مرحله ابتدا به معانی سکولاریسم اشاره میکنیم. سپس زمینه و ادله و نقد آن را مطرح مینماییم.
سکولاریسم در فارسی به دنیاگرائی یا دنیوی گروی یا عرفی گرائی و عرفی شدن تعبیر میشود. آن مرکب است از دو واژهی سکولار به معنای این جهانی، دنیانی یا غیر مقدس واژه (ایسم) که نشانگر گرایش و رویکرد فکری است.
در اصطلاح از سکولاریسم تعاریف متعددی ارائه شده است. مانند:
1- اعتقاد به کنار گذاشتن آگاهان دین از عرصه معیشت و سیاست.
2- غیر دینی شدن حکومت
3- علمی و عقلانی شدن تدبیر اجتماع
4- به حاشیه راندن دین در عرصههای گوناگون زندگی از جمله، سیاست، حکومت، امور فراطبیعی، عقلانیت، اخلاق و غیره.
5- عقیدهای که میگوید قوانین، تعلیم و تربیت و غیره باید بر پایه واقع و علم باشد نه بر پایه دین.
اما همه این تعاریف در این امر مشترک هستند که دین را به امور فردی و اخروی احاله میدهند، از دخالت دادن آن در امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مخالفت میورزند. در این اندیشه حوزه دین فقط منحصر در رابطهی فرد با خدا است. دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده میشود. کارکردهای اساسی در عملکرد، جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصاً به امری ماوراء طبیعی عنایت دارد، عقلائی میگردد.
شخص سکولار بر خلاف دیدگاه علامه طباطبائی که دین را به تمام شئون زندگی اعم از سیاسی اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی سرایت میدهد، معتقد است که دین در همه آنها قلمرو دارد و ارزشهای انسان را منحصر به این جهان ندانسته بلکه معتقد است، این ارزشها به حقیقت متعالی وابسته است که بدون توجه به آن رسیدن به ارزشهای انسانی ناممکن است. دین را متکفل حل مسائل انسانی و رساندن آن به سعادت هر دو جهان میداند.
سکولار، ارزشهای انسانی را به این جهان منحصر دانسته و بر این باور است که برای دستیابی به آن نباید به ماوراء چشم دوخت. جهان را میتوان به طور کامل و فقط با استفاده از خود جهان شناخت. برای درک معنا و ارزش آن رجوع به چیزی غیر از خودش ضروری نیست. هدف زندگی، چگونگی عمل در دنیا و ارزشهای تعیینکننده انسان در دنیا را میتوان با استناد به خود دنیا کشف کرد. در دنیای امروزی دین، توانائی حل مشکلات بشری را ندارد. نمیتواند امور اجتماعی بشر را پاسخگو باشد.
بحث جدائی دین و سیاست، عمدتاً بعد از دوره رنسانس در غرب مطرح شده و قبل از آن دین در جامعه و مسائل اجتماعی حضور فعال داشته است. اما زمینههایی باعث شد که در غرب اندک اندک دین به حاشیه رانده شود. بررسی این زمینهها هم بسیار مفید و لازم است. آنها عبارتند از:
زمینههای پیدایش سکولاریسم در مسیحیت
الف) زمینههای درون دینی پیدایش سکولاریسم
1- برخی از آیات کتاب مقدس برخی ازآیات کتاب مقدس که بیانگر این نکته هستند، که باید دین از سیاست جدا شود. مثلاً در انجیل یوهنا باب اول آیه 16 مینویسد: «پس از آنکه مردم به حضرت عیسی پیشنهاد حاکمیت را دادند. ایشان امتناع ورزید، اما عیسی چون دانست که میخواهد بیاید و او را به زور پادشاه سازد. باز تنها به کوه برآمد.
آنچه که در مورد این دلیل و شبیه به آن در نظر داشته باشیم این است، که این دلیل از جمله ادله درون دینی بوده است. یعنی با مطالعه آموزههای دین مسیحیت یک سری شواهد بر مدعا به دست آورده است.
2- فقدان قوانین و مقررات اجتماعی و سیاسی در مسیحیت با نگاهی به تعالیم مسیحیت موجود و منابع آن به نظر میرسد که این دین برای اداره جامعه و امور اجتماعی قوانین قابل اعتنائی ندارد. با تفسیرهای موجود از آن رنگ و روی اجتماعی و سیاسی خود را از دست داده است. مسائل فردی و عبادی در آن غالب است. از اینرو برخی آن را فاقد کفایت اداره امور اجتماعی دانستهاند.
3- برخی تفاسیر آباء و سردمداران کلیسا نیز با تفسیری که از تعالیم مسیحیت ارائه کردند، بر جدائی دین از صحنهی سیاست دامن زدند. این دلائل همانطور که اشاره شد، مستقیماً از دین و تعالیم دینی مسیحیت اقتباس شده است.
ب) زمینههای مبتنی بر الهیات جزم گرایانه مسیحیت:
الهیات مسیحیت تا عصر روشنگری الهیاتی بوده که کاملاً جزم اندیش بوده است. این مسأله باعث شد که برخی از آموزههای آن که با اندیشه یا علم روز ناسازگار میشدند، زمینههای اصطکاک و تنازع را فراهم سازند. این اصطکاک به نحوی بود که دست کم برای حفظ دین و عدم رد کامل آن، عدهای دور نگهداشتن آن را از گفتمان عمومی و مسائل اجتماعی طرحریزی کنند.
آباء کلیسا با تمسک جزم اندیشانه به ظواهر آیات انجیل و اتخاذ رویکرد نصگرائی از مسیحیت قرائت ارائه میدادهاند که با عقل و علم سازگار نبود. این خود به خود زمینههای نقد مسیحیت و به کنار نهادن آن را فراهم ساخت. برخی از آموزهای الهیات مسیحیت که مورد نقد اندیشمندان قرار گرفت و بر میسحیت مرسوم ضربههایی را وارد ساخت عبارتند از:
1- آموزه گناه فطری
بر اساس این آموزه همه انسانها به جرم خطای حضرت آدم (بنا به اعتقاد مسیحیان) که هزاران سال پیش به عنوان جد بشر مرتکب شده همه انسانها فطرتاً گناهکار هستند. برای این که جبران شود فرد دیگری (حضرت مسیح) فدا میشود. بدین وسیله این گناه فطری را برمیشوید.
این اندیشه را متفکران متعددی زیر سؤال بردهاند. از جمله جناب پلاکیوس کشیش معاصر اگستین که عاقبت از سمت کشیشی خلع و مفقود شد. به نظر میرسد که خلاف عقل بودن این آموزه روشن است. نوعی تحریف در مسیحیت محسوب میشود. به تعبیر ژان ژاک رسو هر چیزی که از پروردگار است نیکو است همین که به دست بشری افتاد به تباهی میرود. ایان باربور در مورد آموزه گناه نخستین مینویسد: این آموزه و اختلاف بر سر آن در فرانسه به جدائی کامل دین و فلسفه انجامید.
2- فروش آمرزش نامه و طرح آن از سوی کلیسا
یکی ازمسائل مطرح در کلیسا اعتراف گناهکاران نزد کشیشان کلیسا است. این مسأله در تاریخ کلیسا که در برههای از تاریخ بسیار رایج هم شد، به مسأله فروش آمرزشنامهها انجامید. کلیسا در توجیه عمل خود به سخنی از حضرت عیسی مسیح تمسک میکردند که خطاب به پطرس فرمود کلیدهای ملکوت آسمان را به تو میسپارم. آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد. آنچه در زمین گشائی در آسمان گشاده شود.
کلیسا براساس این سند، به صدور قبضهایی در مقابل مبالغی مشخص که گاه بسیار هم اندک بود گناه مردم را تطهیر و بهشت را به آنها میفروخت. خلاف عقل بودن این سند، باعث نارضایتی مردم و اندیشمندان گردید. اندک اندک زمینههای اصلاح دینی را فراهم ساخت؛ که این اصلاح دینی خود بستر جریان سکولاریزاسیون به شمار میرود. ویل دورانت مینویسد: نارضایتی و شکایتی که سرانجام همچون جرقهای آتش انقلاب اصلاح دینی را برافروخت، فروش آمرزشنامه بود.
3- طرح عصمت پاپ
رجال کلیسا با تمسک به این سخن خضرت عیسی (ع) که خطاب به حواریون فرموده است. «که هر کسی شما را قبول کرد مرا قبول کرده است و هر کسی مرا قبول کرده فرستادهی مرا قبول کرده باشد.» با تمسک به این سخن اندیشه عصمت پاپ را طرحریزی کرده است. سرانجام مجمع واتیکان روم در سال 1869 عصمت و حق تشریع پاپ را تصویب کردند. یکی از قدیسان حتی تصریح کرده، قدرت پاپها از جانب خدا است. اطاعت پاپ حتی اگر متفرق در گناه باشد، واجب است.
4- مشروعیت الهی حکومت
برخی با اسناد به ظواهر آیات انجیل حاکم را وزیر وسلیه خدا معرفی کردند.
ج) زمینههای مبتنی بر عمل ارباب دین در طول تاریخ
شکی نیست که عمل ارباب کلیسا در طول تاریخ در پیریزی جدائی دین از سیاست و اجتماع بسیار مؤثر بوده است.
1- فساد مالی کلیسا
آباء کلیسا از طرق مختلفی نظیر فروش آمرزشنامه، حمایت از حکومتها و استفاده از اموال عمومی کلیسا در راه منافع شخصی به ثروتهای کلانی رسیدند و آنها را در راههای ناپسندی مصرف میکردند. این خود به خود زمینه را برای گریز مردم از دین و جدا ساختن امور معیشتی و اجتماعی خود از آن فراهم ساخت.
2- فساد اخلاقی
فساد اخلاقی ارباب کلیسا در طول تاریخ بسیار معروف است. نقل میشود که آنها در خود کلیسا با زنان میرقصیدند و میخواندند. مثلاً اراسموس میگوید: بسیاری از صومعههای زنانه و مردانه تفاوتی زیادی با فاحشه خانههای عمومی ندارد.
3- تشکیل انجمنها و دادگاههای تفتیش عقاید
این دادگاهها گاه به غلط توأم با فشار برخی مسائل بود که کاملاً در تضاد با علم و دانش بشر بود. مثل قضیه گالیله، که بحث چرخش زمین را که از نظر علم بسیار روشن بود. کلیسا آن را رد کرد. باعث این شد که اندک اندک استقلال علم از دین را مطرح کنند.
د) ظهور برخی نظرهای نوین در عصر روشنگری (رنسانس)
این عوامل اندک اندک باعث شد که متفکران به فکر طرح نظریهای نوین درباره حکومت و امور اجتماعی انسان بیفتند. در این بین نظریههایی مطرح شد که عملاً نقش دین را محدود میکرد مثل نظریه سکولاریسم و امثال آن.
تذکر: با در نظر داشتن این موارد، توجه به چند نکته، در این بحث راه گشا است.
1- آیا مسیحیت فعلی همان مسیحیت منزل است؟ متأسفانه مسیحیت موجود دستخوش تحریفات متعددی شده است. حتی کتاب مقدس آنان به تصریح خود مسیحیان نوشته انسانها است. یعنی تعدادی از حواریون و شاگردان مسیح -هیچ مسیحی کتاب مقدس را از جانب خدا نمیداند-
2- آیا شخصیت حضرت عیسی واقعاً به درستی در کتاب مقدس بیان شده است. آیا واقعاً حضرت عیسی در برابر امور سیاسی منفعل بوده است.؟ در حالی که هم از خود کتاب مقدس و هم از سخنان محققان میتوان استفاده کرد که حضرت عیسی نسبت به سیاست و امور اجتماعی بیتفاوت نبوده است. مثلاً هنگامی که دستگیری آن حضرت تصویب شد، تلاش کرد، تا با جمع نیرو و سلاح به قیام مسلحانه بپردازد. البته حواریون یاریشان نکردند. مثلاً در سفر لوقا باب 22 ایة36 آمده است که آن حضرت فرمود: الان هر که کیسه دارد آن را بردارد و همچنین توشه دادن را، کسی که شمشیر ندارد جامهی خود را فروخته آن را بخرد.
در جای دیگر با اشاره به هدف بعثت خود، آزادی اسیران و بردگان را جزء اهداف بعثت خود میشمارد. برخی از محققان هم حضرت عیسی را شخصیت انقلابی معرفی کردهاند و معتقدند که شخصیت تاریخی آن حضرت تحریف شده است.
3- توجه داشته باشیم این چند دلیل مبتنی بر دین مسیحیت موجود است و سرایت آن به سایر ادیان هرگز موجه نیست. بنابراین نباید اینها را دلایل سکولاریسم به طور مطلق تلقی کنیم. بلکه باید آنها را دلائل طرح سکولاریسم و جدائی دین از سیاست در بستر مسیحیت بدانیم.
در بخش پایانی به چند دلیل سکولاریسم که به طور مطلق طرح میشود و همچنین نقد آنها خواهیم پرداخت.
ادامه دارد...