حمله روز گذشته بالای کاروان موترهای امرالله صالح معاون اول رییس جمهورغنی در تایمنی شهر کابل که هیچ گروهی مسولیت آنرا نیز به عهده نگرفت، پرسشهای زیادی را بوجود آورده است.
در اینکه هدف حمله کننده از میان برداشتن امرالله صالح بوده است شکی نیست، اما سوال اساسی اینجاست که انگیزه این حمله تروریستی چه بوده و اساساً از حذف فزیکی آقای صالح چه کسانی بیشتر سود می برند؟
بسیاری از آگاهان به این باور هستند که موضع گیری های اخیر امرالله صالح در برابر پاکستان، این خطرها را متوجه وی ساخته است.
آقای صالح در این اواخر به صراحت گفته است که خط دیورند خط مرزی نیست و نباید مردم افغانستان این موضوع را فراموش کنند و پشاور در گذشته پایتخت زمستانی افغانستان بوده است، این یعنی نمک پاشیدن بالای زخمی 70 ساله که هر از گاهی ملتهب می شود.
اما فراموش نکنیم که در گفته های آقای صالح علاوه بر رویکرد ضد پاکستانی، چند مسئله دیگر نیز بسیار برجسته بوده است که به ترتیب ذیل ذکر می شود:
1 – با گروه طالبان در یک نظام کار نخواهیم کرد.
2 – امریکا از افغانستان خارج نمی شود.
3 – ما برای تامین منافع ملی تابع دستورهیچ قدرتی نیستیم.
4 - مهمتر از همه آقای صالح در روزعاشورا در لابلای سخنانش حرفهای جدیدی داشت که در تضاد کامل با طرز فکر افراط گرایان و کسانیکه حتی در قضاوت نسبت به اعمال یزید احتیاط را لازم میداند قرار داشت.
هرچند سیاست ضد پاکستانی آقای صالح تازه نیست، او زمانیکه در راس استخبارات افغانستان قرار داشت نیز همواره با آی اس آی در تقابل و تنش بود و گاهی افشاگری های نیز داشت، اما با این همه نمی توان حمله روز گذشته را به صورت قطع به پاکستان نسبت داد، زیرا با در نظرداشت اظهارات اخیر آقای صالح در ابعاد مختلف، قضیه را پیچیده تر می کند.
برای اینکه ابعاد قضیه خوبتر روشن شود باید گفت که سیاست حذف و قتلهای زنجیره ای در افغانستان از 19 سال به این طرف در حال افزایش است، به خصوص کسانیکه اندکی صراحت در سیاست و رویکرد ضد غربی دارند به نحوی از میان برداشته می شوند.
اگر زیاد به گذشته برنگردیم شاهد بسیار واضح بر این مدعا، ترور وحید مژده، داکتر ایاز نیازی و مولوی عبدالعزیز مفلح است که به شکل مرموز کشته شدند و هیچ معلوماتی هم از عامل و انگیزه اصلی این قتلها داده نشد.
این درحالی است که همه می پرسند چرا وحید مژده باید ترور شود؟ مگر او غیر از کارشناسی و بیان برخی ازحقایق چه جرمی داشت؟ چرا داکتر ایاز نیازی باید کشته شود که جز بیان حقایق و تاکید برحفظ آزادی، تامین عدالت و صلح پایدار و باعزت درکشور از طریق تریبون نماز جمعه چیزی نمی گفت؟ آیا او دشمنی شخصی با کسی داشت؟ حقی را از کسی غصب کرده بود؟ و... اینها سوالهای است که تا هنوز پاسخ داده نشده است و برای همین نیزهست که قتلهای سازمان یافته و مرموز همچنان ادامه دارد و هر ازگاهی اتفاقاتی می افتد که انسان تصورش را هم نمی کند.
به صراحت باید گفت؛ در افغانستان اغلب کسانی مورد سوء قصد قرار گرفته و یا کشته شده اند که در مواقع مختلف علیه پاکستان و یا امریکا دهان باز کرده است و دسیسه ها و توطئه های پشت پرده را افشا نموده و به مردم آگاهی داده اند.
آقای صالح که دوبار از حمله های سازمان یافته جان سالم به در برد و چندین سوء قصد علیه او نیز خنثی گردید، تنها دلیلش این است که به قول خودش منافع افغانستان را برهمه چیز ترجیح می دهد، با اینکه وی اکنون معاون رییس جمهور است و باید برای مصحلت گرایی، بسیاری از مسائل را پنهان نگاه دارد، اما وجدانش پنهان کاری ها را قبول نمی کند و گاهی به صورت ناخود آگاه با ابراز برخی ازحقایق مردم را از خلای ذهنی بیرون کرده و به آگاهی دهی می پردازد.
اگر در حمله روز گذشته حد اقل ده تن کشته و بیش از 15 تن نیز زخمی شدند نه به خاطر صالح بلکه به خاطر طرز فکر، ایده ها و برنامه های ملی و افغانی او بوده است که در این اواخر اظهار کرده است.
هرچند آقای صالح معاون اول رییس جمهور غنی است و با سابقه نه چندان خوبی که آقای غنی در پنج سال حکومت وحدت ملی دارد تیرهای انتقاد گاهی صالح را که ابتدا یکی از منتقدین رییس جمهور بود می گیرد و او را کاملاً در یک حالت بی دفاعی قرار می دهد، اما با تمام احتیاط و خودداری های که به خاطرمصلحت های سیاسی و حفظ اقتدارحکومت کنونی دارد، گاهی اهداف اصلی او به عنوان یک فرزند افغان از گفتار و طرز برخوردش با قضایا ظاهر می شود، برای همین است که ایجاب می کند تا آقای صالح اندکی به فکر زنده ماندن خود نیز دراین آشفته بازار سیاست باشد.
در نهایت باید گفت که به تجربه ثابت شده است که در افغانستان به خصوص پس از سالهای 73 و 74 تا کنون افراد موثر و کسانیکه به قولی سر شان به تن شان می ارزد یکی پس از دیگری از میان بر داشته شده است، از مزاری گرفته تا مسعود، برهان الدین ربانی، مصطفی کاظمی و... و در این اواخر هم جنرال رازق، وحید مژده، حاجی قهرمان هلمندی، داکتر ایاز نیازی و مولوی عزیزالله مفلح و چندین عالم نامدار دینی درهرات و جای جای از کشور، قتلهای که عامل و انگیزه هیچ کدام را درهیچ زمانی نه اینکه معلوم نشد بلکه معلوم نکردند و همچنان در هاله از ابهام باقی مانده است.