صدیقه سادات/ زنان نیمی از جمعیت جامعه بشری و بخشی غیر قابل انکار هستند که با دور نگه داشتنشان از امور اجتماعی نمیتوان ضرورت حضورشان را کمرنگ و بیارزش جلوه داد. جامعهای که نیمهای از پیکر آن در پیشرفتاش نقش نداشته باشد، در بهترین حالت ممکن تنها نیمی از پیشرفت را تجربه خواهد کرد. به صراحت میتوان گفت که یکی از موثرترین عوامل در بحرانها و عقب ماندگیهای جامعه افغانستان این است که زنان افغان آنگونه که باید در تمام امورات اجتماعی نقش و حضور فعال داشته باشند، ندارند.
زنان در جامعه افغانی هنوز هم به عنوان جنس دوم تلقی میشوند و به شیوههای متفاوت حتی تحقیر شده و از امور و کارهای اجتماعی بدور نگه داشته میشوند. عدهای که از آدرس دین به نظریهپردازی مشغول اند، بعضأ جهالتهای خود و معلومات نداشتهی خود را صیقل دینی زده و عملکرد زنستیزانهشان را توجیه دینی میکنند و زنان را در محدودۀ خاصی که همان خانه باشد محبوس میکنند و وظیفه آنان را صرفا خانهداری و فرزندپروری میدانند.
محدودهای که در چهارچوب آن زن همیشه جنس دوم تلقی گردیده و هرگز نه تنها در مقام برابری با مرد قرار نگرفته و نمیگیرد، بلکه همواره تحت خشونتهای ناعادلانه و بیرحمانه بعضأ مردان دیوصفت، سالها مجبور است در مقام یک کلفت باشد. البته این بخشی از قضیه و روایت زنان جامعه است. در عین حال به وفور هم شاهد خودزنیهای زیادی از سوی زنان بوده و هستیم که ناشی از عدم آگاهی آنان است.
از پیامدهای منفی در نظر گرفتن چنین جایگاه سخیفی برای زنان اینکه سالهاست باعث سلب اعتماد به نفس این قشر شده و اینکه کمتر زنی حتی تحصیل کرده، جرات ابراز همطراز بودن با مردان را نداشته و ندارند. بیشتر زنان مسایل مربوط به اجتماع، سیاست، فرهنگ و... جامعه را منوط به مردان دانسته و مسولیت خود را تنها موارد تعریف شده از سوی مردان میدانند و اکثرأ داشتهها و غرور و جسارت و شهامتشان سوخته و نابود شده است.
زنی که آشنایی درستی با جامعه و زندگیاش ندارد، زنی که با ارزشهای علمی آشنا نیست و تحصیلاتی ندارد، چنین زنانی که حتی به تواناییهای فکری خود بیباور هستند، تلقین جنس دوم در ذهنشان همیشه تداعی است. البته ستم جنسیتی علیه زنان از جمله بحرانهای همیشگی در تاریخ بشری و کشوری بوده و است.
اما رفتار زنستیزانه از سوی مردان در قالب تعریف دینی، صدمهی جدی بر دین نیز وارد میکند. زیرا چنین برخوردهای غیرانسانی با توجیه دینی عامل بدبینی و سوژه و حربهای برای دینزدایی خواهد شد. دنیای غرب نیز از این مسئله سوءاستفاده کرده و اسلام را در قالب همین رفتارهای جاهلانهی چند عالمنما از دین به چالش کشیده و غیر انسانی معرفی میکند. با استفاده از این وضعیت، دنیای غرب با همه چالش زنستیزانهای که در جامعهی خود دارد وارد صحنه شده و صدای آزادیخواهی برای زنان سر میدهد، در حالی که مهمترین هدفشان از این کار همانا تهاجم فرهنگی در کشورها و ابزار قرار دادن زنان جهت تحقق اهدفشان میباشد.
البته تعریفی که غرب در کشور ما از آزادی کرده تعریفی کاملا سودجویانه برای خودشان و کاملا به ضرر زنان جامعهی ما میباشد. مانند آزادی در تغییر پوشش و دور انداختن حجاب زنان که نه مبارزه برای احقاق حق زنان است و نه عدالت برای زنان؛ در حالیکه آزادی و عدالت برای زنان جبههگیری در مقابل دین نیست. و همچنان آزادی زن تنها شرکت در برنامههای مدلینگ و موسیقی و کشف حجاب و خلط با مردان نیست.
متاسفانه امروز زنان را درگیر برنامههای پوچ و بی ارزش -حتی بدتر از حبس بودن در خانه- نمودهاند. زنان امروز بصورت واقعی از روندهای اجتماعی دور نگه داشته شده و میشوند. در حالیکه زنان شایسته و توانمند انجام کارهای بزرگ هستند، اما متأسفانه به طور غیرمستقیم همه روزه دایرهی موفقیت زنان محدودتر میشود. اگر به قضایا دقیقتر نگاه کنیم، حمایتهایی که از زنان با ادعای توانمندسازی و اعاده حقوقشان صورت میگیرد.
نحوه پوشش نامناسب و بعضأ اجباریِ عدهای از بانوان در ادارات و مدلهای عجیب آرایشیشان که زمینهی سواستفاده از آنان را فراهم میکند واقعیت تلخی است که در ادارات کشور وجود دارد و نمیتوان از آن چشمپوشی کرد. این حقیقتی تلخ و شرمآور است که طبعأ جایگاه متزلزل زنان در امور اجتماعی را لرزانتر نیز ساخته است. البته این معضل تنها مربوط به کارمندان ادارات دولتی و خدماتی نیست، بلکه در بیشتر استخدامها و انتخاب زنان در پستهای بلند دولتی نیز بارها رسانهای شده است.
آزادی که ظاهر و تیپ زنان را نسبت به تواناییهای علمی ارجحیت دهد و ملاک انتخاب زنان و ورود آنان به کار و امور اجتماعی را دید جنسیتی بداند، در واقع بدترین و شرمآورترین عمل غیرانسانی به زنان و این قشر آسیبپذیر از جامعه است. بدون شک با این شیوه نه تنها حضور زنان تمثیل نمیشود، بلکه این مسیر تحقیر زنان را به دنبال دارد.
واقعیت این است که در نظام دموکراسیِ پسابُن از زنان بیشتر بحیث سمبول استفاده شده و میشود. تراژیدی غمناکتر هم اشک تمساحی است که نسبت به زنان جامعهی ما ریخته میشود. سالهاست که عدهای از فرصتطلبان برای زر اندوزی و اقتدار طلبی، با مطرح کردن بحث حمایت حقوق زنان و سهم دادن به آنان در جامعه، صاحب پروژههایی بزرگ و آرگاه و بارگاه شدهاند.
در این میان، هرچند نهادهای رسالتمند گامهایی برداشتهاند اما این گامها کافی نبوده است، چرا که هنوز هم زنان جامعهی ما در وضعیت رقتباری قرار دارند. با این حال نیاز است که با بیداری و استقامت خود زنان، در قدم اول مهمترین مسئله که همان خشونتها میباشد کاسته شود و بر آنها نقطهی پایان گذاشته شود. باید خود زنان به این خودباوری برسند که نه ضعیفهای هستند که تحت تسلط سودجویان به ظاهر دیندار و رهبران سکولار قرار بگیرند، و نه هم موجود درجه دومی هستند که به نام حقوق زن و اعادهی حقوق توسط افرادی خاص به مسلخ کشیده شوند. زن افغانستانی از خود و در نفس خود و مطابق شریعت دین آسمانیِ اسلام عزت و کرامت دارد.