موضوع اصلی در بحث دین و اخلاق، بررسی رابطۀ دين و اخلاق و پاسخ به اين پرسش است که منشاء نهایی اصول اخلاقی چيست؟ آيا دین منشاء اصول اخلاقی است؟ آيا اصول اخلاقی مستقل هستند؟ آيا دين و اخلاق با يکديگر ارتباط دارند يا خير؟ آيا سازگارند يا ناسازگار؟ آيا دين در محدودۀ اخلاق قلمرو دارد يا نه؟ و اینکه اخلاق بدون دين نيز امکانپذیر هست یا خیر؟
در قرون وسطی معمولاً و اخلاقاً، اصول اخلاقی نشأتيافته از دين تلقی میشد. ولی پس از قرون وسطی و عصر رنساس به بعد که برداشتهای غيردينی حاکم شد، باورهای دينی مورد چالش قرار گرفت. کار به جايی رسيد که حتی اخلاق بدون دين هم مطرح شد. از آن پس بحث ارتباط دين و اخلاق به صورت جدیتری مطرح گردید.
در رابطه با دين و اخلاق میتوان به صورت کلی دو رويکرد را تصور کرد که هر يک از اين دو رويکرد، دارای سه شاخه باشند. بنابراين در نتيجه مجموعا به شش رويکرد خواهیم رسيد.
رابطهی دين و اخلاق:
در مرحلۀ اول، دين و اخلاق به دو ديدگاهِ الف) وابستگی دين و اخلاق ب) عدم وابستگی دين و اخلاق تقسيم میشود.
الف) وابستگی دين و اخلاق
در قسمت اول میتوان سه ديدگاهِ متفاوت بيان کرد:
1- اخلاق جزء دين است
2- دين و اخلاق هويت يکسان دارد.
3- دين جزء اخلاق است.
درقسمت دوم هم میتوان سه ديدگاه بيان کرد:
1- سازگاری کلی با هم دارند.
2- سازگاری جزئی با يکديگر دارند.
3- ناسازگاری کلی دارند.
حال توضيح مختصری در اين موارد بيان میگردد. در ابتدا رويکردهای وابستگی و سپس رويکردهای عدم وابستگی را بيان میکنيم. چون ديدگاهی که میگويد اخلاق جزء دين است به طور مفصلتری بيان میشود. آن را بعداً توضيح میدهيم حال به ديدگاههای مختلف در مورد دين و اخلاق میپردازيم.
1- دين و اخلاق هويتی يکسان دارند.
بر اساس اين ديدگاه ميان دين و اخلاق در هيچ موردی از موارد تمايز وجود ندارد. بنابراين تديّن بدون اخلاق و اخلاق بدون تديّن در هيچ موردی از زندگی معنا ندارند. هر متدينی متخلق و هر متخلقی متدين است. اين ديدگاه در ميان برخی از الهیدانان مسيحی مثل جان مک مواری و بولتمان آلمانی ديده میشود. اينها معتقدند که دين آمده است تا مشکلات اين جهانی و دنيوی اعم از مادی و معنوی را حل کند. این دیدگاه معمولاً دين را در شش امر خلاصه میکند که هر شش مورد از امور اخلاقیاند که عبارتاند از عشق، خدمت، تعهد، ايثار، زندگی ملازم با کار و زندگی ملازم با اميد.
معتقدان به اين ديدگاه هر گزارهی دينی را که دنبال میکنند برای اين است که راههایی برای اين شش امر در دين بيابند. به نظر آنها از يک متدين انتظار میرود که اين شش امر را تحقق بخشد. بنابراين اگر شخص متدين به متون مقدس هم رجوع میکند به اين دليل است که میخواهد دريابد چگونه میتواند به اين شش امر تحقق بخشد.
نقد و بررسی اين نظريه:
به دو دليل اين قول نمیتواند به عنوان يک نظريهی مستقل در باب ارتباط دين و اخلاق به حساب بيايد.
دليل اول: با دقت در اين قول متوجه میشويم که مراد قائلان به اين نظريه، اين نيست که دين و اخلاق يک چيز هستند. بلکه مرادشان اين است که اخلاق جزء ماندنی و دگرگونناپذير دين است که در اين صورت قول اين دسته بازگشت به نظريه اول دارد که میگوید اخلاق جزء دين است.
دليل دوم: حتی اگر بپذيريم که اين قول بازگشت به قول اول ندارد، باز هم نمیتوان به عنوان يک قول در بحث ارتباط دين و اخلاق به حساب آورد. چرا که زمانی میتوان سخن از ارتباط دو چيز به ميان آورد که واقعاً دو چيز وجود داشته باشد. يک چيز با خودش نمیتواند ارتباط داشته باشد. در حالی که قائلان به اين نظريه معتقدند که اين دو يک چيزند از اين رو ارتباطی بين آنها متصور نيست. حال آنکه بحث، دربارهی ارتباط دين و اخلاق است.
تذکر: به علت عدم طولانی شدن مباحث، ادامهی مطالب در قسمت بعدی بیان میشود.
نویسنده: سیدذکی موسوی
در قرون وسطی معمولاً و اخلاقاً، اصول اخلاقی نشأتيافته از دين تلقی میشد. ولی پس از قرون وسطی و عصر رنساس به بعد که برداشتهای غيردينی حاکم شد، باورهای دينی مورد چالش قرار گرفت. کار به جايی رسيد که حتی اخلاق بدون دين هم مطرح شد. از آن پس بحث ارتباط دين و اخلاق به صورت جدیتری مطرح گردید.
در رابطه با دين و اخلاق میتوان به صورت کلی دو رويکرد را تصور کرد که هر يک از اين دو رويکرد، دارای سه شاخه باشند. بنابراين در نتيجه مجموعا به شش رويکرد خواهیم رسيد.
رابطهی دين و اخلاق:
در مرحلۀ اول، دين و اخلاق به دو ديدگاهِ الف) وابستگی دين و اخلاق ب) عدم وابستگی دين و اخلاق تقسيم میشود.
الف) وابستگی دين و اخلاق
در قسمت اول میتوان سه ديدگاهِ متفاوت بيان کرد:
1- اخلاق جزء دين است
2- دين و اخلاق هويت يکسان دارد.
3- دين جزء اخلاق است.
درقسمت دوم هم میتوان سه ديدگاه بيان کرد:
1- سازگاری کلی با هم دارند.
2- سازگاری جزئی با يکديگر دارند.
3- ناسازگاری کلی دارند.
حال توضيح مختصری در اين موارد بيان میگردد. در ابتدا رويکردهای وابستگی و سپس رويکردهای عدم وابستگی را بيان میکنيم. چون ديدگاهی که میگويد اخلاق جزء دين است به طور مفصلتری بيان میشود. آن را بعداً توضيح میدهيم حال به ديدگاههای مختلف در مورد دين و اخلاق میپردازيم.
1- دين و اخلاق هويتی يکسان دارند.
بر اساس اين ديدگاه ميان دين و اخلاق در هيچ موردی از موارد تمايز وجود ندارد. بنابراين تديّن بدون اخلاق و اخلاق بدون تديّن در هيچ موردی از زندگی معنا ندارند. هر متدينی متخلق و هر متخلقی متدين است. اين ديدگاه در ميان برخی از الهیدانان مسيحی مثل جان مک مواری و بولتمان آلمانی ديده میشود. اينها معتقدند که دين آمده است تا مشکلات اين جهانی و دنيوی اعم از مادی و معنوی را حل کند. این دیدگاه معمولاً دين را در شش امر خلاصه میکند که هر شش مورد از امور اخلاقیاند که عبارتاند از عشق، خدمت، تعهد، ايثار، زندگی ملازم با کار و زندگی ملازم با اميد.
معتقدان به اين ديدگاه هر گزارهی دينی را که دنبال میکنند برای اين است که راههایی برای اين شش امر در دين بيابند. به نظر آنها از يک متدين انتظار میرود که اين شش امر را تحقق بخشد. بنابراين اگر شخص متدين به متون مقدس هم رجوع میکند به اين دليل است که میخواهد دريابد چگونه میتواند به اين شش امر تحقق بخشد.
نقد و بررسی اين نظريه:
به دو دليل اين قول نمیتواند به عنوان يک نظريهی مستقل در باب ارتباط دين و اخلاق به حساب بيايد.
دليل اول: با دقت در اين قول متوجه میشويم که مراد قائلان به اين نظريه، اين نيست که دين و اخلاق يک چيز هستند. بلکه مرادشان اين است که اخلاق جزء ماندنی و دگرگونناپذير دين است که در اين صورت قول اين دسته بازگشت به نظريه اول دارد که میگوید اخلاق جزء دين است.
دليل دوم: حتی اگر بپذيريم که اين قول بازگشت به قول اول ندارد، باز هم نمیتوان به عنوان يک قول در بحث ارتباط دين و اخلاق به حساب آورد. چرا که زمانی میتوان سخن از ارتباط دو چيز به ميان آورد که واقعاً دو چيز وجود داشته باشد. يک چيز با خودش نمیتواند ارتباط داشته باشد. در حالی که قائلان به اين نظريه معتقدند که اين دو يک چيزند از اين رو ارتباطی بين آنها متصور نيست. حال آنکه بحث، دربارهی ارتباط دين و اخلاق است.
تذکر: به علت عدم طولانی شدن مباحث، ادامهی مطالب در قسمت بعدی بیان میشود.
نویسنده: سیدذکی موسوی