اعتقاد راسخ به مبدأ هستی، دینباوری و گرایش به قوانین الهی، بدون هیچ شک و تردیدی نشانهی سلامت فکری و اندیشه در جامعه است؛ چرا که انسانها بر اساس خلقت و سرشتشان فطرت دینی دارند و ذاتا خداجو هستند. اما چه عواملی دست در دست هم دادهاند که امروز در جامعهی مسلمان افغانستان شاهد افزایش دینگریزی بخصوص میان جوانان هستیم؟؛ راهحل بهبود وضعیت فعلی چیست؟
بدیهی است که مسلمانان باید بر مبنای احکام و دستورات الهی زندگی نمایند و راههای رسیدن به سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت را در اطاعت از فرامین پروردگار عالم جستجو کنند. اما در شرایط کنونی، با توجه به تحولات و اوضاع جاری افغانستان، توجه بسیاری از اقشار جامعه مخصوصا جوانان تحصیلکرده، به مدرنیته و آزادیهای افسار گسیختهی غرب و اروپا معطوف شده است.
از جهت دیگر دقتهای علمی و تحقیقات نشان میدهد که در سالهای اخیر، دین مورد بیمهری بسیاری از مردم بخصوص جوانان قرار گرفته است. فاصلهگرفتن از مبانی و ارزشهای دین، به نوعی واپسگرایی از اصول اعتقادی و مبانی و قوانین اخلاقی دینی و روندی تنزّلی به حساب میآید که موجبات نگرانی جدی علما، متدینین و شخصیتهای خدوم و دلسوز به سرنوشت جامعه و مردم را فراهم کرده است.
باید توجه داشت که جهاد و مبارزه فی سبیل الله در این عرصهها و میادین، ضرورتی جدی و اجتنابناپذیر است. بدون تردید گام نخست در یک مبارزهی پیگیر، سازمانیافته و مقدس، بررسی علمی ریشهها و شناخت اساسیترین علل این روند و سپس ارائهی راهکارهای متناسب میباشد.
عوامل درونجامعهای افزایش دینگریزی:
1-تلاش گروههای قدرتطلب و احزاب سیاسی در تغییر اهداف و انگیزهها
در دوران ایجاد موازنه قدرت بین حکومت وقت، گروهها و احزاب سیاسی مسلح در افغانستان، احزاب و گروههای قدرتطلب با استفاده از امکانات و پشتوانههای قوی پولی و مالی، تحریک احساسات قومی، لسانی و غیره چندین سال تلاشهای مستمر و سازمانیافته نمودند تا اهداف و انگیزههای قومی، نژادی، طائفهای و منطقهای را جایگزین اهداف الهی، دینی و مکتبی نمایند و به تعبیر خودشان سعی کردند حصارهای بلند تحمیق اعتقادی و مذهبی را بشکنند، تا سران این گروهها و احزاب به عنوان تیکهداران قومی، هم بر اریکه رهبری یک قوم و طائفه قرار داشته باشند و هم در جنگها و کشتارهای بیرحمانهی قدرت، قوانین مذهب و مکتب برایشان دست و پاگیر نباشد.
چنین اقداماتی موجب تخریب عقائد و زمینهساز ایجاد شکاف و فاصلههای جدی بین اقشار مختلف مردم و مسائل دینی و اعتقادی گردید که آثار شوم آن در بخشهای وسیعی از جامعه هنوز مشهود است.
لازم است برای درمان این بیماری مزمن (قومگرایی، نژادپرستی، طائفهگرایی و امثال آن) تیمهای متخصص و کارشناس، متشکل از علماء، اساتید حوزه و دانشگاه، محققین و پژوهشگران مسلمان و مؤمن تشکیل شوند و به طور کارشناسیشده به درمان جامعهی گرفتار به امراض یادشده بپردازند و عقائد و باورهای تخریبشده را مرمّت و بازسازی نمایند. اینگونه مردم میتوانند با اطمینان خاطر، طنابهای پوسیده قومیت و نژاد را رها نمایند و با باور و یقین به حبل مستحکم الهی چنگ بزنند.
2-عدم پاسخگویی و به روز بودن حوزههای علمیه
حوزات علمیه عموما از نظام آموزشی جامع، نو، پویا، پیشرو، پاسخگو، به روز و تاثیرگذاری برخوردار نیستند. بلکه با همان روشهای سنتی چهل سال پیش اداره میشوند. حوزات علمیه در چنین وضعیتی یقینا نمیتوانند تلاشهای علمی خود را همپای نیازهای جامعه امروز پیش ببرند و در رابطه با آموزشهای صحیح و فراهم کردن سرمایههای انسانی مطلوب، پاسخگوی نیازهای جامعه امروزی باشند، چون از مهمترین اقدامات زیربنایی برای تعالی همهجانبه طلاب جوان کاملا ناتوانند. قطعا چنین خلائی یکی از مهمترین علل توسعه و شیوع روحیه دینگریزی در جامعه خواهد بود.
این در حالی است که حوزههای علمیه باید آبشارهای پربرکت علم و معرفت باشند، تا بتوانند با روشها، راهکارها و برنامهریزیهای دقیق علمی، نیروهای متخصص، بهروز و چیرهدست پرورش دهند و علوم و معارف را از گنجینههای علم الهی یعنی قرآن و اهل بیت استخراج نمایند و با تفکرات ناب و اندیشههای زلال، بیابانهای تشنهی فکر و اندیشه در جامعه را به نحو مطلوب سیراب نمایند.
3-عدم وجود ارتباط مناسب و مستمر میان دو نهاد حوزه و دانشگاه
رابطهی علمیپژوهشی مستمری بین حوزات علمیه و دانشگاهها برقرار نیست. از این رو جوانان محصل در مواقع نیاز به علما و کارشناسان مسائل دینی دسترسی ندارند. متاسفانه با طرح و برنامههای دشمن، ملاهای متعصب با افکار و اندیشههای متحجرانه و تکفیری به عنوان صاحبنظران موضوعات و مسائل دینی حضور برجسته و پر رنگی در جامعه دارند. این مسئله باعث میشود اغلب دانشجویان، شدیدا گرفتار فقر معرفتی به آموزههای الهی باشند.
اینجاست که مغرضین و عوامل نفوذی دشمنان، با استفاده از فرصت بوجود آمده، با طرح شبهاتی سعی میکنند دین را متشکل از قوانین سخت، نازیبا و دست و پاگیر جلوه دهند و دین را مساوی با عدم تفکر وت عقّل بدانند، اندیشههای موهوم خصوصیسازی دین را به راحتی ترویج نمایند، انتظارات نامعقول از دین را بالا ببرند، دین را در مدیریت کلان جامعه کاملا ناکارآمد نشان دهند که هر یک از این اقدامات در افزایش دینگریزی شدیدا مؤثّر خواهد بود.
4-بی اعتنایی به نقش مهم مسجد به عنوان یک سنگر اساسی دین اسلام
در طول تاریخ اسلام، مساجد به عنوان مهمترین پایگاههای دین و جایگاه عبادت مسلمانان مطرح بوده است. مسجد همواره از جمله نهادهای چندمنظوره در جامعه اسلامی به حساب آمده و همواره نقشی بنیادین و تعیینکننده در جهتدهی فکری جامعه و مردم ایفا نموده است.
اما متأسفانه در شرایط فعلی نبود ملا امامان متخصص، آگاه و کارشناس، عدم برنامهریزی صحیح و بیاعتنایی به این سنگر مهم اسلامی موجب گردیده تا اغلب مساجد ما در گرایش و جذب جوانان عملکرد ضعیفی داشته و نتوانند آنطور که باید پاسخگوی مردم و اقشار تحصیلکرده باشند. پرواضح است که امروزه با تغییر نیازهای نسل جوان و تحول روحیات آنها، وقتی مساجد نتوانند به عنوان کانون تربیت دینی جوانان مطرح باشند یقینا زمینهساز دوری و فاصله بین مردم و اماکن دینی، علما و معتقدات خواهد شد و روحیه دینگریزی بیش از پیش توسعه خواهد یافت.
به نظر میرسد یکی از نیازهای جدی این است که با نگاهی نو و متناسب با مقتضیات زمان و عصر پیشرفت و عدالتخواهی جهانی، به بازتعریف نهاد مساجد پرداخته شود و کارکردهای جدید، متناسب با نیازهای فعلی جامعه و مردم مطرح گردد.
بنابراین لازم است با همفکری اندیشمندان مؤمن، جامعهشناسان متدین، روانشناسان متعهد و متخصصین امور تربیتی ابعاد کارکردهای ناشناخته مساجد مورد بررسی قرار گیرد و تأثیرگذاری مساجد در سلامت روانی فرد و جامعه افزایش یابد. اساسا لازم است که مسجد بعنوان معجزه دوم پیامبر اکرم (ص) مورد کنکاش و پژوهشهای عمیق و گسترده قرار گیرد تا بتوان در فضای فکر و اندیشه، تحولات بنیادینی را در عصر دهکده جهانی پایهگذاری نمود.
5-تحجر و سختگیریهای جاهلانه، یا جمود دینی و تقابل آن با عقلانیت
تحجر مانع فهم معارف دینی میگردد و به همین دلیل بستری برای رشد کجفهمیها، خرافات و بدعتهاست. تحجر انسان را در تقابل با ذات ربوبی قرار میدهد. این دیدگاه معتقد است که چون خدا حاکم است، پس انسانِ عاقل نباید وجود داشته باشد و بر مبنای قرائتهای غیرمنطقی از دستورات دین که موجب غرق شدن در مسائل اخروی و عدم توجه به شئونات زندگی انسانی میگردد، نیازها و مقتضیات زمان و مکان را کاملا نادیده میگیرد و موجب توسعه و گسترش روز افزون افکار و اندیشههای تکفیری میگردد. عدم توجه به امور مبتلابه جامعه و نیازهای روز، از فوریترین پیامدهای تحجر به حساب میآید.
6-دفاع جاهلانه از دین، در مقابل اندیشهها و مکتبهای ضد دینی
کسانی که اعتقاداتشان آمیخته به جهل و نادانی است، افکار و اندیشههای خاصی در مورد دین و اعتقادات دارند. این اندیشهها و ذهنیتها همواره از متن جامعه دینی برمیخیزند و فقط لایههای زیرین را میبینند اما کمترین ارزشی به تفکر و تعقل قائل نیستند.
گاهی چنین اشخاصی بعنوان مؤمنین و متدینین جامعه، در برابر اندیشههای ضد اسلامی قرار میگیرند و با دفاعیات جاهلانه، مطابق خواست دشمن، چهره زشت و کریهی از دین و مقدسات را به نمایش میگذارند. وجود مقدسنماهای جاهل از خطراتی بوده که همیشه جامعه دینی را تهدید کرده و امروز هم بزرگترین تهدیدی که اسلام را به خطر میاندازد و روحیه دینگریزی را تقویت میکند همین خطر است.
برخی علل تاثیر گذار خارجی :
تهاجم گسترده و همهجانبه فرهنگی دشمن، از طریق غولهای رسانهای، شبکهها و کانالهای ماهوارهای و طراحی محتوایی دشمن برای ایجاد و القاء شبهات و ایجاد شک و تردیدهایی جدی در رابطه با برنامهها و مسائل دینی، در میان جوانان و نوجوانان از عوامل بسیار تاثیرگذار در ظهور و بروز پدیدهی شوم دینگریزی به حساب میآیند.
یقینا رشد بیرویه و غیر متعارف شبکههای اجتماعی، توسعه و گسترش فضاهای مجازی، تعدد و تکثر کانالهای ماهوارهای، توطئههای خباثتآمیز و شیطانی استکبار جهانی به منظور سیطره کامل فرهنگی و استعمار فکری باعث شده تا خانوادهها و گروههای مؤمنین، با دغدغههای روز افزون، نگرانیها و تهدیدات جدی روبرو شوند.
تهدیدات زمانی اساسیتر میشوند که مکاتب فلسفی الحادی و برخی ایدئولوژیهای ضد دینی یا دینگریز، اذهان و افکار طیفهای وسیعی از جوانان و نوجوانان را در معرض آسیب قرار دهند.
اما چه باید کرد؟
به نظر میرسد که برای مجاهدت و مبارزه با پدیده شوم دينگريزی، ضروری است که در قدم اول حوزات علمیه و علماء، مسئولین و اساتید مؤمن و متدین دانشگاهها، مراکز علمیفرهنگی، دانشمندان مسلمان، اصحاب رسانههای ارزشگرا و همهی قلمبدستان دلسوز به آینده و سرنوشت کشور احساس مسئولیت نمایند و در یک حرکت همسو و همهجانبه اقدام به راهاندازی یک نهضت فراگیر علمی، تحقیقی، فرهنگی نموده و بطور کارشناسیشده به بررسی همهجانبه علل و عوامل آن بپردازند و در مواجهه با این پدیده، راهكارهای مناسب را انتخاب و اعمال نمایند.
آنچه امروز بسیار مهم و سرنوشت ساز است، این است که یک انقلاب و تحول عظیم فکریفرهنگی به صورت موجی سهمگين و توفنده در برابر تهاجم فرهنگی دشمنان راهاندازی شود تا با ارائه چهرهی نورانی و زيبای دين و زدودن غبار تحجر، کجاندیشیها و خرافات، توجهات در سطح وسیعی به آموزههای این دین الهی جلب شود تا افکار و اندیشههای تشنه حقیقت، با دیدن جذابيتهای فوقالعاده دین، به سوی این آئین الهی کشانده شوند.
بنابراین نقش متوليان امور و مراکز فرهنگی در خصوص برنامهريزیهای دقیق، صحيح، هدفمند و اصولی در تقويت مبانی دينی و تربيت نسل جدید بر اساس معيارهای اسلامی نقش حياتی در مواجهه و مبارزه تاثیرگذار با دينگريزی خواهد بود.
با توجه به اهميت اين موضوع در دانشگاهها ضروری است شخصیتهای آگاه و متنفذین دلسوز با برقراری ارتباطات تأثيرگذار در اين مراكز، با استفاده از مجاری قانونی در گزينش و بکارگیری اساتيد و مديران مخلص و متعهد اهتمام بورزند، تا هم عامل باشند و هم دقت و نظارت كافی و لازم را داشته باشند و در رابطه با غنیسازی متون آموزشی متناسب با نيازهای جامعه و ارزشهای مورد نیاز اسلامی همت نمایند. از جهت دیگر بايد مواظب آسیبها و خطرات دگرگونی و انقلاب در هويت فرهنگی نسل جوان و اقشار تحصیل کرده بود.
يكی از بدیهیترین خطرات فرهنگ مهاجم، اين است كه جوانان را چنان به سوی هواها، هوسها و تمايلات شهوانی و آزادیهای جنسی سوق میدهند كه اساساً اعتقاد به خداوند و قوانین الهی، در اندیشههای آنان رنگ میبازد، و بگونهای فراموش میشود که برایشان حق و باطل اهميتی نخواهد داشت.
لزوما، در كنار كار فرهنگی، با عوامل شبههافكن داخلی، روزنامهها و گروههای معاند، باید برخوردهای قاطع علمی و تخصصی داشت و اجازهی مسموم نمودن فضای فکر و اندیشه و امنيت و سلامت روانی جامعه را به آنها نداد.
در كنار راهكارهای يادشده اگر شخصیتها و مراکز اسلامی بتوانند از طریق ارتباط با مراکز و مؤسسات خیریه برنامههای هدفمندی را در راستای برطرف نمودن معضلات و مشكلاتی كه گریبانگیر نسل جوان است، مانند اشتغال، ازدواج، مسكن، امكانات تحصیلی، امکانات علمی و تفریحی قدمی بردارند تا حدود زيادی میتوانند عوامل دينگريزی را مهار نموده و جوانان را مجذوب دين نمايند. البته باید توجه داشت که فراهم نمودن چنين بسترهايی، نیاز به زمان و فرصتهای لازم دارد.
این که در تندبادهای شدید ضد ارزشها، آموزههای ارزشی دین، اخلاق و معنويت مطرح شوند موضوع ارزشمندی است. بدون تردید اگر در این خصوص عزم جمعی به وجود آید و همهی نهادها، مراکز و شخصیتهای تاثیرگذار اهتمام بورزند و از تمامی ظرفیتهای جامعه اسلامی استفاده بهینه شود، با توسعه و گسترش چنين برنامههايی در سطح جامعه، میتوان بر ناهنجاریها و گريز از دين بطور قطع غلبه كرد.
نویسنده: حجتالاسلام سیدمحمد هاشمیراستی