در روز چهارم از ماه شعبان سال 26 هجری قمری، ماه ديگری در خانه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام طلوع کرد که کانون خاندان نبوّت و ولايت را نور ديگری بخشيد. در گلشن رسول اکرم صلاللهعليهوآلهوسلم نوگلی شکوفا شد که زمين و زمان از عطر وجودش تا ابد معطّر شد. کودکی پای به عرصه وجود نهاد که آثار عظمت و شجاعت در چهرهاش متجلّی و آيينه تمامنمای جمال و کمال حضرت علی عليهالسلام بود.
ازدواج حضرت علی عليهالسلام با امّالبنين سلاماللهعلیها
مدتی پس از آنکه اميرالمؤمنين عليهالسلام به سوگ ريحانهی رسول، حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها نشست؛ برادرش عقيل را که آشنا به انساب عرب بود فراخواند و از او خواست برايش همسری از تبار دلاوران برگزيند تا پسرانی دلير و باايمان تربيت کند که سالار شهيدان، حسين بن علی (ع) را در کربلا ياری کنند. عقيل، فاطمه کلابيه را براي حضرت علی (ع) برگزيد که قبيله و خاندانش، بنیکلاب، در شجاعت و دلاوری بیمانند بودند. حضرت اين انتخاب را پسنديد و عقيل را به خواستگاری نزد پدر فاطمه فرستاد. فاطمه نيز با سربلندی و افتخار پاسخ مثبت داد و پيوند مبارکی بين وی و مولای متقيان برقرار شد.
امّالبنين، مظهر ايمان و فضيلت
امّالبنين يا فاطمه کلابيه از بانوان پاکسرشت، باايمان، نجيب و بامعرفت بود. هنگامی که به خانه علی قدم نهاد مادری مهربان برای فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س) شد و آنها را بر فرزندان خود مقدّم داشت. نقل شده است که خود از اميرالمؤمنين درخواست کرد تا او را فاطمه خطاب نکند؛ چرا که فرزندان حضرت زهرا (س) با شنيدن نام او به ياد مادرشان افتاده، رنجيدهخاطر میشدند. حضرت هم پذيرفت و او را «امّالبنين (مادر پسران)» خواند. در فضيلت وی همين بس که گوهری چون ابوالفضل (ع) در صدف دامانش پرورش يافت.
نامگذاری حضرت ابوالفضل عليهالسلام
هنگامی که حضرت ابوالفضل به دنيا آمد، امّالبنين قنداقه او را به دست اميرالمؤمنين داد تا بر وی نامی بگذارد. حضرت وی را در آغوش کشيد و او را مورد تفقّد و محبّت فراوان قرار داد. سپس در گوش راست وی اذان و در گوش چپش اقامه گفت. آنگاه به امالبنين فرمود: «او را چه نام نهادی؟» امّالبنين با کمال ادب عرض کرد: «من در هيچ امری بر شما سبقت نگرفتهام. هر نامی که ميپسنديد بر وی بگذاريد». حضرت فرمود: «من او را به نام عمويم، عباس ناميدم».
عبّاس، نشان شجاعت و صلابت
واژه عباس، صيغه مبالغه از ماده «عبس» است که به معنی گرفتگی چهره میباشد. حضرت ابوالفضل (ع) از مصاديق بارز «أشدّاءُ عَلَي الکفّار» بود. وی بر دشمنان حق عبوس و خشن و در جنگ با آنان غيور و دلاور بود. اين نام از همان دوران، نشانگر شهامت و صلابت ابوالفضل عليهالسلام بود. مرحوم علامه حائری در کتاب معالیالسِبطين مينويسد: «اميرمؤمنان عليهالسلام او را از اينرو عبّاس ناميد که به شجاعت، شکوه، صولت و خشم او در پيکار با دشمنان آگاهی داشت. دشمنان در برابر او لرزه بر اندامشان میافتاد و صورتهايشان از ترس او رنگ درمیباخت. او قهرمانی بود که شجاعت را از پدرش به ارث برده بود و بينی گمراهان در برابر او به خاک ماليده میشد»
گريه اميرالمؤمنين عليهالسلام در ولادت حضرت عباس
پس از اين که حضرت علی عليهالسلام فرزند خود را عباس نام نهاد، دستهای او را بوسيد و اشک بر صورت نازنينش جاري شد. امّالبنين حيرتزده پرسيد: «چرا گريه میکنيد؟ مگر دستان فرزندم عيبی دارد؟» حضرت فرمود: «گويی هماينک میبينم که اين دستها روز عاشورا در کنار شريعه فرات، و در راه ياری دين خدا قطع شده است».
کنيه حضرت عباس عليهالسلام
مشهورترين کنيه آن حضرت، ابوالفضل است. چون او فرزندی به نام فضل داشت و دارای ـ بلکه پدرِ ـ تمامی فضايل و کمالات انسانی بود، آنحضرت را «ابوالفضل» لقب دادهاند. در کتاب العباس دو کنيه ديگر نيز برای آن حضرت ذکر شده است: يکي «ابوالقربة» (صاحب مشک) و ديگری «ابوالقاسم» به استناد زيارت روز اربعين به نقل از جابر که میگويد: «السلام عليک يا اباالقاسم، السلام عليک يا عباس بن علی».
ماه بنی هاشم
در ميان عرب رسم بود که اگر کودکی زيبايی فوقالعاده داشت و دارای قامتی بلند و چهرهای زيبا بود، او را «قمر» (ماه) میخواندند؛ مثلاً عبدمناف، جدّ سوم پيامبر، را که چهرهای زيبا و نورانی داشت «قمر بطحاء (ماه سرزمين مکه)» و عبداللّه، پدر بزرگوار حضرت رسول را که سيمايی نورانی و چشمگير داشت «قمر حرم» میخواندند. حضرت عباس عليهالسلام نيز که از زيبايی ويژهای برخوردار بود و قامتی رشيد همچون سرو داشت، مشمول اين سنت شد و او را به عنوان «قمر بنی هاشم (ماه دودمان هاشم)» خواندند.
ترس امّالبنين بر عباس عليهالسلام
با آنکه همهی بنیهاشم زيبا و خوشسيما بودند، عباس عليهالسلام در بين آنان چون ماهی درخشان بود. رخسارهاش زيبا و پرشکوه، و اندامش دلنواز و موزون بود. امّالبنين از چشم حسودان بر او نگران بود و میترسيد مبادا به او آسيبی برسانند و رنجورش کنند. قلب او از محبّت عباس آکنده بود و او را از جان خويش عزيزتر میداشت. لذا ابيات زير را دربارهاش سرود: «فرزندم را در پناه خداوند يکتا و بیهمتا قرار میدهم؛ از گزند چشم حسودان از ايستاده و نشسته، مسلمان و غيرمسلمان، حاضر و مسافر، پدر و فرزند».
سرو رعنا و جمال زيبا
سيرهنويسان در مورد چهره زيبا، قامت بلند و چالاک و بازوان ستبر حضرت عباس بن علی عليهالسلام چنين نوشتهاند: «عباس پسر اميرمؤمنان علی عليهالسلام مردي زيبا و خوشسيما و بلندقامت بود، به طوری که وقتی بر اسب قوی و بلند سوار میشد، پاهايش بر زمين کشيده میشد».
تربيت در خانه نور
حضرت عباس عليهالسلام علاوه بر اينکه عالیترين ارزشها را از پدر ارجمند و مادر بافضيلتش به ارث برده بود، در محضر مربی بزرگی که يار و برادر رسول خدا (ص) بود و در ايمان و تقوا و شجاعت همتايی نداشت تربيت شد و در دامان مادری همچون امّالبنين که در ايمان و معرفت و دلاوری سرآمد بود پرورش يافت. او در کنار فرزندان گرانقدر حضرت زهرا عليهالسلام از عالیترين برنامههای تربيتی بهرهمند گرديد. به ويژه در شجاعت و دلاوری در ميدانهای نبرد به چنان رشدی دست يافت که دوست و دشمن لب به تحسين وی گشودند. کربلا عرصهی ظهور و تجلّی کامل اين عصاره شجاعت و دلاوی بود.
مقام عباس عليهالسلام و اخلاص امالبنين
نقل میکنند پس از اين که امّالبنين از مصائب اهلبيت عليهالسلام در کربلا آگاهی يافت، سخت گريه کرد. سپس خود را آرام نمود و از اينکه فرزندش فدای حسين فاطمه عليهالسلام میشود خدا را شکر و سپاس گفت. حضرت علی عليهالسلام به امّالبنين فرمود: «فرزندت عباس، نزد خداوند متعال منزلتی عظيم دارد و خداوند به جای دو دست او که در کربلا برای دفاع از دين قطع خواهد شد، دو بال به او عنايت خواهد کرد که با آن دو بال همراه فرشتگان در فضای بهشت پرواز نمايد؛ همانگونه که به جعفر بن ابيطالب عليهالسلام عنايت نموده است». امّالبنين با شنيدن اين بشارت، آرامش يافت و خشنود شد. آری، امّالبنين چنان مخلص و مطيع ولايت بود که از فدا شدن فرزندش در راه ياری دين خدا و امام حسين عليهالسلام خشنود بود و خدا را سپاس میگفت.
علم و معرفت عباس عليهالسلام
حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام از اکابر و افاضل فقها و علمای اهلبيت عليهمالسلام میباشد و معلوم است کسی که در پرتو آفتاب ولايت و در مکتب امامت اميرالمؤمنين عليهالسلام و حضرت امام حسن و امام حسين عليهالسلام پرورش يافته و کسب علم و نورانيت کرده باشد، به بالاترين درجههای ايمان و فضل و معرفت دست خواهد يافت. روايتی بدين مضمون از امامان معصوم عليهمالسلام نقل شده است که میفرمايند: «همانا عباسبنعلی عليهالسلام علم را چون غذا از پدرش وارد جان خويش نموده است».
ادب حضرت عباس عليهالسلام
حضرت عباس (ع) فرزند آن امامی است که به فرزندش امام حسن (ع) میفرمايد: «پسرم، ادب مايه بارور شدن عقل و بيداری قلب و سرلوحه فضل و بزرگواری است». بر همين اساس ابوالفضلالعباس که شاگرد همين مکتب بود در همه دورانهای عمر مبارک خويش، از کودکی تا هنگام شهادت، ادب را سرلوحه زندگی خويش قرار داده بود. روايت میکنند: عباس عليهالسلام هرگز، بدون اجازه در حضور امام حسين عليهالسلام به زمين نمینشست.
بازوی اميرالمؤمنين عليهالسلام
حضرت علی ع فرزندش عباس را به کارهای سخت و مهم، از جمله کشاورزی، تقويت روح و جسم، تيراندازی و شمشيرزنی تعليم و عادت داده بود. وی گاهی در کنار پدر مشغول کشاورزی و باغداری در نخلستانها بود و زمانی در مسجد به مردم فقه و حديث میآموخت و نيز به ياری تهيدستان میشتافت. او بازوی پرتوان پدر و يار و مطيع برادرانش بود. آن بزرگ، سخن حضرت علی ع بر زبان، سيمای امام حسن ع در چهره و خون امام حسين عليهالسلام را در رگها داشت.
تکسوار عشق
سيرهنويسان در شأن حضرت ابوالفضل ع گفتهاند: «او همچون قلههای بلند، و قلبش همانند کوهی استوار بود؛ چرا که او يکهسواری بلندهمت و قهرمانی سلحشور بود و در ميدان پيکار با دشمنان، با جرأت بیبديلی، سنگينترين ضربهها را بر آنان وارد میساخت و با شجاعت شگفتآوری آنها را سرکوب مینمود».
همسر و فرزندان قمر بنی هاشم عليهالسلام
بانوی حرم حضرت عباس عليهالسلام «لبابه» دختر عبيداللّه بن عباس میباشد. لبابه از بانوان ارجمند، و پدرش پسرعموی پيامبر گرامی اسلام (ص) بود. قمر بنی هاشم عليهالسلام از لبابه صاحب دو فرزند به نامهای فضل و عُبيداللّه شد و ذريه حضرت از جانب عبيداللّه ادامه يافت. در طول تاريخ از اين نسل رادمردانی بزرگ و عالمان و فقيهانی برجسته به وجود آمدند. از جملهی آنهاست: ابو علی حمزه بن قاسم که نوه حضرت عباس در نسل پنجم است و در نزديک حلّه دارای گنبد و بارگاه است.
مظهر شجاعت
حضرت عباس فرزند رشيد اسداللّهالغالب، اميرمؤمنان عليهالسلام بود و همچون پدرش شير بيشه شجاعت و رشادت بود. در جنگ صفين، در حالی که نوجوانی بيش نبود، يکی از سرداران شجاع سپاه معاويه به نام ابنالشعثاء و هفت پسرش را به هلاکت رساند به طوری که حاضران از شجاعتش متحير شدند. در اين هنگام علی عليهالسلام از او خواست که از نبرد دست بردارد و او نيز با فروتنی تمام بازگشت و اميرالمؤمنين عليهالسلام نقاب از چهرهاش برگرفت و بين دو چشمانش را بوسيد. حاضران با ديدن چهره او، که تا آن ساعت به صورت ناشناس مشغول جنگ بود، فهميدند که اين دلاور کسی نيست جز عباس بن علی عليهالسلام.
مطيع و پشتيبان ولايت
عباس عليه السلام الگوی بسيار گويای اطاعت از ولايت و امانت به شمار میرود. قهرمانی او و ديگر برادران مادریاش را نبايد تنها در محدوده تنگ اطاعت و حمايت از برادر محدود کنيم. جانبازی و فداکاری عباس عليهالسلام به پاس حمايت از ولايت و امام زمان خويش صورت گرفته است. به همين دليل وی را «ظَهْرُالولاية (پشتيبان ولايت)» لقب داده بودند. او پشت و پناه ولايت امر بود و تا آخرين حدّ توان از او و آرمانهايش پشتيبانی نمود. از اينرو وقتی امام حسين عليهالسلام در آخرين لحظات عمر بر بالين او آمد، فرمود: «به خدا قسم اکنون کمرم شکست...».
شير بيشه شجاعت
گاهي ابوالفضلالعباس را «ضَيغَم» و گاهی «ضَرغام» که هر دو به معنی شير است میخواندند؛ چرا که او نيز همچون پدرش، حيدر کرّار عليهالسلام، در ميدان رزم با دشمن چون شيری نيرومند بود که به گله روباهان حمله میکرد و در حملههای حيدری خود دشمنان را يکی پس از ديگری به خاک مذلّت میافکند. يکی از معانی واژه عباس نيز شير ژيان میباشد. عباس ع شير بيشه کربلا بود و تا هنگامی که او پشت و پناه حسين عليهالسلام و اهل حرم او بود، کسی را يارای نزديک شدن به ايشان نبود. شجاعت و شهامت وی دوست و دشمن را به حيرت و تحسين وا میداشت.
سلام امام زمان عليهالسلام بر عباس بن علی
در زيارتنامه منسوب به حضرت ولی عصر عج مشهور به «زيارت ناحيه» میخوانيم:
«سلام بر عباس فرزند اميرمؤمنان عليهالسلام، که جانش را در راه مواسات با برادرش تقديم نمود و دنيايش را در راه تحصيل آخرت صرف کرد و جانش را برای حفاظت از برادرش قربانی فرمود». «مواسی» يکی از القاب ديگر حضرت ابوالفضل عليهالسلام است. او از همه چيز دل بريده و تنها به حسين عليهالسلام دل بسته بود و همه هستی خويش را نثار او نمود. همياری، برادری و پيوند پرمحبت و تنگاتنگ او با امام حسين عليهالسلام، همچون همياری و پيوند عاشق حقيقی به معشوق بود.
ماه منير حسين عليهالسلام
سخنان جانسوز امام حسين عليهالسلام پس از شهادت عباس، مقام ارجمند وی را به تصوير میکشد: «برادرم، ای نور چشمان و ای پاره تنم، تو برای من ستونی استوار و قابل اعتماد بودی. ای برادر، تو خالصانه جنگيدی. ای ماه منيرم! تو در تمام مصيبتها و سختیها مددکار من بودی. بعد از تو زندگی بر ما سخت و تلخ است. فردا من و تو در کنار هم خواهيم بود. آگاه باش که به خدا شکايت، و براي او صبر میکنم و از تشنگی و سختیهايی که متحمّل شدم به او پناه میبرم».