از زمان اشغال افغانستان در سال ۲۰۰۱ و پایان حکومت طالبان، آمریکا، همواره هدف از حضور خود را در افغانستان مبارزه با تروریسم و تحقق دموکراسی در این کشور خوانده است. هدفی که چون صادقانه و عاری از بازی های ناپاک سیاسی در عرضه بین الملل نبوده است تا تحقق و واقعیت راه درازی در پیش دارد و رسیدن به این هدف به صورت کامل، حداقل در شرایط فعلی دور از دسترس می نماید.
سیاست های متناقض آمریکا در افغانستان در مبارزه با تروریسم و همزمان سخن از مذاکره با طالبان هر ناظری را در صداقت مدعیان، به تردید می اندازد.
عدم فشار به بزرگترین و مهمترین حامی طالبان یعنی پاکستان و سازمان اطلاعات ارتش این کشور که هدایت کننده و یاری دهنده اصلی القاعده در افغانستان است، شاهدی استوار بر گزینه عدم تعهد آمریکا به پیگیری اهداف اعلام شده است.
زمزمه ها و شواهدی نیز وجود دارد که در مواردی برخی کشورهای عضو ناتو به جهت کاهش حملات مخالفان علیه نیروهای خود دست به معامله و تبانی با گروه هایی از طالبان زده اند و این خود باعث گرم نگه داشتن آتش جنگ در افغانستان گردیده است.
در طی سال های حضور آمریکا در افغانستان مواردی چون دستگیری های خودسرانه و عدم احترام به حاکمیت ملی افغانستان، موضع متحدان ناتو را هر از چندگاهی در مقابل افکار عمومی داخلی و اعتراض و نارضایتی دولتمردان مستقل افغان قرار می دهد.
تمرکز نیروهای آمریکا در جنوب کشور و افزایش روز افزون کشت تریاک در همین مناطق، اتهاماتی نظیر تشویق به این امر و اقداماتی نظیر پولشویی را به آمریکایی ها وارد کرده است.
اگرچه در مورد اهداف واقعی آمریکا از حضور در افغانستان، تحلیل ها و مطالب زیاد و متفاوتی طی این سالها منتشر شده است در تحلیل واقعیت تقویت اسلامگرایان تندرو وابسته به القاعده در طی سال های دهه ی هشتاد به اسم مبارزه با نفوذ شوروی در افغانستان از دید صاحبنظران از کمترین تردیدی برخوردار نیست.
با شکست شوروی و سقوط حکومت وابسته به آن در افغانستان و ایجاد جنگ و درگیری بین گروه های مختلف جهادی، زمینه را برای حضور مستقیم آمریکا بدست نمی آمد و آمریکا همچون متحدان غربی خود به نظاره ی جنگ و قدرت گرفتن عناصر تندرو که در سابق مورد حمایت آمریکا بودند نشست.
فروپاشی شوروی و ایجاد نظام تک قطبی و افزایش نفوذ و قدرت آمریکا در معادلات جهانی بدون رقیب جدی و در عین حال باقی ماندن روسیه به عنوان یک تهدید هر چند تضعیف شده و تمایل آمریکا به نقش آفرینی بیشتر در آسیای میانه و ورود هند و پاکستان به رقابت هسته ای و نیاز به تسلط و مهار ایران، باعث اشتیاق وافر آمریکا به حضور در منطقه شده بود و بهانه ی این حضور را حملات یازدهم سپتامبر و نقش القاعده و رهبر آن در اختیار آمریکا گذاشت.
حال بعد از گذشت پانزده سال و صرف نزدیک به یک تریلیون دالر، هنوز از ریشه کنی تروریسم و برقراری امنیت واقعی و نابودی کشت تریاک در افغانستان خبری نیست که البته اگر در این اهداف صداقت و تعهد وجود داشت در پی برقراری صلح و رسیدن به اهداف مذکور آمریکا در نهایت پس از سالیانی می بایست خاک افغانستان را ترک می کرد که البته و مسلماً سیاست آمریکا این نبوده و نخواهد بود و به قول حامد کرزی، آمریکا آمده است که بماند.
در شرایط و احوال کنونی شاید برای سیاستمداران و دلسوزان میهن در افغانستان و نخبگان افغانستانی در خارج از کشور لازم باشد که با سیاست ورزی خردمندانه و لابی های گسترده ی بین المللی و روشن نمودن افکار عمومی جهان به نیروهای خارجی مسئولیت و تعهدات بین المللی آن ها را متذکر کردند و با توجه به اشغال و حضور پانزده ساله در کشور جهت رسیدن به اهداف اعلامی خود اقدامات جامع و موثر و تمام کننده را خواستار شوند.
افغانستان نمی تواند تا ابد غرق در خشونت و تندروی و ترور و بزرگترین تولید کننده تریاک و مواد مخدر جهان باقی بماند حاکمیت ملی و اقتدار افغانستان باید به حکومت و دولت منتخب مردم باز گردد و ملت افغانستان از صلح و آرامش که حق آن هاست و از آن سال ها دور بوده اند بهره مند گردند.
افغانستان باید با اراده ملی و تکیه بر فشارهای عمومی داخلی نشان دهد که آلت دست و ابزار قدرت ها برای رسیدن به اهدافشان نیست تا از این رهگذر، اشغالگران مجبور به اجزای تعهدات خود در قبال کشور اشغال شده گردند. این مسیر گرچه طولانی و پر فراز و نشیب خواهد بود به همت ملت و نخبگان دور از دسترس و امکان نمی باشد.
مقاله ارسالی از صدر یوسفی