تاریخ انتشار :سه شنبه ۶ دلو ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۴۴
کد مطلب : 121953
کشورها رو به اوج؛ ما هر روز فروتر می رویم!
با نگاهی به کشورهای جهان و سران و دولتمردان خدمتگذار و دلسوز آنها برای کشور و ملتهای خود شان، و مقایسه آن کشورها و سران آنها با سران و مقامات دولتی و حکومتی افغانستان، به وضوح هر چه بیشتر به اعماق فاجعه جاری در افغانستان پی می بریم.

به راستی که سران و مقامات کشورهای مختلف دنیا از جمله همین همسایگان ما چه چیز دارند که دولتمردان ما فاقد آن چیزهایند؟ مگر نه این است که همه انسانند و از یک اصل و ریشه بوده و از یک پدر و مادر زاده شده اند و همگان از عقل و دانش و تحصیلات عالیه و اکادمیک بهره ای دارند؟!

پس چه دلیل و یا دلایلی می تواند وجود داشته باشد که سران و رهبران دیگر سرزمین ها و کشورها توانسته اند خود و دولت و ملت و میهن شان را در اوج عزت و اقتدار و توانمندی قرار بدهند؛ به گونه ای که در هر میدانی از رقابت های جهانی و بین الدولی و نیز میان المللی، حضور پیدا کرده و حرفی برای گفتن دارند؛ و سری میان سرها بر افراشته اند.

اما بر عکس، سران و مقامات و دولتمردان ما همه هنر و کمال خویش را در این خلاصه کرده اند که هر از گاه و بیگاه، دستِ کاسه و چمچه گدایی و دریوزگی خویش را به در خانه های این و آن کشور غنی و ثروتمند دراز کنند و به این دریوزگی های مشمئز کننده و تهوع آور افتخار نیز بکنند!

از کشورهای درجه یک و دو و سه قدرتمند و قوی هم که بگذریم و قدرت و مکنت و ثروت آنها در همه ی زمینه ها را برای فعلاً فاکتور بگیریم، و توجه خویش را به همین کشورهای همسایه و نزدیک به ما از نظر دین و زبان و فرهنگ نیز معطوف بداریم؛ خواهیم دید که همین کشورها که حتی ما افغانها برخی از آنها را در اساس زیر نظرِ اعتنا هم نداریم و به تعبیر عامیانه، آنان را آدم هم حساب نمی کنیم و به عنوان دال خور و چای خور از آنها یاد می کنیم، امروزه در اثر سعی و تلاش ملتها و نیز توجه و دلسوزی دولمردان و سران و رهبران شان بجایی از رشد و بالندگی رسیده اند که همه ی مایحتاج اولیه و ضروی ما افغانها را تهیه می کنند و در بدل پولهای کلان و گزاف به ما می فروشند و به این وسیله و ترفند سالهاست که دولت و ملت افغانستان را استعمار کرده و به گروگان گرفته اند!
همسایگان ما در سایه تلاش و کوشش شبانه روزی ملتها و خدمت و دلسوزی دولتهای شان، امروزه کار شان بجایی رسیده که از اتم و بهره وری از انرژی های مفید و مدرن هسته ای سخن می زنند و طرح و نقشه دارند تا مردم و کشور های شان را از نظر رفاه و آسایش و آبادانی و پیشرفت، همسطح بسازند با انسانهایی که در کشورهای درجه یک و دو زندگی می کنند و سعی شان بر این است که در رقابتی دلپذیر و شکوهمند حتی از آن اهالی نیز جلو بزنند.

از همسایه جنوبی و سران و رهبران آن به دلیل هماهنگی آنها با سران استعمار غربی و در نتیجه جمع آوری قدرت و ثروت به شکل نامشروع آن که بگذریم؛ چرا که سران پاکستانی بعد از جدا شدن این کشور از بدنه هندستان، به دام غرب به خصوص بریتانیا؛ پدر معنوی استعمار افتاد و به مرور زمان، دولتهای یکی پس از دیگر پاکستان نیز شد کپی دست دوم استعمار فرتوت انگلیسی در استفاده از شیوه های مخوف و ضد بشری در راستای دولت و حکومت داری و سیاست داخلی و خارجی.

پس بحث دولت و کشور پاکستان یک بحث جدا و استثناء است که به هیچ عنوان شایسته الگوپذیری و اسوه گیری برای هیچ دولت و ملتی به خصوص دولت و ملت افغانستان نمی تواند باشد؛ چرا که اگر قرار است دولت و ملتی با استفاده از شیوه های غیر انسانی و توام با جنایت و دهشت و وحشت آفرینی و ترور و انتحار و کشتن انسانهای بی گناه، و نیز با بهره وری از باج گیری از این و آن دولت و کشور، و در واقع با ثروت و قدرت و مکنتی که از مجرای غیر شرعی و حرام بدست آورده، خود و ملت و کشور خویش را زنده و سر پا نگهدارد، همان بهتر که ضعیف و زیر پا باشد.

اما همسایه های دیگر ما وضعیت شان فرق می کند و تقریبا هیچ کدام وضعیت مشابه با همسایه جنوبی ما ندارند و در این میان کشور جمهوری اسلامی ایران و سران و دولتمردان کاردان و دلسوز آن برای ملت و کشور شان، بواقع می توانند الگوهای بسیار مناسب و ایده آلی باشند نه تنها برای مقامات و دولتمردان ما که برای همه ی دولتمردانی که به عنوان زعیم و زمامدار در کشورهای اسلامی حضور دارند و با تاسف با الفبای یک زمامداری و حکومت داری سالم و دینی و انسانی هم آشنائی اجمالی حتی ندارند.

غیر از ایران سایر همسایگان ما نیز اگر نه در عرصه حکومت دینی؛ اما در حیطه حاکمیت ملی و مردمی تا حدودی موفق بوده اند و در عرض و طول دولت و حکومت شان، به مردم و کشور شان خدماتی زیادی انجام داده اند و در پاره ای از موارد به عنوان صادر کنندگان انرژی برق در کشورهای پیرامون مطرح بوده اند و نیز حد اقل این است که با همه ی کمی و کاستی های موجود در کشورهای شان، امکانات خویش را به گونه ای مدیریت و تدبیر کرده اند که به سرنوشت افغانستان مبتلا نشوند.

اما در این میان آیا معلوم است سران و دولتمردان ما چکار می کنند؛ در اساس خود شان می دانند چکاره اند و برای چه منظور و مقصودی این چوکی ها و منصبها در اختیار آنان قرار گرفته و با چه انگیزه و هدفی مردم محروم و گرفتار افغانستان به آنها رای اعتماد داده اند و آنان را بر سرنوشت خویش حاکم ساخته اند؟!

مردم ما در عرض و طول یک سال و نیمی که از عمر بی خیر و برکت دولت فعلی می گذرد، جز شعارهای بی اندازه کلان و البته زیبا و مدرن که آنهم یا از طریق ویدیو کنفرانس و یا حضور در کنفرانسهای جهانی و داخلی، بوسیله رئیس جمهور انجام شده و نیز جز ژست گرفتن های لوکس و سخنان بدون پشتوانه که به وسیله رئیس اجرائی کشور صورت می گیرد، چیزی از دلسوزی واقعی و تلاش برای بهبودی اوضاع مردم و کشور را از جانب دولتمردان شان شاهد نبوده اند.

واقعیت این است که افغانستان مردم خوب و سخت کوشی دارد که اگر دولتمردان و سران ما یک نیمه توجهی به این سرمایه کم نظیر ملی و بومی می کردند، با تدبیر و مدیریت سالم و دلسوزانه، می توانستند این کشور و ملت آن را به اوجهایی از پیشرفت و بالندگی و رفاه برسانند؛ اما دریغا که به همان اندازه که مردم افغانستان نجیب، آزاده و قوی اند؛ به همان میزان سران و رهبران آنان ضعیف و منفعل اند و نسلی از رهبران نو و دلسوز و لایق باید تا شایستگی حکومت بر این مردم را داشته باشند و این سامان بی سامان را به سامان برسانند.
مولف : سیدفاضل محجوب
https://avapress.net/vdciwzazpt1ar32.cbct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما