بعد از ختم جنگ سرد و فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، جهان دو قطبی خاتمه یافت، تلا شهایی از سوی ایالات متحده امریکا بویژه از زمان بوش پدر(۱۹۹۰)صورت گرفت که نبض قدرت جهان را در اختیار گیرد ولی این توفیق را حاصل نکرد و نتوانست هژمونی خود را بر کل جهان گسترش دهد.
با از میان رفتن جهان دو قطبی،جنگ و خشونت به جهان سوم انتقال یافت و این کشورها به انواع بلایا و مصیبت های جنگ گرفتار آمدند و تا هنوز هم درگیر هستند. کشورهای سرمایه داری غربی هم برای مصئون ماندن از خشنونت های ایجاد شده در جهان سوم و هم به نحوی تحت عنوان کمک های بشر دوستانه خواهان کاستن از میزان خصومت ها در جهان سوم و در کشورهای مسلمان شدند.
استمرار کمک ها سبب شده است که کشورهای جهان سوم به صورت عموم و مسلمان ها بخصوص احساس نگرانی کنند و این ذهنیت بوجود آید که کمک های غربی نوعی فرهنگ را نیز در میان جوامع مسلمان ترویج می کند.
به سخن دیگر کمکهای غرب می تواند ارزش های فرهنگی مسلمان ها را دگرگون کند و فرهنگ غربی را جایگزین فرهنگ دینی مردم نماید.
با توجه به این که هم کمک های کشورهای غربی با خود نوعی فرهنگ می آورد که به نحوی به استحاله فرهنگی ملت های مسلمان میانجامد، از سوی دیگر نیرومند ترین رسانه های بین المللی در دست و در اختیار کشورهای غربی است و از این طریق می توانند به استحاله فرهنگی در جهان سوم بپردازند.
هجوم فرهنگی غربی ها این ذهنیت را در میان مسلمان ها ایجاد کرده است که چگونه می توانند از بار این هجوم بکاهند و مردم را در برابر هجوم فرهنگی غرب واکسینه کنند. برای محافظت کردن از ارزش های فرهنگی، اندیشه ها و راه حل هایی نیز پیش نهاد شده و تدابیری هم اتخاذ شده است.
یکی از راههایی که مد نظر صاحب نظران قرار گرفته آنست که باید حتی المقدور تدابیری سیاسی اندیشیده شود تا راه نفوذ فرهنگی کشورهای غربی سد شود، و آن کشورها ارزش های فرهنگی خود را در قالب و قیافه کمک های بشر دوستانه به خورد مردم ندهند .
این راه مقابله را می توان به ایجاد مانع سخت افزاری تعبیر کرد که در جای خود می تواند موثر بوده و کاربرد داشته باشد.
اما همه دشواری ها به مقابله سخت افزاری ختم نمی شود این راه و شیوه در جاهایی کاربرد میتواند داشته باشد که حکومتهای مستقل و استواری وجود داشته و نهادهای فرهنگی هر کدام به سهم خود کار کرده و تولیدات مناسب و منظم را داشته باشند، تاریخ فرهنگی آن کشورها به صورت منظم و مرتب تدریس و بازخوانی شود،نهادهای سیاسی یا حکومت با بکار بستن محدودیت ها از نفوذ فرهنگی کشورهای ثروت مند سرمایه داری جلوگیری کند.
اما مانع در راه تغییر ارزش های فرهنگی در جامعه ای مثل افغانستان چگونه میسر است و چگونه می توان از ورود ارزش های فرهنگی غربی در جامعه جلوگیری کرد؟
با توجه به این که از یک سوی فقر،بیکاری و صدها مصیبت دیگر کشور را نیازمند و محتاج کشورهای غربی ساخته و از طرف دیگر، امنیت که از اساسی ترین ارزش های یک جامعه است بدون حضور قوت های غربی حاصل نمی شود.
در این صورت چگونه می توان مانع و سدی ایجاد کرد که بتوان فرهنگ اسلامی و شرقی را حفظ کرد. آنچه از همه مهم تر است این که، نسلی که در کوران جنگ و خشونت پرورده شده اند، نه از تاریخ خود آگاهی دارند و نه هم از ارزش های فرهنگی گذشته خود زیاد می دانند،چگونه می توان این نسل را از هجوم فرهنگی غرب حمایت کرد که تحت تاثیر القائات غربی ها قرار نگیرد؟
برخی اندیشه وران چنین می اندیشند که راه مقابله با نفوذ فرهنگی غرب بویژه در کشور های همانند افغانستان که حکومت نمی تواند کاری انجام دهد و مانعی در راه کمک های غربی ایجاد کند تنها رویکردی که می تواند موثر باشد، آگاهی یافتن از ذخایر تاریخی خود است.
وقتی کشور و ملتی بداند که دارای پشتوانه عظیم فکری و فرهنگی است و بازخوانی آن متون می تواند نیازمندی های فرهنگی را رفع کند، یک جوان جهان سومی مسلمان کمتر رغبت می کند که به ارزش فکری فرهنگی غربی روی آورد و خود را از آن طریق ارضا کند.
اما متاسفانه رویکرد بازخوانی تاریخ به عنوان یک کار اساسی فرهنگی کمتر مورد عنایت نهادهای فرهنگی بوده است که ضعف ها و کاستی های عمدهای در این زمینه وجود دارد. از دانشگاه های کشور که بگذریم که در طول مدت فعالیت خود چندان فعال نبوده اند. نهادهای فرهنگی نیز به کارهایی چندان عمیقی توجه نکرده اند.
به طور مثال در کابل نهاد فرهنگی به نام "انجمن قلم" وجود دارد که تا هنوز برخی مجموعه های شعری شاعران و یا داستان داستان نویسان کشور را به چاب رسانیده، و هر از گاهی نشست های فرهنگی نیز برگزار می کند. یکی از کارهایی که این انجمن در سالیان گذشته انجام داده تجلیل از برخی شخصیت های سیاسی جهان سوم چون "چگوارا" و"فیدل کاسترو" بوده است.
نگارنده از تدویر کنندگان و تجلیل کنندگان آن نشست زمانی پرسیدم که شما وقتی از کاسترو تجلیل می کنید آیا می دانید که نقش منفی ’کیوبای کمونیست وشخص کاسترو در مبارزات مردم مسلمان افغانستان علیه شوروی چه بود؟
آن جوان متاسفانه نمی دانست که نیروهای کاسترو چه جنایت هاییرا درزمان اشغال شوروی انجام داده و ومردم مومن افغانستانچه صدمه های سختی را از حضور ارتش کیوبا تحلمل کرده است.
اینها نمونه ومثال هایی کوچکی ازنا آگاهی و نادانی جوانان ما است.
وقتی نسل جوان از فرهنگ سخن می گویند، نمی دانند که تاریخ فرهنگی شان کدام پشتوانه را دارد، چگونه می توانند درباره ارزش های فرهنگی خود و دیگران داوری کند. وقتی مردم و ملتی از پشتوانه های فرهنگی تهی و یا به آن پشتوانه جاهل باشد، به سهولت تن به هر خفت و ذلت فرهنگی خواهد داد،و تصور می برد که آنچه از بیرون رسیده است بدیلی برای آن وجود ندارد.
بنابراین اگر ملتی بخواهد در برابر هجوم فرهنگی غرب و یا هربیگانه ای دیگری مقاومت نشان دهد نخستین گام آنست که بداند که در سابقه تاریخی خود چی دارد، و آنچه دارد میتواند بخشی از خلاهای فرهنگی او را پر کند یانه؟
لذا تاریخ خوانی و تاریخ دانی و آگاهی نسبت به گذشته فرهنگی خود، یکی از راه موثر و مطلوب مقابله با فرهنگ بیگانه است. هر ملتی که از تاریخ خود بی خبر بوده ، از ذخایر فرهنگی خود اطلاع نداشته و یا توجه لازم بدان مبذول نشده باشد خود را زودتر باخته و جای را برای فرهنگ غرب خالی کرده اند.
در جهان سوم هم ملت هایی که از آگاهی تاریخی برخوردار بوده کمتر آسیب دیده اند تا مردمی که جنگ و خشونت آنها را از باز خوانی متون فرهنگی تاریخی باز داشته است.
ملتی بدون ذهنیت تاریخی وقتی با دنیای پیرامون خود مواجه می شود،و با ذهنیت خالی به ارزش های فرهنگ وارداتی می نگرد زودتر خود را فراموش می کند چون از خود چیزی نمی داند تا به آن افتخار کند. لذا کشورهایی که دارای ذهنیت تاریخی نبوده و از تاریخ فرهنگی خود بی اطلاع باشند، زودتر تحت تاثیر القائات قرارمی گیرند، خود را می بازند، تا ملتی که از گذشته خود می داند و آن را بزرگترین تکیه گاه خود به حساب می آورد.
اعتماد به نفس و خود باوری فرهنگی و ایستادگی دربرابر هجوم فرهنگی وقتی موثر است که مردم بدانند که چه دارند
لذا آنانی که سخن از مصئونیت فرهنگی می گویند باید تاریخدانی را جزئی از یک استراتژی کلان به حساب آورند و بر آن تکیه کنند.