دور اول مذاکرات صلح در قطر، امیدها برای دورهای بعدی و در نتیجه برقراری صلح و ثبات در افغانستان را بیشتر کرده است. به نظر می رسد این دور از مذاکرات از برخی از جهات نسبت به نوبتهای پیشین برگزاری جلسات صلح در قطر و یا هر جای دیگر، متفاوت و امیدوار کننده بوده است.
نماینده حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که خود از شرکت کنندگان در نشست اخیر قطر بوده با مثبت ارزیابی کردن نشست مذکور، می گوید:" به نظر من، راه حل مسائل در انجام مذاکرات و تفاهم است. جنگ راه حل نیست. امریکاییها باید اعتراف کنند که در جنگ افغانستان شکست خوردهاند و نتوانستند مقاومت مردم را در هم بکوبند،امریکا در افغانستان مقاصد سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک دارد، آنها میخواهند در افغانستان حضور نظامی داشته باشند، فقط میخواهند شکل حضور خود در این کشور را تغییر دهند، ما افغانها نیازمند تفاهم با همدیگر هستیم.
جلسه قطر اگر چه در ابتدای راه است، اما سازنده بود، زمینه خوبی را برای تبادل افکار و نظرات فراهم کرد و برای نخستین بار یک هیأت عالی رتبه دولتی هم در این مذاکرات شرکت کرد، یک هیأت هشت نفری از گروه طالبان و یک هیأت سه نفری نیز از حزب اسلامی در این مذاکرات شرکت داشتند، من خودم نیز به نمایندگی از حزب اسلامی در این جلسه شرکت کردم.
امیدواریم این جلسات تا رسیدن به یک نتیجه خوب و سازنده ادامه یابد، طبعا مذاکرات در یک یا دو جلسه ممکن نیست، ما در نخستین جلسه که در قطر بزگرار گردید توافق کردیم تا اینگونه جلسات در قطر ادامه داشته باشد".
نماینده حزب اسلامی که با رسانه آناتولی مصاحبه می کرد در بخشی از سخنانش به نکته ای اشاره کرد که موضوع این نوشتار را به خود اختصاص می دهد و آن اینکه ایشان مدعی شدند که:" طالبان قصد نداشتند بهطور مستقیم با حکومت افغانستان وارد مذاکره شوند، آنها حکومت مرکزی افغانستان را طرف اصلی مذاکره نمیدانند، آنها فکر میکنند تفاهم با حکومت افغانستان باعث از دست رفتن وقت میشود.
به نظر آنان، کلید حل قضیه افغانستان در دست امریکاییهاست، اما به هرحال اینبار در لحن طالبان نرمش دیده میشد و خواهان مذاکرات جدی برای حل موضوع افغانستان بودند، آنها خیلی دیپلمایتک برخورد کردند، من با شرکت در این جلسه متوجه شدم که طالبان مشتاق مذاکرات است، اینبار عنصر انحصار طلبی را در چهره طالبان کم رنگ دیدیم، طالبان به این نتیجه رسیده که دیگر نمیشود روی انحصارطلبی تمرکز کرد".
اینکه طالبان حکومت افغانستان را دست نشانده خوانده و آن را طرف اصلی مذاکرات نمی داند، حرفی است که نه این نوبت بلکه بارها از جانب آنها مطرح شده است و به نظر می رسد این خود اول راه و آغاز بحران باشد؛ چرا که اولاً همین حکومت به باور طالبان دست نشانده و غیر قابل اعتبار، حکومتی است که لااقل با شانزده الی هفده ملیون آرای مردم سرزمینی بنام افغانستان انتخاب شده است.
این در حالی است که اگر همه ی نیروهای موجود در صفوف طالبان و غیر طالبان از مخالفان مسلح مردم افغانستان را در نظر بگیریم، محال است که تعداد شان حتی به ۱۰ هزار نفر هم برسد.
دوم آنکه باید دید که چه کسانی به چه کسانی دست نشانده و نامشروع می گویند؛ این بواقع که از غرایب روزگار ماست که طالبانی که خود اجیر و نوکر زرخرید استخبارات همسایه جنوبی ماست و بدون اذن و اجازه سران اسلام آباد حتی حق خوردن و آشامیدن هم ندارند، سخن از استقلال و عدم وابستگی می زنند و دولت و حکومت افغانستان را به نامی می خوانند که خود نیز در آن نام و عنوان با آنان مشترک اند!
حتی برفرض که دولت افغانستان وابسته هم باشد و اما باید دانست که این وابستگی به جامعه جهانی و کمکهای آنها، چیزی نیست که مردم افغانستان آن را خواسته باشند و این وجود و حضور نیروهای چون طالبان و القاعده و داعش و امثال آن از گروه های دهشت افگن و تروریست در افغانستان و منطقه است که توجیه گر حضور استعماری قدرتهایی چون امریکا و شرکای آن در افغانستان و منطقه شده است.
اگر به مردم افغانستان باشد؛ البته مردمی مسلمان و آزاد و عدم وابسته، آنان هیچ نیازی نه به شرق دارند و نه به غرب؛ نه تمایلی به حضور نیروهای خارجی در کشور خویش دارند و نه علاقه ای به وجود عناصری چون طالب و داعش و امثال آن در خانه شان.
مردم افغانستان ثابت کرده اند که مردمی مومن، پرتلاش و سخت کوشی هستند و اگر فتنه های استعمار جهانی و منطقه ای و همسایگان شرور نباشد، به آسانی می توانند گلیم مشکلات خویش را از آب بکشند و خود را به رفاه و آسایش رسانده و کشور خویش را آباد و شکوفا کنند.
از همه ی اینها که بگذریم به نظر می رسد این حرفها، حرف خودِ طالبان نیست و به قد و قامت آنها هم نمیاید که چنین حرفها وادعاهایی را بلد باشند. واقعیت این است که سخنانی از این قبیل، ادبیاتِ سیاسی دیکته شده از سوی سران اسلام آباد به طالبان افغان است و این رهبران چالاک و دخالت گر پاکستانی است که به اصطلاح معروف، حرف در دهن طالبان می گذارند و به آنها خط و جهت می دهند.
واقعیت این است که اگر اربابان طالبان و نیز خود آنان در واقع و صادقانه دنبال صلح و ثبات اند، با کنار گذاشتن مواضع و اظهارات غیرمسئولانه، راه مذاکره و مفاهمه را ادامه داده و به خیر و صلاح خود، مردم افغانستان و منطقه بندیشند.
چه کسانی طرف اصلی مذاکره اند؟
دور اول مذاکرات صلح در قطر، امیدها برای دورهای بعدی و در نتیجه برقراری صلح و ثبات در افغانستان را بیشتر کرده است. به نظر می رسد این دور از مذاکرات از برخی از جهات نسبت به نوبتهای پیشین برگزاری جلسات صلح در قطر و یا هر جای دیگر، متفاوت و امیدوار کننده بوده است.
نماینده حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که خود از شرکت کنندگان در نشست اخیر قطر بوده با مثبت ارزیابی کردن نشست مذکور، می گوید:" به نظر من، راه حل مسائل در انجام مذاکرات و تفاهم است. جنگ راه حل نیست. امریکاییها باید اعتراف کنند که در جنگ افغانستان شکست خوردهاند و نتوانستند مقاومت مردم را در هم بکوبند،امریکا در افغانستان مقاصد سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک دارد، آنها میخواهند در افغانستان حضور نظامی داشته باشند، فقط میخواهند شکل حضور خود در این کشور را تغییر دهند، ما افغانها نیازمند تفاهم با همدیگر هستیم.
جلسه قطر اگر چه در ابتدای راه است، اما سازنده بود، زمینه خوبی را برای تبادل افکار و نظرات فراهم کرد و برای نخستین بار یک هیأت عالی رتبه دولتی هم در این مذاکرات شرکت کرد، یک هیأت هشت نفری از گروه طالبان و یک هیأت سه نفری نیز از حزب اسلامی در این مذاکرات شرکت داشتند، من خودم نیز به نمایندگی از حزب اسلامی در این جلسه شرکت کردم.
امیدواریم این جلسات تا رسیدن به یک نتیجه خوب و سازنده ادامه یابد، طبعا مذاکرات در یک یا دو جلسه ممکن نیست، ما در نخستین جلسه که در قطر بزگرار گردید توافق کردیم تا اینگونه جلسات در قطر ادامه داشته باشد".
نماینده حزب اسلامی که با رسانه آناتولی مصاحبه می کرد در بخشی از سخنانش به نکته ای اشاره کرد که موضوع این نوشتار را به خود اختصاص می دهد و آن اینکه ایشان مدعی شدند که:" طالبان قصد نداشتند بهطور مستقیم با حکومت افغانستان وارد مذاکره شوند، آنها حکومت مرکزی افغانستان را طرف اصلی مذاکره نمیدانند، آنها فکر میکنند تفاهم با حکومت افغانستان باعث از دست رفتن وقت میشود.
به نظر آنان، کلید حل قضیه افغانستان در دست امریکاییهاست، اما به هرحال اینبار در لحن طالبان نرمش دیده میشد و خواهان مذاکرات جدی برای حل موضوع افغانستان بودند، آنها خیلی دیپلمایتک برخورد کردند، من با شرکت در این جلسه متوجه شدم که طالبان مشتاق مذاکرات است، اینبار عنصر انحصار طلبی را در چهره طالبان کم رنگ دیدیم، طالبان به این نتیجه رسیده که دیگر نمیشود روی انحصارطلبی تمرکز کرد".
اینکه طالبان حکومت افغانستان را دست نشانده خوانده و آن را طرف اصلی مذاکرات نمی داند، حرفی است که نه این نوبت بلکه بارها از جانب آنها مطرح شده است و به نظر می رسد این خود اول راه و آغاز بحران باشد؛ چرا که اولاً همین حکومت به باور طالبان دست نشانده و غیر قابل اعتبار، حکومتی است که لااقل با شانزده الی هفده ملیون آرای مردم سرزمینی بنام افغانستان انتخاب شده است.
این در حالی است که اگر همه ی نیروهای موجود در صفوف طالبان و غیر طالبان از مخالفان مسلح مردم افغانستان را در نظر بگیریم، محال است که تعداد شان حتی به ۱۰ هزار نفر هم برسد.
دوم آنکه باید دید که چه کسانی به چه کسانی دست نشانده و نامشروع می گویند؛ این بواقع که از غرایب روزگار ماست که طالبانی که خود اجیر و نوکر زرخرید استخبارات همسایه جنوبی ماست و بدون اذن و اجازه سران اسلام آباد حتی حق خوردن و آشامیدن هم ندارند، سخن از استقلال و عدم وابستگی می زنند و دولت و حکومت افغانستان را به نامی می خوانند که خود نیز در آن نام و عنوان با آنان مشترک اند!
حتی برفرض که دولت افغانستان وابسته هم باشد و اما باید دانست که این وابستگی به جامعه جهانی و کمکهای آنها، چیزی نیست که مردم افغانستان آن را خواسته باشند و این وجود و حضور نیروهای چون طالبان و القاعده و داعش و امثال آن از گروه های دهشت افگن و تروریست در افغانستان و منطقه است که توجیه گر حضور استعماری قدرتهایی چون امریکا و شرکای آن در افغانستان و منطقه شده است.
اگر به مردم افغانستان باشد؛ البته مردمی مسلمان و آزاد و عدم وابسته، آنان هیچ نیازی نه به شرق دارند و نه به غرب؛ نه تمایلی به حضور نیروهای خارجی در کشور خویش دارند و نه علاقه ای به وجود عناصری چون طالب و داعش و امثال آن در خانه شان.
مردم افغانستان ثابت کرده اند که مردمی مومن، پرتلاش و سخت کوشی هستند و اگر فتنه های استعمار جهانی و منطقه ای و همسایگان شرور نباشد، به آسانی می توانند گلیم مشکلات خویش را از آب بکشند و خود را به رفاه و آسایش رسانده و کشور خویش را آباد و شکوفا کنند.
از همه ی اینها که بگذریم به نظر می رسد این حرفها، حرف خودِ طالبان نیست و به قد و قامت آنها هم نمیاید که چنین حرفها وادعاهایی را بلد باشند. واقعیت این است که سخنانی از این قبیل، ادبیاتِ سیاسی دیکته شده از سوی سران اسلام آباد به طالبان افغان است و این رهبران چالاک و دخالت گر پاکستانی است که به اصطلاح معروف، حرف در دهن طالبان می گذارند و به آنها خط و جهت می دهند.
واقعیت این است که اگر اربابان طالبان و نیز خود آنان در واقع و صادقانه دنبال صلح و ثبات اند، با کنار گذاشتن مواضع و اظهارات غیرمسئولانه، راه مذاکره و مفاهمه را ادامه داده و به خیر و صلاح خود، مردم افغانستان و منطقه بندیشند.
چه کسانی طرف اصلی مذاکره اند؟
دور اول مذاکرات صلح در قطر، امیدها برای دورهای بعدی و در نتیجه برقراری صلح و ثبات در افغانستان را بیشتر کرده است. به نظر می رسد این دور از مذاکرات از برخی از جهات نسبت به نوبتهای پیشین برگزاری جلسات صلح در قطر و یا هر جای دیگر، متفاوت و امیدوار کننده بوده است.
نماینده حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که خود از شرکت کنندگان در نشست اخیر قطر بوده با مثبت ارزیابی کردن نشست مذکور، می گوید:" به نظر من، راه حل مسائل در انجام مذاکرات و تفاهم است. جنگ راه حل نیست. امریکاییها باید اعتراف کنند که در جنگ افغانستان شکست خوردهاند و نتوانستند مقاومت مردم را در هم بکوبند،امریکا در افغانستان مقاصد سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک دارد، آنها میخواهند در افغانستان حضور نظامی داشته باشند، فقط میخواهند شکل حضور خود در این کشور را تغییر دهند، ما افغانها نیازمند تفاهم با همدیگر هستیم.
جلسه قطر اگر چه در ابتدای راه است، اما سازنده بود، زمینه خوبی را برای تبادل افکار و نظرات فراهم کرد و برای نخستین بار یک هیأت عالی رتبه دولتی هم در این مذاکرات شرکت کرد، یک هیأت هشت نفری از گروه طالبان و یک هیأت سه نفری نیز از حزب اسلامی در این مذاکرات شرکت داشتند، من خودم نیز به نمایندگی از حزب اسلامی در این جلسه شرکت کردم.
امیدواریم این جلسات تا رسیدن به یک نتیجه خوب و سازنده ادامه یابد، طبعا مذاکرات در یک یا دو جلسه ممکن نیست، ما در نخستین جلسه که در قطر بزگرار گردید توافق کردیم تا اینگونه جلسات در قطر ادامه داشته باشد".
نماینده حزب اسلامی که با رسانه آناتولی مصاحبه می کرد در بخشی از سخنانش به نکته ای اشاره کرد که موضوع این نوشتار را به خود اختصاص می دهد و آن اینکه ایشان مدعی شدند که:" طالبان قصد نداشتند بهطور مستقیم با حکومت افغانستان وارد مذاکره شوند، آنها حکومت مرکزی افغانستان را طرف اصلی مذاکره نمیدانند، آنها فکر میکنند تفاهم با حکومت افغانستان باعث از دست رفتن وقت میشود.
به نظر آنان، کلید حل قضیه افغانستان در دست امریکاییهاست، اما به هرحال اینبار در لحن طالبان نرمش دیده میشد و خواهان مذاکرات جدی برای حل موضوع افغانستان بودند، آنها خیلی دیپلمایتک برخورد کردند، من با شرکت در این جلسه متوجه شدم که طالبان مشتاق مذاکرات است، اینبار عنصر انحصار طلبی را در چهره طالبان کم رنگ دیدیم، طالبان به این نتیجه رسیده که دیگر نمیشود روی انحصارطلبی تمرکز کرد".
اینکه طالبان حکومت افغانستان را دست نشانده خوانده و آن را طرف اصلی مذاکرات نمی داند، حرفی است که نه این نوبت بلکه بارها از جانب آنها مطرح شده است و به نظر می رسد این خود اول راه و آغاز بحران باشد؛ چرا که اولاً همین حکومت به باور طالبان دست نشانده و غیر قابل اعتبار، حکومتی است که لااقل با شانزده الی هفده ملیون آرای مردم سرزمینی بنام افغانستان انتخاب شده است.
این در حالی است که اگر همه ی نیروهای موجود در صفوف طالبان و غیر طالبان از مخالفان مسلح مردم افغانستان را در نظر بگیریم، محال است که تعداد شان حتی به ۱۰ هزار نفر هم برسد.
دوم آنکه باید دید که چه کسانی به چه کسانی دست نشانده و نامشروع می گویند؛ این بواقع که از غرایب روزگار ماست که طالبانی که خود اجیر و نوکر زرخرید استخبارات همسایه جنوبی ماست و بدون اذن و اجازه سران اسلام آباد حتی حق خوردن و آشامیدن هم ندارند، سخن از استقلال و عدم وابستگی می زنند و دولت و حکومت افغانستان را به نامی می خوانند که خود نیز در آن نام و عنوان با آنان مشترک اند!
حتی برفرض که دولت افغانستان وابسته هم باشد و اما باید دانست که این وابستگی به جامعه جهانی و کمکهای آنها، چیزی نیست که مردم افغانستان آن را خواسته باشند و این وجود و حضور نیروهای چون طالبان و القاعده و داعش و امثال آن از گروه های دهشت افگن و تروریست در افغانستان و منطقه است که توجیه گر حضور استعماری قدرتهایی چون امریکا و شرکای آن در افغانستان و منطقه شده است.
اگر به مردم افغانستان باشد؛ البته مردمی مسلمان و آزاد و عدم وابسته، آنان هیچ نیازی نه به شرق دارند و نه به غرب؛ نه تمایلی به حضور نیروهای خارجی در کشور خویش دارند و نه علاقه ای به وجود عناصری چون طالب و داعش و امثال آن در خانه شان.
مردم افغانستان ثابت کرده اند که مردمی مومن، پرتلاش و سخت کوشی هستند و اگر فتنه های استعمار جهانی و منطقه ای و همسایگان شرور نباشد، به آسانی می توانند گلیم مشکلات خویش را از آب بکشند و خود را به رفاه و آسایش رسانده و کشور خویش را آباد و شکوفا کنند.
از همه ی اینها که بگذریم به نظر می رسد این حرفها، حرف خودِ طالبان نیست و به قد و قامت آنها هم نمیاید که چنین حرفها وادعاهایی را بلد باشند. واقعیت این است که سخنانی از این قبیل، ادبیاتِ سیاسی دیکته شده از سوی سران اسلام آباد به طالبان افغان است و این رهبران چالاک و دخالت گر پاکستانی است که به اصطلاح معروف، حرف در دهن طالبان می گذارند و به آنها خط و جهت می دهند.
واقعیت این است که اگر اربابان طالبان و نیز خود آنان در واقع و صادقانه دنبال صلح و ثبات اند، با کنار گذاشتن مواضع و اظهارات غیرمسئولانه، راه مذاکره و مفاهمه را ادامه داده و به خیر و صلاح خود، مردم افغانستان و منطقه بندیشند.