سردی روابط افغانستان با هند، روسیه، و ایران وهمزمان احساس خطرو تمایل وتوجه بیش از پیش دولت روسیه با کشورهای آسیای میانه و وعده ارسال تجهیزات و امکانات نظامی روسها به تاجکیستان به منظورجلوگیری از نفوذ داعش به آسیای میانه، چچن و مرزهای روسیه. و ازسوم سوی، تهدید نیروهای تندرو ازبک موجود درساختار داعش، مبنی بر اتخاذ رویه خشن تر در اقدامات بعدی، آن هم از آدرس جدید داعش، یعنی افغانستان!
آیا براساس این قراین و دیگر ناگفته ها وناگفتنی ها، می توان به این پیش بینی طنز گونه باورمند شدکه : داعش و طالبانیسم مدرن این بار درارگ افغانستان به هم می رسند.؟!.
در شرایطی که خاورمیانه اسلامی و عربی در میان دود و آتش تکفیری ها می سوزد، مسؤلیت دینی وعقلانیت سیاسی می طلبید که دولت ها و نهادهای مدنی و فرهنگی جهان اسلام، به وِیژه سازمان کنفرانس اسلامی، در پی چاره و راههای برون رفت از بحران برآیند، دولت سعودی در یک اقدام غیر منتظره به مردم و کشور مسلمان یمن حمله کرد، و همپای داعش و القاعده به سرکوب حوثی های یمنی که خواهان سهم متوازن در قدرت سیاسی اند، پرداخت.
در پی این تهاجم و پس از تشکیل اتحادیه عربی ضد یمن، ملک سلمان پادشاه عربستان از کشورهای غیر عرب منطقه از جمله پاکستان و افغانستان خواست، تا بدین إئتلاف بپیوندند.
افکارعمومی پاکستان، احزاب سیاسی مانند «جمعیت علمای اسلام» شاخه مولوی فضل الرحمن با دخالت پاکستان مخالفت کردند. ولی دولت پاکستان با این که منافع راهبردی با عربستان دارد، پس از رایزنی های طولانی موضوع را به مجلس شورای ملی ارجاع داد و مجلس آن کشور نیز اجازه دخالت پاکستان را در جنگ یمن نداد، از این میان حکومت افغانستا ن بی درنگ و بدون ملاحظه افکارعمومی و یا مشورت با پارلمان و مجلس سنا، طی اعلامیه سه ماده ای حمایت قاطع خویش را از حکومت عربستان اعلام داشت و پشتوانه این تصمیم را نظر شورای امنیت ملی، علماء و متنفذین آن کشور برشمرد.
آنچه مسلم است، مفاد اعلامیه ارگ کابل به رأی عمومی، یا نظرخواهی از عالمان و متنفذیین کشور گذاشته نشده و بلکه مصوب تمام اعضای شورای امنیت ملی نیز نبوده است، زیرا محمدمحقق، معاون دوم رییس اجرایی حکومت و از اعضای مؤثر شورای امنیت ملی، در مصاحبه با شبکه تلویزیونی طلوع نیوز، تصویب مواد اعلامیه از سوی شورای امنیت ملی را انکارکرد. (۱)
انتشار خبر حمایت افغانستان از حکومت سعودی بازتاب گسترده داخلی و بیرونی داشت و مدافعان و مخالفان، از منظرهای گوناگون به تحلیل و ارزیابی انگیزه ها و پی آمدهای این موضوع پرداختند، مجموع این نگاه ها را در سه رویکرد کلی می توان دسته بندی کرد:
الف/ برخی از تحلیل گران با در نظر داشت موقعیت ضعیف افغانستان درعرصه های اقتصادی، تجهیزات نظامی، نیروی انسانی و عدم امکان حضور فزیکی در کنارعربستان سعودی، این حمایت را خنثی و بدون هیج نوع دست آورد مثبت و یا منفی برای افغانستان نگریسته و حداکثر کاربرد آن را پاسخ محترمانه به ملک سلمان و سخن و موضع دل خوش کن، برای حاکمان سعودی دانسته اند.
استدلال این گروه براین مبنا استوار است که از یک جانب حکومت افغانستان دارای چنان توانمندی ی نیست که به حکومت سعودی کمک کند و از جانب دیگر، اعلامیه حکومت افغاستان ابراز می دارد که اگر حرمین شریفین مورد تهدید واقع شود، دولت افغانستان در کنار عر بستان خواهد ایستاد، ولی فعلا چنین تهدیدی وجود ندارد، پس اعلام حمایت افغانستان کمانی بی تیراست.
این دیدگاه - جز در این قسمت که حرمین شریفین فعلا در معرض تهدید نیست - اگر ساده انگاری نباشد، کوششی نافرجام در جهت فروکاستن حساسیت های داخلی و خارجی در برابر موضع جانب دارانه افغانستان از تهاجم سعودی ها به خاک و مردم مسلمان و بی گناه یمن است. زیرا اهمیت اعلام حمایت از تجاوز عربستان را می باید در ارزش سمبلیک و مشروعیت بخشیدن به تهاجم سعودی ها در افکارعمومی مسلمانان و همچنین سرپوش گذاشتن بر روی سالها خیانت عربستان به مردم افغانستان در حمایت از تروریسم سراغ گرفت و نه حضور مستقیم نظامی در کنارعربستان، افزون براین دو، افق های پوشیده و نیات فراسوی این تصمیم هنوز ناپیداست، چه، برخی گمانه ها و قراین حکایت از آن دارد که حکومت افغانستان زیرکانه بستر اعزام نیروی نظامی - هرچند محدود - به عنوان پیش مرگ سربازان سعودی را فراهم می کند، زیرا بر اهل فن پوشیده نیست که حملات هوایی به تنهایی و بدون پیاده نظام، نمی تواند اهداف متجاوز را برآورده سازد، از سوی دیگر سربازان عربستان سعودی، توان آغاز و پیش برد عملیات نظامی در خاک یمن را ندارد، در این فرض است که سعودی دست به دامان نیروهای مزدور از کشورهای مختلف از جمله پاکستان و افغانستان می شود، و حاکمان ارگ افغانستان نیز وعده چنین کاری را به عربستان داده است که اگر جز این بود، حاکمان سعودی چنین خواسته ای را بر زبان نمی آوردند.
ب/ دسته دیگر، موضع افغانستان را واقع نگری و در جهت منافع مردم و نظام سیاسی آن کشور می نگرند. در شمار مهمترین دلایل این دیدگاه، بدین نکات اشاره می شود که؛ دولت افغانستان در رویکردی جدید بر آن است تا در مسایل منطقه ای و جهانی سیاست فعال در پیش بگیرد، و در همین راستا، بر این باوراست که از یک سوی نیازمند شدید کمک های مالی عربستان است، و ازسوی دیگر و مهمتر، کبوتر صلح در افغانستان، از آسمان ریاض به پرواز در می آید، و حتا بخش عمده ای از حمایت دولت و نظامیان پاکستانی از جنگ و صلح افغانستان نیز بر پاشنه دالرهای نفتی عربستان می چرخد. بدین سان آوردن صلح و تأمین امنیت - به وِیژه درگشایش ها و مناسبات جدید پیش آمده بین حکوت کابل و ریاض- در گرو مناسبات حسنه با عربستان است، چه این کشور از چنان قدرتی برخوردار است که اگر بخواهد می تواند طالبان را پای میز مذاکره بکشاند.
دومین دلیل نیز آن است که چون حکومت سعودی و افغانستان هر دو، متحدان استراتژیک امریکا هستند، و دولت امریکا از حمله عربستان به یمن حمایت کرده و می کند، پس حکومت افغانستان نیز که ضلع سوم این مثلث است، باید از حمله سعودی ها حمایت کند.
سومین دلیل نیز به پیروی و دنباله روی سنتی افغانستان از حکومت سعود ی اشاره دارد.
این دیدگاه و دلایل آن پر از تناقض، و تمسخر به افکارعمومی است، زیرا اولا: سیاست فعال را نه در ابتکار،حفظ استقلال، ثبات سیاسی، استحکام وحدت ملی، مذهبی، قومی افغانستان، بلکه در دنباله روی از سیاست کشور دیگری تفسیر و جستجو می کند که آشکارا دست به تجاوز و بمباران مردم عادی، زنان و کودکان، سرزمین و مرزهای کشور مسلمان دیگری دست زده است که اگر هم نشود حرکت و قیام آن مردم را آزادی طلبی، و مشارکت عادلانه در قدرت سیاسی نامید، لا اقل منازعه داخلی شمرده می شود، و براساس عرف شناخته شده بین المللی، حمله نظامی کشور خارجی به حمایت از یک طرف منازعه، اشغال گری شمرده می شود، در چنین مواردی، هر وجدان بیدار و عقل هر انسان خردمند، حکم دفاع و ایستادگی در برابر متجاوز را صادر می کند، و دیگر انسان ها و وجدان ها را به حمایت از مظلوم و ستم شده فرا می خواند و نه ایستادن در کنار اشغالگر، متجاوز و سرکوبگر.
اگر گفته شود این تهاجم به دعوت رییس جمهور فراری یمن صورت پذیرفته است. پاسخ، آن است که تجاوز شوروی به افغانستان نیز به دعوت ببرک کارمل، حاکم فراری و مارکسیست وقت، و از تریبون کشوری از اقمار شوروی صورت پذیرفته بود، اگر آن دعوت ماهیت اشغالگری شوروی را توجیه نتوانست، زیرا اکثریت مردم افغانستان با حاکمیت کودتاگران مخالف بودند، دعوت رییس جمهور فراری یمن نیز- که مبغوض اکثریت مردم یمن و مخالف اراده آنها است - نمی تواند ماهیت اشغال گرانه تهاجم نظامیان سعودی را تغییر دهد.
ثانیا: استدلال لزوم کوشش برای جلب حمایت سعودی ها با درنظرداشت نقش جدی آنها در تآمین صلح و کشاندن گروه طالبان به پای میز مذاکره، در بطن خود آبستن و پذیرش این معنا و حقیقت تاریخی است که عربستان دامن پر مهر پرورش تروریسسم طالبانی بوده است، و در حافظه تاریخی مردم قربانی تروریسم افغانستان، یکبار دیگر خاطره تلخ به رسمیت شناختن حکومت سیاه و خود خوانده طالبان از سوی سه کشور سعودی، امارات و پاکستان را زنده می کند و موجب بازخوانی پرونده روابط آل سعود با حاکمیت طالبان می گردد.
اگرچه اخیرا مشاور امنیت ملی حامدکرزی رییس جمهور پیشین افغانستان آقای داکتر«رنگین سپنتا» به نقل از«ریچارد هالبوروگ» نماینده ویژه امریکا در امور افغانستان اظهارداشت؛ که کشورهای عرب خلیج نشین، بزرگ ترین تمویل کننده مالی طالبان بوده است.(۲) اما این خبر برای مردم افغانستان و حتا جهانیان تازگی نداشت زیرا، نقش عربستان در پرورش و حمایت گروه های تروریستی چون طالبان، القاعده و داعش بر هیچ کسی پوشیده نیست.
بدین سان و الزاما عربستان سعودی می باید شریک تمام جنایات، نسل کشی و ستم های گروهک تروریستی طالبان شناخته شود، و پاسخگوی تمامی اعمال وحشیانه این گروه در تخریب بنیادهای اقتصادی، فرهنگی، تاریخی، هنری و به یغما رفتن سرمایه های افغانستان باشد، نه آن که از سوی قربانیان پاداش و تشویقی بگیرد. ازاین منظر، ایستادن حکومت افغانستان در کنار سعودی ها نه سیاست فعال، بل شرمندگی و دهن کژی به ملت افغانستان و قربانیان تروریسم به شمارمی رود.
ثالثا: گذشته از این که در هیج مقطع تاریخی و در هیج جنگی، افغانستان در کنار کشورعربستان نبوده است، در دنیای سیاست، چیزی به نام متحد سنتی وجود ندارد، منافع، وحدت و امنیت ملی، معیار وحدت و یا گسست استراتژیکی، و اساس تمام پالیسی های دولت ها محسوب می شود.
منافع امروز افغانستان در حفظ توازن و روابط سالم و متعادل با جهان و به وِیژه با کشورهای همسایه و منطقه و پرهیز از دوستی های مفرط و دشمن تراشی های ناسنجیده و شتاب آلود است، دخالت افغانستان در جنگ قدرت و منازعه مهندسی جغرافیای جهان از سوی داعیه داران رهبری دنیا و یا منطقه، به دلیل ساختار شکننده و نوپای وحدت ملی در افغانستان، می تواند کشور را در منجلاب ناامنی و بی ثباتی دیگری فروبرد، که آن سوی ساحلش ناپیداست.
ج/ دسته سوم از تحلیل گران اعلام پشتیبانی حکومت افغانستان از تجاوز حکومت سعودی به یمن را خبط بزرگ و برآیند گرایش های ناصواب پشت پرده سیاست حکومت جدید می شمارند که می تواند افغانستان را تا لبه پرتگاه خطرناک فروپاشی وحدت ملی لرزان سوق دهد. مبانی واستدلال این دیدگاه را می توان چنین برشمرد:
۱. هرچند سرزمین مکه و مدینه برای هر مسلمانی مقدس و دفاع از آن فریضه دینی است، اما در حال حاضر، نه تنها کمترین تهدیدی ازسوی یمنی ها نسبت به حرمین شریفین وجود ندارد، که به اصطلاح «خادم الحرمین» با شمشیر آخته و با حمایت تمام جانبه رژیم اسراییل، به جان مردم بی گناه یمن افتاده است!؟ کیست که امروز حمایت اسراییل از حمله عربستان و همزمان خطر صهیونیسم و چشم طمع او به سرزمین های اسلامی و عربی را نداند، و نیز بی خبر از آن باشد که دست رژیم غاصب صهیونیستی به خون هزاران مسلمان مظلوم فلسطینی آغشته است، و نخستین قبله مسلمانان قدس شریف را سال ها در اشغال دارد و به طور خزنده در کمین اشغال سایر بلاد اسلامی و از جمله مکه و مدینه است تا آرزوی دیرین امپراطوری« نیل تا فرات » را تحقق بخشد.
پس، اگر سخن بر سر ادای فریضه دفاع از حرمین شریفین است، می باید تمامی داشته ها و توانمندی های ملت های مسلمان را در جهت باز پس گیری سرزمین های اشغالی و آزادی قدس شریف بسیج کنیم و حقوق ضایع شده ملت فلسطین را بستانیم و راه پیشروی اسراییل به سمت مکه و مدینه را ببندیم، نه این که دوشادوش اسراییل برای تخریب هرچه بیشترسرزمین های اسلامی وارد کارزار جنگ، و یا اعلام حمایت از مسلمان کشی شویم.
۲. شمار زیادی از تحلیل گران، از نخستین بند اعلامیه کابل به صورت مبهم و کلی دفاع و تاکید کرده اند که در صورت تهدید حرمین شریفین، دفاع از آن واجب است، و اعلامیه کابل نیز بیانگر همین موضوع است. اما با درنظرداشت این که هر سخنی در سیاق زمان و مکان و قضایای پیرامونی مفهوم و معنای خود را پیدا می کند، استدلال مزبور، تهدید حکومت آل سعود را مساوی با تهدید حرمین شریفین پنداشته است، زیرا برفرض محال اگر روزگاری اداره حرمین شریفین به دست حوثیان یمنی بیفتد و آنان بر حجاز مسلط شوند، حاکمیت خاندان سعود سقوط کرده است، اما کمترین تهدیدی متوجه حرمین شریفین نمی شود زیرا حوثیان نیز مسلمان اند و حرمین شریفین را به پیمانه دیگر مسلمانان ارج و احترام می نهند. برای شفافیت مطلب بایسته است، به دو واقعیت؛ - یکی تاریخی و دیگری معاصر- اشاره شود:
واقعیت نخست و تاریخی این که، اداره حرمین شریفین درگذار زمان به دست حکومتها و اقوام مختلف بوده و در هیچ وقت و از سوی هیچ واحد قومی و مذهبی مسلمان تهدید و یا تخریب نشده است، بلکه برعکس، آشنایان به تاریخ منطقه می دانند که ازهمان آوان تسلط وهابیون بر حجاز، بارها اندیشه شوم تخریب مرقد نبوی مطرح بوده است.
واقعیت دوم و معاصر این که از چندی پیش به این طرف، مسأله تخریب مرقد رسول اکرم (ص) و انتقال بدن مطهر به خارج از مسجد النبی(ص) از سوی شیوخ وهابی و تحت حمایت آل سعود با شدت بیشتری بر سرزبانها است، تصور غالب آن است که اگر تاکنون اقدامی در این باره انجام نشده به دلیل ترس از افکار عمومی مسلمانان بوده است.
براساس رهیافت بدین نوع از خطرهای ویرانگر باورهای سلفی وضد دینی آل سعود، و آل شیخ، نسبت به مقدسات و اماکن اسلامی تاریخی در مکه و مدینه - که نمونه عینی آن را درعملکرد جریان های سلفی و تکفیری در گوشه گوشه جهان و از جمله افغانستان در تعامل با آثار باستانی، مراقد اولیای الاهی شاهد بوده ایم - برخی از متفکران مسلمان، تشکیل نهاد بین المللی اسلامی همچون سازمان کنفرانس اسلامی برای اداره حرمین شریفین را پیشنهاد و از آن دفاع می کرده است، پشنهاد چنان طرحی در ذهنیت هیچ مسلمانی معادل با تهدید حرمین انگاشته نمی شده بل بر عقلانیت و نتیجه بخشی بیشتر آن در صیانت از آثار اسلامی موجود در سرزمین حجاز و پیرامون حرمین شریفین، تأکید و اعتراف می شده است.
۳. نمی توان بر روی واقعیت دوگانگی مذهبی عربستان سعودی با مردم یمن که در معرض حمله سعودی ها است، چشم فروبست و همچنین نقش تفاوت نگره مذهبی و تعارضات بین کشورهای منطقه را در تصاحب رهبری و جلوداری ملت های مسلمان نادیده گرفت. جدا از داوری درباره حقانیت هر دو و یا یکی از این گرایش های سیاسی و مذهبی، آن چه که در موضوع افغانستان اهمیت دارد، دوری از پیوستن به یکی از قطب های مدعی رهبری دنیای اسلام، و در پیش گرفتن مناسبات سالم و بی طرفانه با تمامی طرف ها، و بلکه تلاش برای ایجاد صلح و زدودن کدورت بین کشورهای اسلامی است. بارزترین دلیل برای درستی و بلکه ضرورت اتخاذ این موضع از سوی افغانستان، تکثر قومی، مذهبی، زبانی، و نیز پیکر مجروحی است که کشورمان از سالیان طولانی جنگ و بحران ویرانگر دارد. در وضعیت افغانستان کنونی، نباید به هیچ کشوری اجازه داده شود که چشم طمع به حمایت افغانستان بدوزد، و افغانستان نیز نباید بدون در نظرداشت منافع ملی خود شتا ب زده در کنار یکی ازطرفین دعوا بایستد.
۴. فغانستان در حالی مرز بی طرفی را می شکند و درگیرمنازعات و سلطه طلبی های منطقه ای می شود که از رفع مشکلات امنیتی، مرزی و سیاسی درونی خود عاجز است، و قریب به یکسال است که بدون حکومت و کابینه به سر می برد، و همچنین توان دفع دخالت های پیدا و پنهان و پاسخ دادن به تجاوزات و موشک پراکنی های همسایه جنوبی خود را ندارد. و از مهار بحران فساد اداری، بیکاری، نا امنی و فرار سرمایه ها - که در مقایسه با یکسال پیش افزایش چشمگیر یافته- عاجز است.
۵. گو این که عربستان سعودی وعده کمک مالی قابل اعتنا - و یا چک سفید امضاء- به حکومت افغانستان داده و افغانستان نیز به پاس این سخاوت، اعلام حمایت کرده است، اما حکومت افغانستانی آثار تخریبی این حمایت را در تشدید اختلافات داخلی، گسترش نا امنی، به هم خوردن روابط نیک با همسایگان، که بسا چندین برابر سود کمک مفروض سعودی ها می شود، از نظر دور داشته است.
۶. اعلام حمایت افغانستان از دولت عربستان، و وارد شدن در مناقشات منطقوی، افغانستان را دچار چالش جدی با یکی از همسایگان مقتدر افغانستان یعنی ایران می کند که گفته می شود در منازعه یمن جانب دار انقلابیون حوثی است، این در حالی است که از یک سوی جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاسی در طول دوران جهاد با روس ها و تروریسم بین المللی، روابط نیک و دوستانه با ملت افغاستان داشته و از جهاد مردم افغانستان حمایت کرده است، و نیز در عین داشتن مرزهای مشترک، طولانی و آسیب پذیر با افغانستان همواره مرزهای افغانستان از جانب ایران یکی از ایمن ترین مرزهای افغانستان بوده است.
در عرصه اقتصادی و فرهنگی نیز جمهوری اسلامی ایران بیش از سه دهه پذیرای ملیون ها مهاجر افغانستانی و عهده دار بی توقع تعلیم و تربیت فرزندان آنها بوده است، و پس از استقرار دولت های منتخب و کنونی روابط گسترده اقتصادی، تجاری و ترانزیتی با افغانستان داشته است، بدین سان هر دولتی که در افغانستان روی کار بیاید نمی تواند عواید مهم و کلان حاصل از این تعامل مثبت را نادیده بگیرد.
از سوی دیگر- گذشته از آنچه در بخش زیان های وارده بر مردم و حکومت افغانستان از ناحیه گروهک های تروریستی تحت حمایت عربستان آوردیم- به دلایل جفرافیایی و نیز مولد نبودن کشور عربستان، افغانستان کمترین روابط تجاری، ترانزیتی و انسانی- جز در فریضه حج- با عربستان نداشته و نخواهد داشت، و همچنین می دانیم بیشتر افغانستانی هایی که در عربستان سعودی سکونت دارند نه مهاجران جنگ مقدس و بار دوش دولت عربستان، بل کارگرانی هستند که با پاسپورت های اکثرا پاکستانی و تحت قیمومیت کفیل ها و ارباب های عرب زندگی می کنند، و روابط کارگر و کفیل نیز در آن کشور شبیه روابط برده و مالک است تا مهاجر و انصار و یا دو مسلمان مساوی و برابر از نظر منزلت و کرامت، و نیز باید افزود که برخی از افغانستانی های ساکن سعودی با این که شیعی مذهبند لکن به دلیل اختناق و شدت عمل حکومت سعودی و ترس از اخراج و ابطال پرونده اقامت خویش سالیان سال در تقیه به سر برده و می برند، اما شمار مهاجران سنی افغانستانی ساکن در ایران با این که بیشتراز شیعیان است. ولکن دولت ایران هیچگاه آنان را به دلیل تعلقات مذهبی طرد و یا تحت فشار قرار نداده است و آنان مطابق سنت ها و آموزه های مذهبی خود آزادنه عمل می کنند.
آیا این همه ملاحظات و دیگر ملاحظات ایجاب نمی کند که دولتمردان افغانستان در قضایای منطقوی جانب عقلانیت، و بیطرفی را برگزیند تا از تخریب و تنش در روابط با همسایگان مقتدر و مؤثر در امان بماند!؟
۷. برخی از میان دلایل یادشده بر روی موضوع ملیونها مهاجر افغانستانی در ایران تأکید بیشترمی کنند و بر آنند که دولت افغانستان برای آن که مهاجرین افغانستانی در ایران، اخراج و یا تحت فشار قرار نگیرند ، باید در پی حفظ و بهبود روابط خود با جمهوری اسلامی ایران باشند، اما این دلیل چندان استوار نیست، زیرا اولا؛ بازگشت مهاجران دغدغه حکومت های پاسخگو و مسؤول در برابر کار، مسکن، تحصیل و امنیت شهروندان خویش است، نه حاکمیت های چون افغانستان که در فکر بر آوردن نیازهای هم آنان که فعلا در افغانستان هستند نیست چه رسد به مهاجران دور از وطن.
دو، دیگر این که براساس برخی شواهد، حکومت افغانستان ، بسا در پی آن است که با اعمال فشار از جانب نهادهای ایرانی، مناسبات مهاجران با کشور میزبان تیره تر شود تا خدمات و خاطره شیرین سالها میزبانی در کام مهاجرین تلخ گردد، و درآینده زمان، همین مهاجران، مخالفان، و نه منادیان و مدافعان منافع جمهوری اسلامی ایران در افغانستان باشند.
سه، دیگر آن که مردم و نهادهای ذیریط جمهوری اسلامی ایران بر این مطلب آگاهند که مهاجران کمترین نقش و یا تقصیررا در تحولات افغانستان و بهبود و یا تخریب تعاملات حکومت های آن با ایران و یا سایر کشورها ندارند، پس نباید آنها تاوان عملکرد سیاست گران کشور متبوع شان را بپردازند و به کیفر گناه آهنگر بلخ، آنان گردن زده شوند.
نتیجه سخن آن که بربنیاد دلایل پیش گفته و دیگر دلایل، اعلام پیشتیبانی افغانستان از حمله عربستان به یمن، کار ناسنجیده و چالش بر انگیز است و حاکمان افغانستان تا دیر نشده است باید راه رفته را باز گردند و یا دستکم فراتر از این پا نگذارند.
لکن جای این پرسش وجود دارد که آیا با وجود شفافیت و روشنی بسیاری از دلایل یادشده، حاکمان افغانستان به اهمیت و پی آمدهای اقدام خود واقف نبوده اند و یا آن که این اعلامیه بخشی از یک سیاست کلان و پروسه بزرگ منطقوی بلکه بین المللی است!؟
پاسخ گفتن بدین پرسش دشوار است، و باید در انتظار حوادث بعدی نشست، اما پاره ای از قراین حکایت از عمق بیشتر ماجرا دارد، که از جمله آنهاست:
یک: حضور داعش در افغانستان و اقدام های فاشیستی و اختلاف برانگیز این گروه در جهت تشدید حساسیت های قومی و مذهبی و همزمان موضع گیری همسو و مشکوک حکومت افغانستان در اعلام حمایت از تهاجم دولت عربستان بر مردم یمن. و نزدیکی غیرمتعارف و هرچه بیشتر با کشورهای عربی حامی و تمویل کننده داعش و تروریسم تکفیری.
دو: کوشش مجهول و سؤال برانگیز حکومت در جهت به اصطلاح صلح با طالبان، دور از چشم مردم، پارلمان و حتا شورای صلح که موجودیت و مشروعیت آن در گرو پروسه صلح است.
سه: تعمیق و تشدید اختلاف بین اعضای حکومت، وحدت بر سر مسایل مهم داخلی و خارجی و تصمیم گیری های به ظاهر فردی و شخصی رییس حکومت و یا مشورت با تیمی بیرون از چارچوب حکومت.
چهار: اظهارات زننده ی هر از چندگاه، و موضع گیری های غیر دوستانه ریاست حکومت افغانستان نسبت به برخی از همسایگانی که در جبهه سیاسی و مذهبی مخالف با گروه های تروریستی مانند؛ داعش و القاعده قراردارند، همچون بی میلی به پاسخ مثبت دادن به موقع به دعوت های مکرر سفر به جمهوری اسلامی ایران، در عین ابراز دوستی های مفرط و گاه ذلیلانه با حامیان تروریسم و مسافرت های پیاپی به این گروه از کشورها، و ازهمه مهمتر سکوت معنادار وعملکرد ضعیف دولت در برابر حضور داعش در افغانستان و اقدامات اختلاف انگیز قومی و مذهبی این گروه.
پنج: سردی روابط افغانستان با هند، روسیه، و ایران و همزمان احساس خطرو تمایل و توجه بیش از پیش دولت روسیه با کشورهای آسیای میانه و وعده ارسال تجهیزات و امکانات نظامی روسها به تاجکیستان به منظور جلوگیری از نفوذ داعش به آسیای میانه، چچن و مرزهای روسیه. و از سوم سوی، تهدید نیروهای تندرو ازبک موجود در ساختار داعش، مبنی بر اتخاذ رویه خشن تر در اقدامات بعدی، آن هم از آدرس جدید داعش، یعنی افغانستان!
آیا براساس این قراین و دیگر ناگفته ها و ناگفتنی ها، می توان به این پیش بینی طنز گونه باورمند شد که : داعش و طالبانیسم مدرن این بار در ارگ افغانستان به هم می رسند.؟!.
پی نوشتها:
۱- شبکه تلویزیونی طلوع نیوز، برنامه شامگاهی فراخبر،۱۵/۱/۱۳۹۴.
۲- همان ، ۱۷/۱/۱۳۹۴.
نویسنده؛ آیت الله سید محمود هاشمی ارزگانی