کد خبر 40214
تاریخ انتشار: شنبه 13 قَوس 138912:30
- 0 نظر
- چاپ
فرازی از زندگی نامه فقید سعید آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی(ره)

همزمان با فرارسیدن اولین روز محرم الحرام، ايام سوگواری سرور آزادگان و سالار شهيدان حضرت ابا عبد الله الحسين (عليه افضل الصلاة و السلام)، سالگرد رحلت مرجع عالیقدر مجاهد، فقیه اهل بیت عصمت وطهارت(ع) فقید سعید آیت الله العظمی حاج سید عبدالله شیرازی(قدس الله نفسه الزکیة) نیز فرا میرسد.
بیست و هفت سال پیش در اولین روز ماه محرم الحرام همزمان با آغاز ایام سوگواری ابا عبد الله الحسین در سال 1405 هجری قمری شیعیان در سوگ ارتحال فقيه بزرگوار و مجاهد نستوه آیت الله العظمی سید عبد الله شیرازی از مراجع بزرگ جهان تشیع نشستند.
به همین مناسبت فرازی از زندگی نامه ایشان از نظر می گذرد:
ولادت
فقيد سعيد آية الله العظمي شيرازي، در شب يكشنبه 13 شعبان 1309 هـ . ق برابر با 3 اسفند(حوت) 1271 هـ . ش در بيت علم و فضيلت و كانون گرم خانوادهاي اصيل و شخصيّتيافته، از پدري همچون مرحوم آية الله سيد محمد طاهر، فرزند مرحوم آية الله حاج سيد محمد علي، و مادري علويّه از خاندان قاضي حسيني دزفولي ديده به جهان گشود و در دامان پاك مادري آنچنان و زير نظر والد گراميش، درسهاي نخستين زندگي را كه شالوده شخصيت علمي و معنوي و انقلابيش بود فرا گرفت، و زيربناي شخصيّت بزرگ و مدارج تقوي و ايمانش در همان روزگار اوليه در مهد پرورش آن پدر بزرگوار و مادر گرامي شكل گرفت و بدين ترتيب، دو اصل مسلم شخصيت انسانيش ـ يعني وراثت و تربيت ـ به خوبي متجلّي و شالوده مسئوليت عظيم فردايش پيريزي شد و بر اساس درايت و بينش لازم تربيتي و تعليمات اصيل و فرهنگ اسلامي استوار گشت و رشد يافت و مرحله به مرحله و گام به گام با استعداد شگفتانگيزش، به شكوفائي هر چه بيشتر نائل آمد.
به سوي پهندشت علم و معاني
خطّ و ادبيات فارسي و سيري در متون كتب مختلف عرفان، آغازگر راه او به سوي پهنداشت علم و معاني بود، و پس از گذراندن اين مرحله و آگاهي لازم بر فرهنگ قومي، به عشق آموختن علوم ديني و علوم جديد و متون فرهنگ اصيل قرآني، به فراگرفتن مقدّمات آن و يادگيري لغت و ادبيات عرب و صرف و نحو پرداخت و در مدتي كمتر از دو سال در اين جهت نيز نبوغ خويش را و آشنائي اوليه را با فرهنگ قرآن كامل نمود و بلافاصله با فقه و اصول و ديگر علوم اسلامي خو گرفت و مطالعه و بررسي بر روي كتابهاي فقهي را شروع نمود و در مدت كوتاهي به عناوين فقهي و مسائل فرعيه گوناگون كاملاً آشنا گرديد بطوريكه در برابر هر فرع فقهي و مسألهاي كه مطرح ميشد، بلافاصله مبناي فقهي و نظر و رأي اكثر فقهاء و مراجع تقليد زمان را با دليل بيان ميداشت.
فرا گرفتن قواعد منطقي و اصطلاحات فلسفي
با فرا گرفتن قواعد منطقي و كتب مقدماتي فلسفه، توانست خويشتن را براي درك اصطلاحات سنگين و مشكل فلسفة پيچيدة اسلامي و اصول فقه آماده سازد و در همان حال نيز مجدّانه و سريع به تحصيل خود ادامه داد تا به مراحل عالية سطح رسيد و سطح عالي و نيز مقداري از درس خارج را در خدمت استاد ارجمندش، آية الله شيخ علي ابوالوردي تكميل نمود و در اين مدت از بهترين و كوشاترين شاگردان استاد بشمار ميرفت و آثار ترقّي و پيشرفت علمي او بر همه نمايان بود.
فراگيري از محضر اساتيد
آية الله العظمي شيرازي بر اساس فزونطلبي در علميّات، به بهرهبرداري از محضر يك استاد اكتفا نمينمود، بلكه سعي ميكرد از هر خرمني، خوشهاي بچيند؛ از اين رو در كنار استفاده از محضر درس آيت الله حاج شيخ علي ابوالوردي، در جلسات درس ديگر اساتيد بزرگ شيراز، همچون مرحوم آيت الله آميرزا محمد صادق مجتهد و مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد رضا ثامني رضوان الله تعالي عليهما حضور بهم ميرسانيد و در حدود سه الي چهار سال به استفاده از محضر اين اساتيد بزرگ ميپرداخت؛ چنانكه در طول اين سالها همواره توجهِ علماي بزرگ و مدرّسان و روحانيان حوزة علمية شيراز را به خود جلب نموده بود. زيرا نظم و ترتيب، هوش و ذكاوت، نكتهسنجي و جديّت در فراگيري دقايق علمي از يكسو و بزرگانديشي و پروازهاي هوشمندانة ذهنيات، محبت و صفا، خُلق و خوي حَسَنْ، و ديگر خصوصيات اخلاقي و انساني آن پروردة خانوادة علم و تقوي، همه و همه از سوي ديگر،نشانههاي برجستهاي از آيندة درخشان و شخصيت ممتاز و نبوغ ايشان بود؛ مهمتر آنكه از همان نوجواني، با تقوي و پرهيزگاري و زهد و ورع و تواضع و فروتني خو گرفته و كششها و كوششهاي معنوي در تمامي وجود او موّاج و شوقانگيز بود
آيندة درخشان و نبوغ
از همان سنين اول عمر، قلبش براي پيشرفت طلاب علوم دينيه و عموم جامعة روحانيت كه آنان را مظهر اسلام و فعاليتهاي آن ميدانست، ميتپيد؛ از اينرو چه در گفتار و چه در عمل، انديشه و هدفش، ياري بخشيدن به آنان و بكارگيري تمامي امكان و توان خود براي شكوفائي هر چه بيشتر حوزههاي علميه و رفاه و آسايش طلاب علوم ديني بود و همين روحية عالي موجب شده بود تا موفقيّتهاي چشمگيري بدست آورد و دوستان فراواني جذب نمايد و هميشه بحث و سخن او براي آنان مفيد و پرجذبه و دلنشين باشد.
تبعيد به «سيوند»
آية الله العظمي شيرازي در حاليكه در اين مقطع از سن شريفش، مجدّانه به درس و تدريس اهميّت فوقالعادهاي ميداد و چنانكه اشاره شد نبوغ علميش، چشمگير جوامع علمي گرديده بود، با شور و شوق و ارادهاي راسخ در مكتب پدر بزرگوارش به فراگيري علمي در زمينة آموزشهاي سياسي ميپرداخت و در مبارزة با طاغوت عصر خود و ستمگران وقت، بهترين يار و معين براي پدر بود، تا در اوائل سال 1330 هـ . ق برابر با اواخر سال 1291 هـ . ش، در سن 21 سالگي همراه پدر بزرگوارش، مرحوم آيه الله سيد محمد طاهر به خارج از شيراز تبعيد گرديد و در ارتباط با همين واقعه بود كه در پاسخ به عُمّال نظام حاكم كه خواستار اخذ تعهّد بمنظور بازگرداندن او از تبعيدگاه به شيراز بودند، چنين فرمود: «دين يعني پياده كردن برنامههاي اصلاحي و مصلح هرگز از زندان و مرگ نميهراسد . . .»
اين جملة كوتاه در آن روزگار نوجواني و در آن شرايط خاصّ سياسي و بودن در تبعيدگاه، معرّف شخصيت انقلابي و نمايانگر انديشه و حجم احساس مسئوليت و موقعيت اجتماعي و شكلدهندة تلاشهاي مداوم در جهتگيري مبارزات ضدّ استعماري و ضدّ استبدادي مرحوم آية الله العظمي شيرازي ميباشد؛ آن شخصيت اسلامي و علمي و انقلابي ارزندهاي كه از همان دوران جواني به مقتضاي وظيفة ديني و انساني خويش همة ملّت را وابسته به خود، و خود را از آن ملّت و در خدمت به مردم ميدانست و چنان نبود كه تنها براي خود بينديشد و از مصائب و گرفتاريهاي طبقات مردم در رنج و سوز نباشد.
او هرگز فكر و همّت و كوشش خود را صرف بهرهبرداريهاي شخصي نفرمود؛ بلكه همواره چون شمعي ميسوخت تا جامعه را روشن نگاه داشته باشد، و متحمّل رنج ميشد تا ميهن پهناور اسلامي آرام گيرد و ستم و محروميّت از ميان برود. اگر چه آن روزها جوان بود، اما همة تمايلات نفساني سركش را در خود كشته و كششها و غرائز طبيعي خود را به گونهاي تسلط جويانه، در خدمت به اسلام و فقاهت و مردم زجر ديده و ستم كشيده بكار ميگرفت و چون پيران سرد و گرم چشيده و كهنسالان تجربه ديده، به آيندة بيفروغ مردم غافل و اسارت كامل تودة ناآگاه، و چپاولها و غارتگريهاي استعمارگران مستبد ميانديشيد. خود ميجنگيد و خلق محروم را به نبرد وا ميداشت.
دوران تحصيل در نجفاشرف
آيه الله العظمي شيرازي قدّس سره در جمادي الاولي 1333 هـ . ق برابر با خرداد 1294 هـ . ش، شيراز را به سوي نجفاشرف ترك گفت
آيت الله العظمي شيرازي همانند ديگر افرداي كه دوران طلبگي و تحصيلي خود را در حوزههاي علميه، در يكي از مدارس ميگذرانند، از بدو ورود به نجفاشرف، در مدرسة علمية آخوند خراساني رحمهاللهعليه حجرهاي اختيار و در آن سكونت نمود.
بديهي است كه زندگي دوران طلبگي بويژه در آن روزها نه تنها ساده بلكه بسيار با عسرت و مشقت ميگذشته و تنها اهتمام يك طلبة واقعي و محصل، مسألة جديت در درس و بحث و فراگيري علوم و پيشرفت در جنبههاي معنوي و علمي بوده و به هيچ نحو در فكر چگونگي زندگي و تأمين وسائل رفاه و آسايش نبوده است.
مرحوم آيت الله العظمي شيرازي قدّس سرّه در اين جهت، زبانزد خاص و عام بوده و همواره در سرلوحة افراد بياعتنا جز به تحصيل و جديّت در فراگيري علوم و بلندهمّتي در به دست آوردن مدارج عالية كمال و مراتب والاي علميّت قرار داشته است.
فراگرفتن و به ديگران آموختن
آن مرد الهي و مجسّمة سعي و كوشش، در فاصلة بسيار كوتاهي، يكي از چهرههاي بارز و مشخص حوزة علمية نجفاشرف، آن اقيانوس بزرگ علم و فضيلت گرديد.
آيت الله العظمي شيرازي هم در حاليكه دقايق و لحظات عمر شريف خود را صرف فراگيري دانشهاي اسلامي مينمود، در مقام يك استاد، آموختههاي خود را در جمع شاگردان زيادي از طلاب و محصلان حوزة علمية نجفاشرف كه گرد او بودند، آموزش ميداد و آنچه را از محضر اساتيد بزرگ آموخته بود، به ديگران ميآموخت و در مدت كوتاهي، استادي زبردست و كمنظير در فقه و اصول، مخصوصاً كُتب دقيق و عميق و مفصل و پرمحتواي رسائل و مكاسب و كفايهالاصول و درس خارج گشت و جمع زيادي از فضلاي لبناني و عراقي و هندي حوزة علمية نجفاشرف، اضفه بر فضلاي ايراني آن حوزه از شاگردان مبرّز آن دورة درس خارج ايشان ميباشند.
اجتهاد مطلق
استاد بزگوارش، محقق عراقي قدس سره اظهار ميداشت: «من ايشان (يعني آيت الله العظمي شيرازي) را براي آيندة نزديك نجفاشرف ذخيره نمودهام و ايشان اُميد علمي آيندة من است . . .». و هنگام سفر ايشان به ايران به تاريخ اول جماديالثاني 1345 هـ . ق، برابر با آذرماه 1306 هـ . ش، دستخطي كه در آن تصريح به اجتهاد مطلق و عدالت كامل ايشان در حدّي قرار گرفته است كه ميتواند احكام الله و قوانين اسلامي را از منابع علمي آن يعني كتاب و سنّت و فرمايشات معصومان عليهمالسلام با نظر خود استنباط نمايد، و ديگران ميتوانند از نظريات علمي و فتواي وي تبعيّت و پيروي نمايند.
آيت الله العظمي شيرازي سرانجام پس از مدت كوتاهي بعنوان يكي از چهرههاي علمي جا افتادة حوزة علميّة نجفاشرف شناخته شد
آيت الله العظمي شيرازي پس از اقامت سيزده ساله در نجفاشرف و فراگيريهاي شايسته از اساتيد بزگ حوزة علميّه و طيّ مدارج عالية فقه و فقاهت، بمنظور ايفاي رسالت خطير ديني خويش و عمل به فرمان آية شريفة: «فَلَولا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدينِ وَ لِيُنْذِروا قَوْمَهُم إذا رَجَعوا إلَيْهِم لَعَلَّهُمْ يَحْذَرون» و نيز بمنظور ديدار با والد بزرگوارش و رسيدگيهايي به وضع حوزة علميّه و امور عامّة شيراز، در تاريخ 17 جماديالثاني 1345 هجري قمري، از نجفاشرف راهي شيراز شد و پس از ورود، مورد استقبال طبقات مختلف مردم شهر قرار گرفت.
اعادة موقعيت علمي شيراز
معظمٌله براي اعادة موقعيّت علمي سابق شهر و جلوگيري از گسترش نفوذ سريع دستنشاندگان استعمار انگليس، اهتمام فراوان بكار برد، تا سرانجام با فعاليتهاي مداوم در جهت اصلاح و بازسازي مدارس علميّه بخصوص مدرسة علميّة بزرگ «خان» و تشويق و ترغيب طلاب و دانشپژوهان و فراخواندن اساتيد از گوشه و كنار، موفّق شد زمينة مساعد و تازهاي پديد آورد و رونق گمشدة حوزة علميّة با عظمت شيراز را ديگر بار متجلّي نمايد كه از اين رهگذر، وضع تحصيل طلاب حوزه و شئونات جامعة روحانيّت، آنچنانكه شايسته و مناسب بود، رونق ديرين خود را بازيافت.
در آغاز روی کار آمدن رضا خان ، آيت الله العظمي شيرازي و ديگر علماي اعلام و فقهاي بزرگ شيراز از قبيل مرحوم آيت الله حاج شيخ جعفر محلاتي و مرحوم آيت الله حاج سيد عبدالباقي كه صيانت احكام دين مبين اسلام و پاسداري از حريم قرآن كريم و مبارزه با سياستهاي استعماري و ضد اسلامي و رژيمهاي استبدادي را در طول تاريخ بر عهده داشته و به خوبي لمس نموده بودند كه ملت مسلمان ايران گرفتار چه نوع حكومت خودكامه و قُلدري شده است، ضمن برگزاري جلساتي مخفي و تماسها و مشورتهائي با يكديگر و طرح و بررسي مشكلات و نابساماني و برنامههاي ضد اسلامي آن رژيم دستنشاندة استعمار، موضع خود را در قبال رضاخان قُلدر، مشخص ساخته و در صدد اعتراض و مبارزه برآمدند. همزمان با اين حركتها در شيراز، در نقاط ديگر كشور بويژه اصفهان، ميان علماء و روحانيان تماسهائي پيرامون اوضاع جاري برگزار ميشد و همگي در صدد اتخاذ موضعي قاطع برآمده بودند.
مرحوم آيت الله العظمي شيرازي كه در آن هنگام نسبت به علماي كهنسال شيراز، جوان، اما خود، عالمي آگاه و فقيهي دورانديش و با جرأت و مبارز بود، و مرحوم آيت الله حاج سيد عبدالباقي آيهاللهي كه از بزرگان علماء و مورد تقديس همگان بود، براي اين منظور برگزيده شدند و به شهر مقدس قم عزيمت نمودند.
قم پايگاه مهم علمي و اسلامي، مركز تجلّي اين تلاشها و كوششها بود. چشمها به اين شهر مقدس دوخته شده بود و علماي برجسته از بلاد مختلف در آستانة مقدسة حضرت معصومه سلاماللهعليها گرد آمدند، تا با برخورداري از فيوضات قدسية آن دخت گرامي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلّم و همفكري و همكاري با علماي بزرگ اين شهر مذهبي، بخصوص مؤسس و زعيم حوزة علميه مرحوم آيت الله العظمي آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي رضواناللهعليه، به چارهانديشي و اتخاذ تصميمي جدّي براي خنثي نمودن دسيسههاي خيانتبار رژيم رضاخاني بپردازند.
ورود به نجفاشرف
آيتاللهالعظمي شيرازي، سرانجام پس از پشتسر نهادن مبارزاتي كه به قسمتي كوچك از آن اشاره شد و مشكلاتي كه در راه رسيدن به نجفاشرف با آن مواجه گرديد، در اواخر ذيحجّة 1354 هجريقمري برابر با فروردين 1315 هجريشمسي براي دوّمين بار به نجفاشرف وارد شد. ولي اين سفر با گذشته تفاوت بسيار داشت؛ زيرا در سفر قبلي ايشان براي تحصيل علوم و معارف اسلامي و به دست آوردن مدارج عالي اجتهاد و فقاهت، راهيِ آن سرزمين مقدّس شده بود؛ اما اينبار در مقام عالمي جليلالقدر و فقيهي نامدار و مجاهدي نستوه و استادي جامع كه بايد بر كرسي درس تكيه زند و به پرورش محصّلان و امر مقدّس آموزش و تعليم و هدايت جامعه همّت گمارد، به نجفاشرف آمده بود.
آيتاللهالعظمي شيرازي با اين هدف كه مسئولان غافل را هوشيار و شبانان خفته را بيدار نمايد در پايگاه عظيم علمي نجفاشرف، استقرار يافته و به تلاش علمي و مبارزاتي پرداخت و مورد احترام و تجليل مراجع معظّم تقليد و زعماي حوزه، همچون آيات عِظام اصفهاني، نائيني و عراقي قرار گرفت، تا آنجا كه در اتّخاذ تصميمات اساسي در مورد حوزه از سوي اينان، ايشان يكي از طرفهاي شور و اظهاركنندگان نظر قاطع در كنار ديگر علماي بزرگ همانند حضرات آيات حاج شيخ محمّد كاظم شيرازي، مرحوم حاج سيّد ميرزا آقا اصطهباناتي، مرحوم حاج شيخ موسي خوانساري، مرحوم حاج شيخ محمّد علي كاظمي و ديگر استوانههاي عظيم حوزه بود.
بحث و تدريس، تأليف و تصنيف
آيتاللهالعظمي شيرازي به تلاش علمي در دو بُعد بحث و تدريس و تأليف و تصنيف، در سطح گستردهاي ادامه ميداد و كتبي كه در فقه و اصول تا آن تاريخ تأليف فرموده بود، در اختيار حوزة علمية نجفاشرف قرار داد، كه خود اين نيز عامل بسيار مهمّي براي تثبيت موقعيّت علمي ايشان بود و موجب آن شد كه توجه هرچه بيشتر حوزه به ايشان معطوف گردد.
آيتاللهالعظمي اصفهاني (ره) كه از بدو ورود ايشان (سال1331 هجريقمري) با نبوغ علمي و خلاقيّتهاي فكري وي آشنا شده بود و او را فقيهي كامل و مجتهدي جامعالشرايط و عنصري لايق مرجعيّت و رهبري امّت بعد از خود ميدانست، در سال1363 هجريقمري برابر با سال1323 شمسي، طيّ مرقومهاي، ايشان را به عنوان شخصيّتي شايستة مرجعيّت معرّفي نمود و از مردم خواست تا در امور ديني و احكام فقهية خود، به ايشان رجوع نمايند.
آيتاللهالعظمي شيرازي در همين تاريخ بنا به درخواست جمعي از فضلاي حوزة علميه و ديگر علاقمندانش از شيراز، رسالة عملية خود را به نام «انيسالمقلّدين» كه متضمّن فتاواي ايشان بود، در اختيار شيعياني از عراق و ايران و لبنان قرار داد...
مرجعيت بعد از رحلت آيتاللهالعظمي اصفهاني
بعد از آنكه رحلت عالم بزرگوار و مرجع عاليقدر جهان تشيّع، حضرت آيتاللهالعظمي سيّد ابوالحسن اصفهاني فرا رسيد، فقدان آن شخصيّت بزرگ علمي، ضايعة جبرانناپذيري بود و صدمة سنگيني بر پيكر جامعة اسلامي وارد آورد. اما به مصداق آية شريفة «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أو نُنْسِها نَأتِ بِخَيْرٍ أو مِثْلِها...»[1] با درگذشت آن مرجع جهان تشيّع، چهرههاي درخشان و برازنده و مجتهدان و فقهاي عاليقدري همانند مرحوم آيهاللهالعظمي بروجردي در قم و آيات عِظامي همانند مرحوم حاج آقا حسين قمي در مرحله اول، و مرحوم آقاي سيّد محسن حكيم، مرحوم آقاي سيّد عبدالهادي شيرازي، مرحوم آقاي سيّد عبدالله شيرازي، مرحوم آقاي سيّد جمال گلپايگاني، مرحوم آقاي سيّد ميرزا آقا اصطهباناتي شيرازي، مرحوم آقای سيد محمدهادی ميلانی، مرحوم آقاي سيّد محمود شاهرودي، مرحوم آقاي شيخ محمد حسن كاشفالغطاء، مرحوم آقای سيد ابوالقاسم خوئی و چند تن ديگر از شخصيّتهاي بزرگ روحاني و فقهاي عاليقدر در نجفاشرف در مرحلة بعد، مرجعيّت جهان تشيّع را بالنسبه بر عهده گرفتند و در ميان آنان مرحوم آيتاللهالعظمي سيّد محسن حكيم نظر به يك سلسله عوامل و شرايط خاصّ عراق، برازندگي و بروز بيشتري در عراق پيدا نمود.
مرحوم آيتاللهالعظمي شيرازي نيز كه در ميان فقهاي نامبرده علاوه بر مقام شامخ علميِ مورد قبول همگان، از يك سلسله سوابق مبارزاتي و سياسي چشمگيري برخوردار بود، در شرايط سياسي دشوار آن زمان و افق سنگين و تاريك عراق، در كنار ديگر فقهاي مبرّز بار سنگين مرجعيّت شيعه را به عهده گرفت و از آن پس، با رسالتي عظيمتر، اهتمام خود را در جهت گسترش حوزههاي علميه و بحث و تدريس و تربيت شاگردان ممتاز و تحويل آنان به عنوان مجتهداني جامعالشرايط به جامعة اسلامي و هدايت مسلمانان و انجام خدمات اجتماعي ومهمتر از همه مبارزة سرسختانه با دستاندركاران و عوامل سرسپردة استعمار به كار گرفت و رفتهرفته به دنبال شخصيت و عظمت علمي كه در حوزة علمية نجفاشرف در ايشان متجلّي شد، مسلمانان از كشورهاي مختلف اسلامي مانند عراق، ايران، پاكستان، هند، لبنان و خليج فارس به آن فقيد سعيد روي آورده و نظريّات عملي و فتاواي فقهي ايشان را مورد اجرا و دستورالعمل خود قرار ميدادند.
ادامه دارد...........
بیست و هفت سال پیش در اولین روز ماه محرم الحرام همزمان با آغاز ایام سوگواری ابا عبد الله الحسین در سال 1405 هجری قمری شیعیان در سوگ ارتحال فقيه بزرگوار و مجاهد نستوه آیت الله العظمی سید عبد الله شیرازی از مراجع بزرگ جهان تشیع نشستند.
به همین مناسبت فرازی از زندگی نامه ایشان از نظر می گذرد:
ولادت
فقيد سعيد آية الله العظمي شيرازي، در شب يكشنبه 13 شعبان 1309 هـ . ق برابر با 3 اسفند(حوت) 1271 هـ . ش در بيت علم و فضيلت و كانون گرم خانوادهاي اصيل و شخصيّتيافته، از پدري همچون مرحوم آية الله سيد محمد طاهر، فرزند مرحوم آية الله حاج سيد محمد علي، و مادري علويّه از خاندان قاضي حسيني دزفولي ديده به جهان گشود و در دامان پاك مادري آنچنان و زير نظر والد گراميش، درسهاي نخستين زندگي را كه شالوده شخصيت علمي و معنوي و انقلابيش بود فرا گرفت، و زيربناي شخصيّت بزرگ و مدارج تقوي و ايمانش در همان روزگار اوليه در مهد پرورش آن پدر بزرگوار و مادر گرامي شكل گرفت و بدين ترتيب، دو اصل مسلم شخصيت انسانيش ـ يعني وراثت و تربيت ـ به خوبي متجلّي و شالوده مسئوليت عظيم فردايش پيريزي شد و بر اساس درايت و بينش لازم تربيتي و تعليمات اصيل و فرهنگ اسلامي استوار گشت و رشد يافت و مرحله به مرحله و گام به گام با استعداد شگفتانگيزش، به شكوفائي هر چه بيشتر نائل آمد.
به سوي پهندشت علم و معاني
خطّ و ادبيات فارسي و سيري در متون كتب مختلف عرفان، آغازگر راه او به سوي پهنداشت علم و معاني بود، و پس از گذراندن اين مرحله و آگاهي لازم بر فرهنگ قومي، به عشق آموختن علوم ديني و علوم جديد و متون فرهنگ اصيل قرآني، به فراگرفتن مقدّمات آن و يادگيري لغت و ادبيات عرب و صرف و نحو پرداخت و در مدتي كمتر از دو سال در اين جهت نيز نبوغ خويش را و آشنائي اوليه را با فرهنگ قرآن كامل نمود و بلافاصله با فقه و اصول و ديگر علوم اسلامي خو گرفت و مطالعه و بررسي بر روي كتابهاي فقهي را شروع نمود و در مدت كوتاهي به عناوين فقهي و مسائل فرعيه گوناگون كاملاً آشنا گرديد بطوريكه در برابر هر فرع فقهي و مسألهاي كه مطرح ميشد، بلافاصله مبناي فقهي و نظر و رأي اكثر فقهاء و مراجع تقليد زمان را با دليل بيان ميداشت.
فرا گرفتن قواعد منطقي و اصطلاحات فلسفي
با فرا گرفتن قواعد منطقي و كتب مقدماتي فلسفه، توانست خويشتن را براي درك اصطلاحات سنگين و مشكل فلسفة پيچيدة اسلامي و اصول فقه آماده سازد و در همان حال نيز مجدّانه و سريع به تحصيل خود ادامه داد تا به مراحل عالية سطح رسيد و سطح عالي و نيز مقداري از درس خارج را در خدمت استاد ارجمندش، آية الله شيخ علي ابوالوردي تكميل نمود و در اين مدت از بهترين و كوشاترين شاگردان استاد بشمار ميرفت و آثار ترقّي و پيشرفت علمي او بر همه نمايان بود.
فراگيري از محضر اساتيد
آية الله العظمي شيرازي بر اساس فزونطلبي در علميّات، به بهرهبرداري از محضر يك استاد اكتفا نمينمود، بلكه سعي ميكرد از هر خرمني، خوشهاي بچيند؛ از اين رو در كنار استفاده از محضر درس آيت الله حاج شيخ علي ابوالوردي، در جلسات درس ديگر اساتيد بزرگ شيراز، همچون مرحوم آيت الله آميرزا محمد صادق مجتهد و مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد رضا ثامني رضوان الله تعالي عليهما حضور بهم ميرسانيد و در حدود سه الي چهار سال به استفاده از محضر اين اساتيد بزرگ ميپرداخت؛ چنانكه در طول اين سالها همواره توجهِ علماي بزرگ و مدرّسان و روحانيان حوزة علمية شيراز را به خود جلب نموده بود. زيرا نظم و ترتيب، هوش و ذكاوت، نكتهسنجي و جديّت در فراگيري دقايق علمي از يكسو و بزرگانديشي و پروازهاي هوشمندانة ذهنيات، محبت و صفا، خُلق و خوي حَسَنْ، و ديگر خصوصيات اخلاقي و انساني آن پروردة خانوادة علم و تقوي، همه و همه از سوي ديگر،نشانههاي برجستهاي از آيندة درخشان و شخصيت ممتاز و نبوغ ايشان بود؛ مهمتر آنكه از همان نوجواني، با تقوي و پرهيزگاري و زهد و ورع و تواضع و فروتني خو گرفته و كششها و كوششهاي معنوي در تمامي وجود او موّاج و شوقانگيز بود
آيندة درخشان و نبوغ
از همان سنين اول عمر، قلبش براي پيشرفت طلاب علوم دينيه و عموم جامعة روحانيت كه آنان را مظهر اسلام و فعاليتهاي آن ميدانست، ميتپيد؛ از اينرو چه در گفتار و چه در عمل، انديشه و هدفش، ياري بخشيدن به آنان و بكارگيري تمامي امكان و توان خود براي شكوفائي هر چه بيشتر حوزههاي علميه و رفاه و آسايش طلاب علوم ديني بود و همين روحية عالي موجب شده بود تا موفقيّتهاي چشمگيري بدست آورد و دوستان فراواني جذب نمايد و هميشه بحث و سخن او براي آنان مفيد و پرجذبه و دلنشين باشد.
تبعيد به «سيوند»
آية الله العظمي شيرازي در حاليكه در اين مقطع از سن شريفش، مجدّانه به درس و تدريس اهميّت فوقالعادهاي ميداد و چنانكه اشاره شد نبوغ علميش، چشمگير جوامع علمي گرديده بود، با شور و شوق و ارادهاي راسخ در مكتب پدر بزرگوارش به فراگيري علمي در زمينة آموزشهاي سياسي ميپرداخت و در مبارزة با طاغوت عصر خود و ستمگران وقت، بهترين يار و معين براي پدر بود، تا در اوائل سال 1330 هـ . ق برابر با اواخر سال 1291 هـ . ش، در سن 21 سالگي همراه پدر بزرگوارش، مرحوم آيه الله سيد محمد طاهر به خارج از شيراز تبعيد گرديد و در ارتباط با همين واقعه بود كه در پاسخ به عُمّال نظام حاكم كه خواستار اخذ تعهّد بمنظور بازگرداندن او از تبعيدگاه به شيراز بودند، چنين فرمود: «دين يعني پياده كردن برنامههاي اصلاحي و مصلح هرگز از زندان و مرگ نميهراسد . . .»
اين جملة كوتاه در آن روزگار نوجواني و در آن شرايط خاصّ سياسي و بودن در تبعيدگاه، معرّف شخصيت انقلابي و نمايانگر انديشه و حجم احساس مسئوليت و موقعيت اجتماعي و شكلدهندة تلاشهاي مداوم در جهتگيري مبارزات ضدّ استعماري و ضدّ استبدادي مرحوم آية الله العظمي شيرازي ميباشد؛ آن شخصيت اسلامي و علمي و انقلابي ارزندهاي كه از همان دوران جواني به مقتضاي وظيفة ديني و انساني خويش همة ملّت را وابسته به خود، و خود را از آن ملّت و در خدمت به مردم ميدانست و چنان نبود كه تنها براي خود بينديشد و از مصائب و گرفتاريهاي طبقات مردم در رنج و سوز نباشد.
او هرگز فكر و همّت و كوشش خود را صرف بهرهبرداريهاي شخصي نفرمود؛ بلكه همواره چون شمعي ميسوخت تا جامعه را روشن نگاه داشته باشد، و متحمّل رنج ميشد تا ميهن پهناور اسلامي آرام گيرد و ستم و محروميّت از ميان برود. اگر چه آن روزها جوان بود، اما همة تمايلات نفساني سركش را در خود كشته و كششها و غرائز طبيعي خود را به گونهاي تسلط جويانه، در خدمت به اسلام و فقاهت و مردم زجر ديده و ستم كشيده بكار ميگرفت و چون پيران سرد و گرم چشيده و كهنسالان تجربه ديده، به آيندة بيفروغ مردم غافل و اسارت كامل تودة ناآگاه، و چپاولها و غارتگريهاي استعمارگران مستبد ميانديشيد. خود ميجنگيد و خلق محروم را به نبرد وا ميداشت.
دوران تحصيل در نجفاشرف
آيه الله العظمي شيرازي قدّس سره در جمادي الاولي 1333 هـ . ق برابر با خرداد 1294 هـ . ش، شيراز را به سوي نجفاشرف ترك گفت
آيت الله العظمي شيرازي همانند ديگر افرداي كه دوران طلبگي و تحصيلي خود را در حوزههاي علميه، در يكي از مدارس ميگذرانند، از بدو ورود به نجفاشرف، در مدرسة علمية آخوند خراساني رحمهاللهعليه حجرهاي اختيار و در آن سكونت نمود.
بديهي است كه زندگي دوران طلبگي بويژه در آن روزها نه تنها ساده بلكه بسيار با عسرت و مشقت ميگذشته و تنها اهتمام يك طلبة واقعي و محصل، مسألة جديت در درس و بحث و فراگيري علوم و پيشرفت در جنبههاي معنوي و علمي بوده و به هيچ نحو در فكر چگونگي زندگي و تأمين وسائل رفاه و آسايش نبوده است.
مرحوم آيت الله العظمي شيرازي قدّس سرّه در اين جهت، زبانزد خاص و عام بوده و همواره در سرلوحة افراد بياعتنا جز به تحصيل و جديّت در فراگيري علوم و بلندهمّتي در به دست آوردن مدارج عالية كمال و مراتب والاي علميّت قرار داشته است.
فراگرفتن و به ديگران آموختن
آن مرد الهي و مجسّمة سعي و كوشش، در فاصلة بسيار كوتاهي، يكي از چهرههاي بارز و مشخص حوزة علمية نجفاشرف، آن اقيانوس بزرگ علم و فضيلت گرديد.
آيت الله العظمي شيرازي هم در حاليكه دقايق و لحظات عمر شريف خود را صرف فراگيري دانشهاي اسلامي مينمود، در مقام يك استاد، آموختههاي خود را در جمع شاگردان زيادي از طلاب و محصلان حوزة علمية نجفاشرف كه گرد او بودند، آموزش ميداد و آنچه را از محضر اساتيد بزرگ آموخته بود، به ديگران ميآموخت و در مدت كوتاهي، استادي زبردست و كمنظير در فقه و اصول، مخصوصاً كُتب دقيق و عميق و مفصل و پرمحتواي رسائل و مكاسب و كفايهالاصول و درس خارج گشت و جمع زيادي از فضلاي لبناني و عراقي و هندي حوزة علمية نجفاشرف، اضفه بر فضلاي ايراني آن حوزه از شاگردان مبرّز آن دورة درس خارج ايشان ميباشند.
اجتهاد مطلق
استاد بزگوارش، محقق عراقي قدس سره اظهار ميداشت: «من ايشان (يعني آيت الله العظمي شيرازي) را براي آيندة نزديك نجفاشرف ذخيره نمودهام و ايشان اُميد علمي آيندة من است . . .». و هنگام سفر ايشان به ايران به تاريخ اول جماديالثاني 1345 هـ . ق، برابر با آذرماه 1306 هـ . ش، دستخطي كه در آن تصريح به اجتهاد مطلق و عدالت كامل ايشان در حدّي قرار گرفته است كه ميتواند احكام الله و قوانين اسلامي را از منابع علمي آن يعني كتاب و سنّت و فرمايشات معصومان عليهمالسلام با نظر خود استنباط نمايد، و ديگران ميتوانند از نظريات علمي و فتواي وي تبعيّت و پيروي نمايند.
آيت الله العظمي شيرازي سرانجام پس از مدت كوتاهي بعنوان يكي از چهرههاي علمي جا افتادة حوزة علميّة نجفاشرف شناخته شد
آيت الله العظمي شيرازي پس از اقامت سيزده ساله در نجفاشرف و فراگيريهاي شايسته از اساتيد بزگ حوزة علميّه و طيّ مدارج عالية فقه و فقاهت، بمنظور ايفاي رسالت خطير ديني خويش و عمل به فرمان آية شريفة: «فَلَولا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدينِ وَ لِيُنْذِروا قَوْمَهُم إذا رَجَعوا إلَيْهِم لَعَلَّهُمْ يَحْذَرون» و نيز بمنظور ديدار با والد بزرگوارش و رسيدگيهايي به وضع حوزة علميّه و امور عامّة شيراز، در تاريخ 17 جماديالثاني 1345 هجري قمري، از نجفاشرف راهي شيراز شد و پس از ورود، مورد استقبال طبقات مختلف مردم شهر قرار گرفت.
اعادة موقعيت علمي شيراز
معظمٌله براي اعادة موقعيّت علمي سابق شهر و جلوگيري از گسترش نفوذ سريع دستنشاندگان استعمار انگليس، اهتمام فراوان بكار برد، تا سرانجام با فعاليتهاي مداوم در جهت اصلاح و بازسازي مدارس علميّه بخصوص مدرسة علميّة بزرگ «خان» و تشويق و ترغيب طلاب و دانشپژوهان و فراخواندن اساتيد از گوشه و كنار، موفّق شد زمينة مساعد و تازهاي پديد آورد و رونق گمشدة حوزة علميّة با عظمت شيراز را ديگر بار متجلّي نمايد كه از اين رهگذر، وضع تحصيل طلاب حوزه و شئونات جامعة روحانيّت، آنچنانكه شايسته و مناسب بود، رونق ديرين خود را بازيافت.
در آغاز روی کار آمدن رضا خان ، آيت الله العظمي شيرازي و ديگر علماي اعلام و فقهاي بزرگ شيراز از قبيل مرحوم آيت الله حاج شيخ جعفر محلاتي و مرحوم آيت الله حاج سيد عبدالباقي كه صيانت احكام دين مبين اسلام و پاسداري از حريم قرآن كريم و مبارزه با سياستهاي استعماري و ضد اسلامي و رژيمهاي استبدادي را در طول تاريخ بر عهده داشته و به خوبي لمس نموده بودند كه ملت مسلمان ايران گرفتار چه نوع حكومت خودكامه و قُلدري شده است، ضمن برگزاري جلساتي مخفي و تماسها و مشورتهائي با يكديگر و طرح و بررسي مشكلات و نابساماني و برنامههاي ضد اسلامي آن رژيم دستنشاندة استعمار، موضع خود را در قبال رضاخان قُلدر، مشخص ساخته و در صدد اعتراض و مبارزه برآمدند. همزمان با اين حركتها در شيراز، در نقاط ديگر كشور بويژه اصفهان، ميان علماء و روحانيان تماسهائي پيرامون اوضاع جاري برگزار ميشد و همگي در صدد اتخاذ موضعي قاطع برآمده بودند.
مرحوم آيت الله العظمي شيرازي كه در آن هنگام نسبت به علماي كهنسال شيراز، جوان، اما خود، عالمي آگاه و فقيهي دورانديش و با جرأت و مبارز بود، و مرحوم آيت الله حاج سيد عبدالباقي آيهاللهي كه از بزرگان علماء و مورد تقديس همگان بود، براي اين منظور برگزيده شدند و به شهر مقدس قم عزيمت نمودند.
قم پايگاه مهم علمي و اسلامي، مركز تجلّي اين تلاشها و كوششها بود. چشمها به اين شهر مقدس دوخته شده بود و علماي برجسته از بلاد مختلف در آستانة مقدسة حضرت معصومه سلاماللهعليها گرد آمدند، تا با برخورداري از فيوضات قدسية آن دخت گرامي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلّم و همفكري و همكاري با علماي بزرگ اين شهر مذهبي، بخصوص مؤسس و زعيم حوزة علميه مرحوم آيت الله العظمي آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي رضواناللهعليه، به چارهانديشي و اتخاذ تصميمي جدّي براي خنثي نمودن دسيسههاي خيانتبار رژيم رضاخاني بپردازند.
ورود به نجفاشرف
آيتاللهالعظمي شيرازي، سرانجام پس از پشتسر نهادن مبارزاتي كه به قسمتي كوچك از آن اشاره شد و مشكلاتي كه در راه رسيدن به نجفاشرف با آن مواجه گرديد، در اواخر ذيحجّة 1354 هجريقمري برابر با فروردين 1315 هجريشمسي براي دوّمين بار به نجفاشرف وارد شد. ولي اين سفر با گذشته تفاوت بسيار داشت؛ زيرا در سفر قبلي ايشان براي تحصيل علوم و معارف اسلامي و به دست آوردن مدارج عالي اجتهاد و فقاهت، راهيِ آن سرزمين مقدّس شده بود؛ اما اينبار در مقام عالمي جليلالقدر و فقيهي نامدار و مجاهدي نستوه و استادي جامع كه بايد بر كرسي درس تكيه زند و به پرورش محصّلان و امر مقدّس آموزش و تعليم و هدايت جامعه همّت گمارد، به نجفاشرف آمده بود.
آيتاللهالعظمي شيرازي با اين هدف كه مسئولان غافل را هوشيار و شبانان خفته را بيدار نمايد در پايگاه عظيم علمي نجفاشرف، استقرار يافته و به تلاش علمي و مبارزاتي پرداخت و مورد احترام و تجليل مراجع معظّم تقليد و زعماي حوزه، همچون آيات عِظام اصفهاني، نائيني و عراقي قرار گرفت، تا آنجا كه در اتّخاذ تصميمات اساسي در مورد حوزه از سوي اينان، ايشان يكي از طرفهاي شور و اظهاركنندگان نظر قاطع در كنار ديگر علماي بزرگ همانند حضرات آيات حاج شيخ محمّد كاظم شيرازي، مرحوم حاج سيّد ميرزا آقا اصطهباناتي، مرحوم حاج شيخ موسي خوانساري، مرحوم حاج شيخ محمّد علي كاظمي و ديگر استوانههاي عظيم حوزه بود.
بحث و تدريس، تأليف و تصنيف
آيتاللهالعظمي شيرازي به تلاش علمي در دو بُعد بحث و تدريس و تأليف و تصنيف، در سطح گستردهاي ادامه ميداد و كتبي كه در فقه و اصول تا آن تاريخ تأليف فرموده بود، در اختيار حوزة علمية نجفاشرف قرار داد، كه خود اين نيز عامل بسيار مهمّي براي تثبيت موقعيّت علمي ايشان بود و موجب آن شد كه توجه هرچه بيشتر حوزه به ايشان معطوف گردد.
آيتاللهالعظمي اصفهاني (ره) كه از بدو ورود ايشان (سال1331 هجريقمري) با نبوغ علمي و خلاقيّتهاي فكري وي آشنا شده بود و او را فقيهي كامل و مجتهدي جامعالشرايط و عنصري لايق مرجعيّت و رهبري امّت بعد از خود ميدانست، در سال1363 هجريقمري برابر با سال1323 شمسي، طيّ مرقومهاي، ايشان را به عنوان شخصيّتي شايستة مرجعيّت معرّفي نمود و از مردم خواست تا در امور ديني و احكام فقهية خود، به ايشان رجوع نمايند.
آيتاللهالعظمي شيرازي در همين تاريخ بنا به درخواست جمعي از فضلاي حوزة علميه و ديگر علاقمندانش از شيراز، رسالة عملية خود را به نام «انيسالمقلّدين» كه متضمّن فتاواي ايشان بود، در اختيار شيعياني از عراق و ايران و لبنان قرار داد...
مرجعيت بعد از رحلت آيتاللهالعظمي اصفهاني
بعد از آنكه رحلت عالم بزرگوار و مرجع عاليقدر جهان تشيّع، حضرت آيتاللهالعظمي سيّد ابوالحسن اصفهاني فرا رسيد، فقدان آن شخصيّت بزرگ علمي، ضايعة جبرانناپذيري بود و صدمة سنگيني بر پيكر جامعة اسلامي وارد آورد. اما به مصداق آية شريفة «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أو نُنْسِها نَأتِ بِخَيْرٍ أو مِثْلِها...»[1] با درگذشت آن مرجع جهان تشيّع، چهرههاي درخشان و برازنده و مجتهدان و فقهاي عاليقدري همانند مرحوم آيهاللهالعظمي بروجردي در قم و آيات عِظامي همانند مرحوم حاج آقا حسين قمي در مرحله اول، و مرحوم آقاي سيّد محسن حكيم، مرحوم آقاي سيّد عبدالهادي شيرازي، مرحوم آقاي سيّد عبدالله شيرازي، مرحوم آقاي سيّد جمال گلپايگاني، مرحوم آقاي سيّد ميرزا آقا اصطهباناتي شيرازي، مرحوم آقای سيد محمدهادی ميلانی، مرحوم آقاي سيّد محمود شاهرودي، مرحوم آقاي شيخ محمد حسن كاشفالغطاء، مرحوم آقای سيد ابوالقاسم خوئی و چند تن ديگر از شخصيّتهاي بزرگ روحاني و فقهاي عاليقدر در نجفاشرف در مرحلة بعد، مرجعيّت جهان تشيّع را بالنسبه بر عهده گرفتند و در ميان آنان مرحوم آيتاللهالعظمي سيّد محسن حكيم نظر به يك سلسله عوامل و شرايط خاصّ عراق، برازندگي و بروز بيشتري در عراق پيدا نمود.
مرحوم آيتاللهالعظمي شيرازي نيز كه در ميان فقهاي نامبرده علاوه بر مقام شامخ علميِ مورد قبول همگان، از يك سلسله سوابق مبارزاتي و سياسي چشمگيري برخوردار بود، در شرايط سياسي دشوار آن زمان و افق سنگين و تاريك عراق، در كنار ديگر فقهاي مبرّز بار سنگين مرجعيّت شيعه را به عهده گرفت و از آن پس، با رسالتي عظيمتر، اهتمام خود را در جهت گسترش حوزههاي علميه و بحث و تدريس و تربيت شاگردان ممتاز و تحويل آنان به عنوان مجتهداني جامعالشرايط به جامعة اسلامي و هدايت مسلمانان و انجام خدمات اجتماعي ومهمتر از همه مبارزة سرسختانه با دستاندركاران و عوامل سرسپردة استعمار به كار گرفت و رفتهرفته به دنبال شخصيت و عظمت علمي كه در حوزة علمية نجفاشرف در ايشان متجلّي شد، مسلمانان از كشورهاي مختلف اسلامي مانند عراق، ايران، پاكستان، هند، لبنان و خليج فارس به آن فقيد سعيد روي آورده و نظريّات عملي و فتاواي فقهي ايشان را مورد اجرا و دستورالعمل خود قرار ميدادند.
ادامه دارد...........