- 0 نظر
- چاپ
حسینی مزاری در مراسم گرامیداشت شهدای قندوز و قندهار در مشهد مقدس:
روی کار آمدن طالبان تهدید نیست و اگر باشد هم باید تبدیل به فرصت شود/ در صورت دست روی دست گذاشتن، دور باطلِ بحران در کشور ادامه مییابد/ تلاش برای تعالی فرهنگ مردم راه خروج از بحران است

حسینی مزاری که در مراسم گرامیداشت شهدای انفجار مساجد شیعیان در قندوز و قندهار که در دفتر مرکز تبیان در مشهد مقدس برگزار شده بود صحبت میکرد، با خاطرنشان کردن این مطلب که حضور و روی کار آمدن طالبان تهدید نیست و حتی اگر تهدید هم باشد باز هم تبدیل کردن این تهدید به فرصت دست ما اتباع کشور و نخبگان حوزوی و دانشگاهی و فرهنگیان و اقشار مختلف مردم است، تاکید کرد: اگر ما احساس میکنیم که تهدیدی وجود دارد باید بإیستیم و این تهدید را به فرصت تبدیل کنیم نه اینکه کشور را رها کنیم و در اختیار یک مجموعه قرار بدهیم.
خبرگزاری صدای افغان (آوا) –مشهد مقدس: همزمان با هفته وحدت و ایام فرخنده و با سعادت میلاد پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع)، مراسم گرامیداشت شهدای ترور و انفجار مساجد شیعیان در قندوز و قندهار از سوی مرکز فعالیتهای فرهنگی اجتماعی تبیان در مشهد مقدس برگزار شد.
حسینی مزاری با بیان اینکه حمله به مساجد شیعیان در قندوز و قندهار نه تنها قندوزیها و قندهاریها و نه تنها قلب مردم افغانستان بلکه قلب تمام امت مسلمه و حتی بشریت آزادیخواه را خونین و مجروح و اندوهگین کرد، این پرسش را مطرح نمود که چرا کشور ما بیش از چهار دهه است که در بحران عمیق فرو رفته و در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مشکل داریم و هر روز و شب صدها نفر از هموطنان ما به شهادت میرسند؟
حسینی مزاری در پاسخ گفت: هرچند جواب عدهای این است که دشمنان افغانستان قدرتمند هستند ولی باید گفت قوت دشمن از ضعف ماست، ما ضعف داریم، مشکل داریم و ما نتوانستیم کار کنیم و طبعا دشمن نیز به دنبال منافع ملی خودش است، حالا چه دشمنان منطقهای و چه دشمنان بینالمللی در رأسشان آمریکا، انگلیس، فرانسه و رژیم صهیونیستی و عواملشان در منطقه که همهشان به دنبال منافع خودشان هستند.
رئیس مرکز تبیان با بیان اینکه خداوند برای مردم افغانستان در چندین مقطع فرصت خیلی خوب و نابی داد تا اینکه مردم حُسن استفاده کنند و خوش بدرخشند و برای اقتدار و عظمت خودشان بهرهبرداری کنند، از جهاد مردم افغانستان علیه شوروی نام برد و گفت: ۱۴ سال جهاد بهترین فرصت برای بزرگ شدن مردم ما بود، اگرچه تجاوز، جنگ، قتل، غارت و مشکلات مختلف داخلی و خارجی هم وجود داشت، اما فرصتی بود که مردم میتوانستند از این فرصت بهرهبرداری کنند، اما بهرهبرداری درستی صورت نگرفت.
این آگاه مسایل سیاسی ادامه داد: پس از آنکه جهاد افغانستان علیالظاهر پیروز شد باز هم فرصت دیگری در اختیار ملت قرار گرفت و مردم ما و شخصیتهای جهادی و حقیقی و حقوقی میتوانستند از فرصت سه چهار ساله بعد از ۸ ثور سال ۱۳۷۱ بهرهبرداری و حکومتسازی کنند و به دنبال ملتسازی و ساختن کشور بروند و زمینههای رفاه و آسایش مردم را با وحدت و انسجام و همپذیری فراهم کنند، اما دیدیم که شهر کابل بعد از پیروزی جهاد خراب شد، قبل از آن شهر کابل دست نخورده بود و هرچند شهر مدرنی نبود اما شهری آباد و سالم بود ولی متاسفانه بعد از پیروزی جهاد اکثر قسمت های شهر کابل به خصوص غرب آن تبدیل به تلی از خاک گردید.
حسینی مزاری در تکمیل مطلب فوق به دوران پساسقوط طالبان و دو دههی گذشته به عنوان فرصت دیگر مردم افغانستان اشاره کرد و گفت: اگرچه در این دو دهه باز توطئهها و دست قدرتمند دشمن در ابعاد مختلف کاملا آشکار بود، ولی این دوران برای مردم افغانستان یک فرصت بود و بستر و فضایی برایشان فراهم شد و با اینکه در این دو دهه فرصت خیلی طلایی در اختیار مردم و شخصیتهای حقیقی و حقوقی ما قرار داشت اما از این فرصتها استفاده نشد و نتیجهی کار هم این شد که دولتِ مثلا جمهوریت سقوط کرد و گروه طالبان سر کار آمد.
رئیس مرکز تبیان با خاطرنشان کردن این مطلب که حضور و آمدن طالبان تهدید نیست و حتی اگر تهدید هم باشد باز هم تبدیل کردن این تهدید به فرصت دست ما اتباع کشور و نخبگان حوزوی و دانشگاهی و فرهنگیان و اقشار مختلف مردم ماست، تاکید کرد: اگر ما احساس میکنیم که تهدیدی وجود دارد باید بإیستیم و این تهدید را به فرصت تبدیل نمائیم. هر چند به اعتقاد من تهدیدی وجود ندارد و همهاش فرصت و ظرفیت است که بایستی از این فرصت و ظرفیت بهرهبرداری شود. حالا طالبان هر سیاست و روش و منشی که دارند اما ما هم در این کشور سهم داریم و تبعهی آن هستیم لذا باید مجموعه نخبگان و شخصیتهای حقیقی و حقوقی بإیستند و در کشور حضور داشته باشند و در راستای تبدیل تهدیدها به فرصت کار کنند.
حسینی مزاری با نکوهش دست روی دست گذاشتن و عدم اقدام و فعالیت در افغانستان، اظهار داشت: اگر ما بگوییم حضور طالبان سراسر تهدید است و این سیاست و آن سیاستش و این روش و آن روشش غلط است و سپس دست از کار برداریم و از کشور بیرون شویم و آن را صحیح و سالم در اختیار یک مجموعه قرار بدهیم، خب معلوم است که ما باز هم نتوانستهایم از این فرصت استفاده و بهرهبرداری بکنیم و تا ابد همین دور و تسلسلِ باطل ادامه پیدا میکند و پیش میرود به گونهای که ما دهها سال نه بلکه صدها سال دیگر شاهد تغییر و تحولات منفی و تداوم بحران خواهیم بود.
متن کامل سخنان حجتالاسلام والمسلمین سیدعیسی حسینی مزاری در این مراسم به شرح ذیل است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین. ثم الصلاة و السلام علی سیدنا محمد و آله الاطیبین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی! اما بعد قال الله تعالی فی کتابه الکریم؛ ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.
این نشست یا جلسه به دو مناسبت تشکیل شده است. مناسبت اول اینکه در آستانهی هفتهی وحدت قرار داریم که ۱۲ربیعالاول به قول برادران اهل سنت ما سالروز تولد پیامبر اسلام است و ۱۷ربیعالاول هم به قول شیعیان سالروز میلاد پیامبر گرامی اسلام و حضرت امام صادق (ع) است. این مناسبتها را محضر همه شما عزیزان تبریک و تهنیت میگویم. مناسبت دوم تجلیل از شهدای مسجد شیعیان در قندوز و قندهار است که صدها شهید و مجروح در پی داشت و نه تنها قندوزیها و قندهاریها و نه تنها قلب مردم افغانستان بلکه قلب تمام امت مسلمه و حتی بشریت آزادیخواه را خونین و مجروح و اندوهگین کرد. این دو حادثهی اسفناک و خونبار را محضر همه شما عزیزان بخصوص یکی از بازماندگان مسجد شیعیان در قندوز که در مجلس ما شرف حضور دارند، جناب آقای سلطانی تبریک و تسلیت میگویم.
سوال مهم؛ چرا کشور ما بیش از چهار دهه است که در بحران قرار دارد؟
طبعا صحبت پیرامون این دو مناسبت زیاد است و میتوان موضوعات مختلفی را مورد توجه قرار داد، اما به نظرم پاسخ گفتن به یک سوال در این فرصت اندک شاید مناسب باشد و آن اینکه چرا کشور ما بیش از چهار دهه است که در بحران عمیقی فرو رفته و در عرصههای مختلف سیاسی امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مشکل داریم و هر روز و شب صدها نفر از هموطنان ما به شهادت میرسند؟!.
یک پاسخ این است که افغانستان یک کشور سوقالجیشی و دارای اهمیت برای ابرقدرتهاست
احتمالا این پاسخ در اذهان همه خطور خواهد کرد که افغانستان یک کشور مهم و سوقالجیشی است و کشورهای قدرتمند مختلف روی این نقطه انگشت گذاشتهاند و دشمنان بزرگی در برابر ما قرار دارند و لذا این بحرانها و بحرانآفرینیها توسط دشمنان ما صورت میگیرد، باز سوال پیش میآید و آن اینکه چرا دشمن تا این اندازه قوی است که توانِ بر هم زدن مناسبات کشورمان را داشته باشد؟ آن هم دشمنانی که از بیرون افغانستان دستدرازی میکنند و از هزاران کیلومتر آنطرفتر میآیند و کشته و زخمی میدهند، ما چرا نمیتوانیم با وصف اینکه کشور مال ماست، بستر و سفرهی خدادادی مال ماست، ما کاری نمیتوانیم اما دشمن حتما بایستی این بحران را بیافریند؟ در حقیقت معمولا عادت کردیم که همواره انگشت ما به طرف دیگران باشد، همیشه دیگران را مقصر بدانیم و هر کاری در افغانستان صورت گرفت اگر پای الاغ ما هم شکست بگوییم دستان استکبار دخیل بودند، البته جای شکی نیست، دشمن کارش خراب کردن است، کارش کشتن و آوردن سلطهی خودش بر کشور ماست اما وظیفهی ما در این میان چه میتواند باشد؟
پاسخ دقیق این است که ضعف از خود ماست که نتوانستیم کاری کنیم
پاسخ روشنتر و عقلاییتر این است که قوت دشمن از ضعف ماست، ما ضعف داریم، مشکل داریم و ما نتوانستیم کار کنیم و طبعا دشمن نیز به دنبال منافع ملی خودش است. این درست نیست که شما پیش یک گربه گوشت بگذارید و توقع داشته باشید به طرف گوشت حمله نکند. شما نزد یک آدم خیلی تشنه یک جام آب بگذارید و توقع داشته باشید که این آدم تشنه آب نخورد. دشمن به دنبال منافع ملی خودش است، حالا چه دشمنان منطقهای و چه دشمنان بینالمللی در رأسشان آمریکا، انگلیس، فرانسه و رژیم صهیونیستی و عواملشان در منطقه به دنبال منافع خودشان هستند اما ما چرا به دنبال منافع ملی و دینی خود نیستیم؟
فرصتهایی که در این چهار دهه در اختیار مردم افغانستان بود:
1- چهارده سال جهاد علیه شوروی:
خدای متعال برای مردم افغانستان در چندین مقطع فرصت خیلی خوب و نابی داد تا اینکه مردم حُسن استفاده کنند و خوش بدرخشند و برای اقتدار و عظمت خودشان بهرهبرداری کنند، ۱۴ سال جهاد بهترین فرصت برای بزرگ شدن مردم ما بود، اگرچه تجاوز، جنگ، قتل، غارت و مشکلات مختلف داخلی و خارجی بود، اما فرصتی بود که مردم میتوانستند از این فرصت بهرهبرداری کنند، اما بهرهبرداری درستی صورت نگرفت، شما تاریخ جهاد افغانستان را ببینید، تاریخ جریانهای به ظاهر جهادی ما را مطالعه کنید، در بسیاری از مناطق تنها در اوایل جهاد جنگ علیه دولت کمونیستی و شورویها جریان داشت و در بیشتر مقاطع و در اکثر مناطق جنگی وجود نداشت، بلکه این جنگهای داخلی بود که جریان داشتند، احزاب به جان هم افتادند، شخصیتها به جان هم افتادند، اقوام و زبانها به جان هم افتادند، اختلافات عجیب و غریب در مناطق مختلف وجود داشت که مردمِ ما را در طول این ۱۴ سال زمینگیرکرد. به جزییات نمیپردازم بلکه به صورت فهرستوار عنوان میکنم و شما به دنبال تحقیق و بررسی بروید.
2- دوران سه چهارسالۀ پس از ۸ ثور ۱۳۷۱:
پس از آنکه جهاد افغانستان علیالظاهر پیروز شد، باز هم فرصت دیگری در اختیار مردم ما قرار گرفت و مردم ما و شخصیتهای جهادی و حقیقی و حقوقی میتوانستند از فرصت سه چهار ساله بعد از ۸ ثور سال ۱۳۷۱ بهرهبرداری و حکومتسازی کنند و به دنبال ملتسازی و ساختن کشور بروند و زمینههای رفاه و آسایش مردم را با وحدت و انسجام و همپذیری فراهم کنند، اما شما دیدید که شهر کابل بعد از پیروزی جهاد خراب شد، قبل از آن شهر کابل دست نخورده بود و هرچند شهر مدرنی نبود اما شهری آباد و سالم بود، ولی متاسفانه بعد از پیروزی جهاد اکثر قسمت های شهر کابل به خصوص غرب آن تلی از خاک شد، خانه و دیوار و خیابانی معلوم و مشهود نبود، مشکلات مختلف ایجاد شد.
3- دوران پساطالبان و دو دهه گذشته:
سپس دولت مجاهدین سقوط کرد و طالبان آمد. طالبان پنج سال در افغانستان حضور داشتند و با هر شکلی پنج سال حکومتشان را پیش بردند تا اینکه موضوع ۱۱ سپتامبر پیش آمد و آمریکاییها بهانه روی دست گرفتند و به افغانستان تجاوز و لشکرکشی کردند. طالبان ساقط شدند و حاکمیت جدید در افغانستان به وجود آمد. اگر چه باز توطئهها و دست قدرتمند دشمن در ابعاد مختلف کاملا آشکار بود، ولی این برای مردم افغانستان یک فرصت بود و بستر و فضایی برایشان فراهم شد. هرچند دشمن سعی کرد این فضا را تا حدودی به نفع خودش مدیریت کند، اما سوال اینجاست که ما چرا نتوانستیم مدیریت کنیم؟ دشمن از این فضا برای خودش خیلی بهرهبرداری کرد اما مردم ما چرا نتوانستند؟ شخصیتهای ما چرا نتوانستند؟ احزاب جهادی و سازمانهای اسلامی ما چرا نتوانستند؟ در این دو دهه فرصت خیلی طلایی در اختیار مردم و شخصیتهای حقیقی و حقوقی ما قرار داشت اما از این فرصتها استفاده نشد و نتیجهی کار هم این شد که دولتِ مثلا جمهوریت سقوط کرد و گروه طالبان سر کار آمد.
روی کار آمدن طالبان تهدید نیست و اگر باشد نیز باید تبدیل به فرصت شود
حالا به اعتقاد من حضور و روی کار آمدن طالبان نیز تهدید نیست بلکه یک فرصت است و حتی اگر تهدید هم باشد باز هم تبدیل کردن این تهدید به فرصت دست ما اتباع کشور و نخبگان حوزوی و دانشگاهی و فرهنگیان و اقشار مختلف مردم ماست. اگر ما احساس میکنیم که تهدیدی وجود دارد باید بإیستیم و این تهدید را به فرصت تبدیل نمائیم. به اعتقاد من تهدیدی وجود ندارد و همهاش فرصت و ظرفیت است که بایستی از این فرصت و ظرفیت بهرهبرداری شود. حالا طالبان هر سیاست و روش و منشی که دارند اما ما هم در این کشور سهم داریم و تبعهی آن هستیم لذا باید مجموعه نخبگان و شخصیتهای حقیقی و حقوقی بإیستند و در کشور حضور داشته باشند و در راستای تبدیل تهدیدها به فرصت کار کنند.
در صورت دست روی دست گذاشتن، دور باطلِ بحران در کشور ادامه خواهد یافت.
اگر ما بگوییم حضور طالبان سرتاسر تهدید است و این سیاست و آن سیاستش و این روش و آن روشش غلط است و سپس دست از کار برداریم و از کشور بیرون شویم و آن را صحیح و سالم در اختیار یک مجموعه قرار بدهیم، خب معلوم است که ما باز هم نتوانستهایم از این فرصت استفاده و بهرهبرداری بکنیم و تا ابد همین دور و تسلسلِ باطل ادامه پیدا میکند و پیش میرود به گونهای که ما دهها سال نه، بلکه صدها سال دیگر شاهد تغییر و تحولات منفی و تداوم بحران خواهیم بود. این درست نیست که مردم ما تا یک فرصتی پیش بیاید بروند در افغانستان برای خود خانه و کاشانه درست بکنند و پولی جمع بکنند و بعد که یک تحولی پیش بیاید، همهی امکانات و همهی زندگیشان را از دست بدهند و کشور را رها کنند و همه چیز را در اختیار رقبا و مخالفین خود قرار بدهند.
سوال مهم دوم: چرا مردم افغانستان نتوانستند از فرصتها بهرهبرداری کنند؟
حالا سوال دیگری پیش میآید که چرا ما نتوانستیم از فرصتها استفاده بکنیم و دلیل این نتوانستن چیست؟ دلیل عدم استفاده از این فرصتها اشتباه نخبگان جامعهی ماست، اشتباه شخصیتهای حقیقی و حقوقی کشور ما است.
اشتباه اول؛ جمعی از نخبگان دست از مبارزه و جهاد کشیده و تغییر رویه دادند.
برخی بخصوص در بیست سال اخیر دست از مبارزه کشیدند و گفتند ما سهم خود را ادا کردیم و در زمان جهاد جنگیدیم و پس از پیروزی جهاد در جنگهای داخلی بودیم، دیگر بس ما است و اینها رفتند به سمت کارهای اقتصادی و زمینفروشی و کارهای مختلف دیگر از جمله تفریح و خوشگذرانی. به عبارت بهتر میتوان گفت روحیهشان کلا تغییر کرد و اصلا روحیهی جهاد و مبارزه از وجود اینها کنده شد و بیرون شد و تمام.
اشتباه دوم؛ جمعی دیگر به محافظهکاری روی آوردند.
برخی دیگر محافظهکاری را در پیش گرفتند. هم خدا را میخواستند و هم خرما را. هم میخواستند دل خدا از دست نرود و هم دل شیطان. من در یک سخنرانی در کابل عنوان کردم که فعلا در دنیا از مصادیق جبههی رحمانی جمهوری اسلامی ایران است و مصداق یا از مصادیق بارز جبههی شیطانی حاکمیت آمریکا و روسای جمهورشان است. اکثر شخصیتهای ما در افغانستان یک دستشان در جیب ایرانیهاست و دست دیگرشان در جیب آمریکاییها و فکر میکنند که هر دو را هم فریب میدهند در حالی که خبر ندارند که خودشان فریب میخورند و نه ایرانیها و یا آمریکاییها.
من آن زمان میگفتم ای کاش در افغانستان عناصر و جریانات صددرصد آمریکایی باشند ولی درست عمل بکنند و با صداقت و درستی خودشان از آنها امکانات بگیرند و بیاورند این کشور را بسازند. اما همان کسانی که ادعای آمریکایی بودن و تکنوکرات بودن داشتند، همانها دروغ میگفتند و سر آمریکاییها کلاه میگذاشتند و تمام امکانات آمریکاییها را طی همهی این سالها بر باد دادند. در واقع آبرو و حیثیت آمریکاییها را در افغانستان همین تکنوکراتها بردند.
از این طرف هم کسانی که ادعای اسلاميت میکردند میگفتم ای کاش افرادی را که در رسانهها هی داد میزنند که اینها وابسته به ایران و جاسوس هستند، واقعا وابسته به ایران باشند و با ایرانیها صادقانه رفتار بکنند. شخصیتها و بزرگان ما وقتی میآیند پشت درهای بسته با ایرانیها مینشینند، چیزی نمیماند که دستمال از جیب خود بکشند و کفش ایرانیها را پاک کنند، حتی یکی از رهبران جهادی که اسمش را نمیگیرم که از شخصیتهای خیلی مطرح و بزرگی بوده و در افغانستان با چهرهای تکنوکرات مطرح است، ایشان وقتی به دیدار حضرت امام خامنهای میآمد گریه میکرد و میگفت من مرید شما هستم. خاک بر سر چنین افرادی که مرید زیر لحاف هستند ولی در کشور در میدان غرب بازی میکنند. متاسفانه این محافظهکاریها باعث شد فرصتها از دست ما برود. این محافظهکاری هم در سطح اکثر اقشار اعم از دانشجویان و حوزویان و غیره وجود داشت و حالا هم متاسفانه وجود دارد و این شد که در راستای ساختن کشور و تربیت نسل مبارز و ایجاد تشکلات قوی در افغانستان کاری صورت نگرفت، چون سیاستها مشخص نبود و اهداف واضح و روشن نبود و عناصر، عناصر شاخصی نبودند. تا شما هدف شاخص نداشته باشید و از حق و باطل حرف نزنید، نمیتوانید در کشور جریانسازی بکنید و نمیتوانید مردم را رهبری بکنید. اینها مشکلاتی است که نه تنها در جامعهی ما بلکه در خارج از کشور و حتی در سطح مهاجرین هموطن مقیم ایران که امنیت برقرار است و کسی کاری به کار کسی ندارد، باز هم برخی سعی میکنند با احتیاط صحبت کنند که مبادا دل ارباب غربی بلرزد. وقتی چنین وضعیتی در سطح جامعه وجود داشته باشد چطور میشود تصور کرد در افغانستان کار اصولی انجام بگیرد و بستر ما برای خودمان باشد و خودمان رهبری بکنیم و دست اجانب را قطع بکنیم!
اشتباه سوم اولویت برخی نگاه به غرب و یا شیطان بزرگ بود
اشتباه سوم این بود که دستهی دیگر هرچند، گاهی بحث دین و مذهب و اسلام را مطرح میکردند، اما اولویت اصلیشان نگاه به غرب بود.
اشتباه چهارم هم، گروهی آشکارا در کنار غربیها قرار گرفتند
اشتباه چهارم این بود که دستهای از نخبگان و نیز مردم شمشیر را علیه دین و مذهب و مکتب و منافع دینی و ملی از رو بستند و در کنار غربیها قرار گرفتند و علیه ملت خودشان بودند با چهرهای مسلمانانه. احتمال داشت نماز بخوانند و برخی از افعال و اعمال الهی را هم انجام بدهند اما کاملا انحرافی و انتقادی و دقیقا در مسیر و اهداف غرب حضور داشتند.
مشکلِ دیگر عدم وجود انسجام و رهبری واحد در میان جریانات دینی و دلسوز بود
در این میان هم، کسانی که کارهای دینی انجام میدادند، اهداف و شعار و مسیرشان مشخص بود و صحبتهایشان میتوانست موج ایجاد کند، اما انسجامی وجود نداشت. شما در سطح افغانستان و بین مردم چه شیعه و چه سنی در کجا انسجام جدی مشاهده کردهاید؟ در واقع انسجامی که تحت یک رهبری و در یک مسیر و یک جهت حرکت بکند برای استقلال و آزادی افغانستان وجود نداشت. سازمانها و احزاب و افراد حقیقی و حقوقی بصورت جزیرهای کار زیادی کردند اما نتیجهای نداشت.
برخی ممکن است گمان کنند این اشتباهات و مشکلات در سطح دیگران است و حسینی مزاری هی خود و مرکز تبیان را پاک و منزه و موفق میداند و دیگران را مقصر و اشتباهکار، خیر! خود ما هم شامل همین طیف مورد نقد و انتقاد هستیم و همهی ما در این معضلات شریک هستیم که با توجه به فرصتهای زیادی که در سطح جامعه داشتیم، نتوانستیم آن کار اصولی و اساسی و بنیادی را که در سطح افغانستان و منطقه باید و میتوانستیم انجام بدهیم، نتوانستیم انجام بدهیم.
اما راهکار خروج از بحران و تبدیل تهدیدها به فرصت چیست؟
اینها عواملی بود که باعث شد نتوانیم از فرصتها استفاده بکنیم. اما نوبت به راهکار میرسد. ما چیکار باید بکنیم که بتوانیم از فرصتها استفاده بکنیم، حتی با همین طالبانی که فعلا از واقعیتهای موجود کشور ما هستند. حالا ممکن است عناصری از خارج در داخل نیروهای طالبان باشند، ممکن است برخی عناصر و حلقات هم افراطی و حتی تکفیری باشند، ممکن است افراد و حلقات و جریانهای فکری داخل گروه طالبان باشند که با بقیه یرسازگاری نداشته و حتی دیگران را تکفیر و تفسیق کنتو که البته هستند، چرا که مشکلاتی که در طول بیست سال از ناحیه طالبان در افغانستان به وجود آمد و مشکلاتی که حالا در نقاط مختلف افغانستان وجود دارد، حکایتگر این است که در سطوح مختلف طالبان مشکلات جدی وجود دارد.
سیاستهای فعلی طالبان مورد قبول نیست
سیاستهایی که فعلا گروه طالبان رو کردهاند، سیاستهای قابل قبولی برای مردم و جامعهی افغانستان و منطقه و جهان نیست. طبعا اگر طالبان به اصلاح رفتار و سیاستهای خودشان اقدام نکنند، حکومت وسیع البنیاد تاسیس نکنند، توجهشان به زنان را اصلاح نکنند، توجهشان به رسانهها و عناصر فعال مدنی و اقوام و مذاهب را اصلاح نکنند و مذهب تشیع را به عنوان یک مذهب رسمی نشناسند، قطعا کشور دچار بحران و مشکل و معضلات مختلف میشود.
ایجاد فرهنگ همدیگرپذیری با در کنار هم بودن مذاهب و اقوام
با این حال من میگویم با همهی این معضلات و مشکلات، این فرصت وجود دارد که اگر ما وارد عرصه و کار شویم میتوانیم از این تهدیدها فرصتهای خوبی را بدست بیاوریم و در افغانستان فعالیت بکنیم و زمینهی تعامل و هماهنگی را به وجود بیاوریم و شیعه و سنی در کنار هم متحدا کار بکنیم، خواهیم توانست فرهنگ همدیگرپذیری را در افغانستان به وجود بیاوریم و باید این موضوع را به دبگران تبیین کنیم که این همه به بهانه تکفیر پیروان سایر مذاهب اقدام به ترور و انفجار و انتحار نکنید و حال بر فرض که در کشور ما فلان فرد و یا جریان کافر باشند، اما آیا باید همهی کفار را کشت؟ اولا مقابله با کفار و بحث کشتن آنها از نگاه اسلام قاعده و قانون دارد، کافر حربی داریم، کافر ذمی داریم و... و ثانبا اگر شما واقعا آنقدر مخالف کفار هستید و میخواهید کفار را بکشید خب آمریکاییها و اسرائیلیها که کافر هستند، بروید آنها را بکشید که مرتب برادران و خواهران اهل سنت ما را میزنند و میکشند و شهید میکنند. خوب بروید در برابر آنها، چرا در داخل افغانستان و یا سوریه و عراق و جاهای دیگر پیروان برخی مذاهب یا مکاتب را تکفیر میکنید و حکم به قتل و کشتار آنها می دهید؟
اصلیترین راهکار، تلاش برای تعالی فرهنگ زندگی مردم افغانستان است
به هر حال ما میتوانیم این تهدیدها را به فرصت تبدیل بکنیم. شدنی هم هست. کار نشدنی هم وجود ندارد. راهکار این است؛ برادارن و خواهران! که بایستی در راستای تعالی فرهنگ زندگی مردم افغانستان کار بکنیم. باید فرهنگ و دانش مردم افغانستان بالا برود. تا زمانی که وضعیت فرهنگ مردم این باشد، شرایط همین است. تا زمانی که وضعیت فرهنگی جامعه ما این باشد که در سطح مهاجرین شاهدش هستیم وضعیت ما نیز همین است. اگر روزی ده تا مشکل ما حل شود باز ده تا مشکل دیگر ایجاد میشود.
باید خودمان زمینهی عزت و اقتدار جامعهمان را فراهم کنیم
گاهی آنقدر تماس است و تماس است که هی فلانی را گرفت، یا فلانی اردوگاه است که واقعا شب و روز ناراحتیم ولی از دستمان هم چیزی ساخته نیست. بالاخره چقدر به مسئولین مربوطه زنگ بزنیم. چقدر ذلت، چقدر خفت، اینها همهاش خواری است. عزیزان این خواری و این خفت و این ذلت توسط خود ما و شما قابل حل است. اگر میخواهیم عزیز شویم باید خودمان اقدام بکنیم. تعز من تشاء در صورتی است که خودمان به طرف آن عزت برویم و زمینههای عزت و اقتدار جامعهی خود را فراهم بکنیم تا این که عزیز خدا شویم و قدرتمند شویم، تا خداوند هم به ما توجه بکند. اینکه خانه بنشینیم و راحت دست روی دست بگذاریم و هیچ کاری نکنیم نه عزیز میشویم و نه قدرتمند. نه آسایش خواهیم داشت و نه آرامش. هیچ چیز نخواهیم داشت. بنابراین مهمترین کاری که ما میتوانیم در افغانستان انجام بدهیم و تهدیدها را به فرصت تبدیل بکنیم، این است که همه باید توجه بکنیم به کار فرهنگی و بالا بردن فرهنگ مردم افغانستان.
توجه به فراگیری علوم روز و تحصیل، باید نتیجهی اول تعالی فرهنگ مردم باشد
بالا بردن فرهنگ نیز باید چندین نتیجه داشته باشد. نتیجهی اول اینکه مردم توجه بکنند به فراگیری علوم روز و بایستی درس بخوانند و آن را رها نکنند. روزی در مشهد مهمان یکی از همکاران بودیم. من فکر کردم بچهی جوانش دانشگاه میرود. الحمدالله وضعیت پدرش نیز خوب است و برای ادامهی تحصیل فرزندش مشکلی نداشت. گفتم که آقا شما چکار میکنید؟ گفت حاجآقا در مغازه هستم. گفتم چرا مغازه؟ برای چه درس نخواندی؟ گفت خب ما درس بخوانیم برای چه؟ اگرچه این مطلب و عنوان کردن این مطلب در ایران ممکن است توجیهاتی داشته باشد و توجیهاش هم این است که ما لیسانس بگیریم، فوق لیسانس بگیریم، دکترا را اینجا بگیریم بلاخره چیکار بکنیم؟ جمهوری اسلامی که برای ما اجازهی کار نمیدهد که البته این انتقاد وارد است. من همیشه در مجالس مختلف این انتقاد را در رابطه با بحث مهاجرین مطرح کردهام که یکی از دلایل افت روند تحصیلی مهاجرین ما همین است. جوان مهاجر با چه انگیزهای درس بخواند؟ با چه انگیزهای لیسانس و فوق لیسانس و دکترای خود را بگیرد؟ باز برود به اصطلاح در مغازهای بقالی و یا در کارگاه گچبری!. این شرایط زمینهی افت تحصیلی را فراهم میکند. اما با آن هم با اینکه این وضعیت در ایران است ما بایستی تلاش بکنیم فرزندان خود را وادار بکنیم که درس بخوانند. متوسطه را بخوانند، لیسانس را بگیرند، فوق لیسانس را بگیرند، دکترا را بگیرند. وقتی جامعه با سواد شد قطعا در آن جامعه تحولات رونما خواهد شد.
توجه به کسب معارف دینی در کنار علوم روز، از لوازم دیگر تعالی فرهنگ مردم است
نتیجهی دوم اینکه ما در کنار علوم روز به کسب معارف دینی توجه بکنیم. علوم روز بدون معرفت دینی بدرد نمیخورد و کسب معارف دینی بدون علوم روز باز هم بدرد نمیخورد و ناقص است و باید مسلط به علوم روز گردید تا ما بتوانیم کشور خود را در ابعاد مادی و معنوی بسازیم. باید معارف دینی را بلد باشیم که معنویت و فهم مردم را از زندگی و از هدف زندگی بالا ببریم. وحدت و انسجام زمانی در افغانستان به وجود خواهد آمد که ما سوادمان بالا باشد و معارف دینیمان هم بالا باشد؛
تهذیب در کنار کسب علوم روز و معارف دینی، نتیجهی سوم
نتیجه سوم کار فرهنگی تهذیب بایستی باشد. اگر در کنار کسب علوم روز و معارف دینی تهذیب نباشد، کار فرهنگی ما باز هم بیفایده خواهد بود. طرف پروفسور باشد، طرف دکتر باشد، آدم متدین هم باشد و نماز هم بخواند، روزه هم بگیرد، اما مهذب و ساختهشده نباشد، قطعا آدم اهل کاری برای ساختن کشور نخواهد شد.
نتیجه چهارم تعالی فرهنگ، لزوم حضور در صحنه
سه خصلت یاد شده نیز زمانی به درد میخورد که ما عناصر فعال و خادم در صحنه باشیم. آدمی که عالم باشد، آدمی که متدین و مهذب باشد، اما در خدمت ساختن اجتماع نباشد، فعال در صحنه نباشد، چه فایدهای خواهد داشت؟ نخیر چنین افرادی به درد نمیخورند.
حضور ما در صحنه به تنهایی کفایت نمیکند، حرکت فرهنگی باید متشکل باشد
از سوی دیگر، در کنار حضور در صحنه، حرکت متشکل لازم است. باز شما اگر متشکل هم حرکت نکنید، اگر سازمان یافته حرکت نکنید، اگر هدف مشخص نداشته باشید، اگر مواضع مشخص نداشته باشید و در نهایت اگر در مسیر ولایت قرار نداشته باشید باز هم مشکلات متعددی در جامعهی ما بوجود خواهد آمد. اگر امروز شما در افغانستان این مشکلات را میبینید به خاطر بیتوجهی به کار فرهنگی است، بخاطر هزینه نکردن در امور فرهنگی است، بخاطر وقت نگذاشتن در کار فرهنگی و بالا بردن افکار و روحیات و کنش و منش فکری و فرهنگی مردم افغانستان است.
بحث شیعه و سنی و پشتو و تاجیک و هزاره و ازبک و غیره کنار گذاشته شود
برادران و خواهران! ما میتوانیم در افغانستان حضور جدی پیدا کنیم و به سرعت در افغانستان تحول ایجاد بکنیم و جلو افراط و تفریط و گروههای تکفیری را گرفته و در مجموع دست دشمن را قطع بکنیم و خودمان صاحب کشور خودمان شویم. خود ما در کنار هم همکاری بکنیم. باید بحث شیعه و سنی و پشتو و تاجیک و هزاره و ازبک و غیره کنار گذاشته شود. امروز در دنیای غرب این مسائل مطرح نیست و مسیحیت و یهودیت و همهی اینها دست به دست هم داده علیه مسلمانها فعالیت میکنند. این در حالی است که وقتی وارد کشورهای اسلامی میشویم این همه مصیبتهای قومیت و مذهب و زبان و منطقه وجود دارد و اگر بیشتر خورد شویم، در داخل خانواده هم برادر با برادر، خواهر با خواهر، اولاد با پدر و مادر و همه اختلاف و جنجال وجود دارد.
بیش از این وقت عزیزان را نمیگیرم و امیدوار هستم که ان شاءالله ما بتوانیم با در پیش گرفتن کار فرهنگیِ فعال تحولی جدی در سطح افغانستان ایجاد کنیم و زمینهی برگشت آبرومندانهی مردم ما فراهم شود و صاحب کشور خود شویم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته!