- 0 نظر
- چاپ
نشست هماندیشی «چشم انداز روند صلح افغانستان پس از پیروزی جو بایدن» در تهران؛
دو دلیل گره کور صلح افغانستان؛ نگاه معیوب و بیمار کنشگران داخلی و چرخش سیاست امریکا در دوره ترامپ

دکترای علوم سیاسی و استاد دانشگاه در کابل که در یک نشست تحلیلی خبرگزاری صدای افغان(آوا) پیرامون چشمانداز روند صلح کشور پس از پیروزی جو بایدن سخن میگفت، با اشاره به نگاه معیوب و بیمار کنشگران داخلی افغانستان نسبت به صلح و همچنین رویکرد دونالد ترامپ و چرخش سیاست او به خصوص نسبت به افغانستان و گروه طالبان، تأکید کرد که این دو نوع نگاه عملا صلح در افغانستان را به یک گره کور تبدیل کرده است. به گفته دکتر ذاکرحسین ارشاد، به دلیل شناخت مستقیمی که جو بایدن از تحولات و مناسبات قدرت در افغانستان دارد، و همچنین بر اساس سنت دموکراتها برای بسط و نهادمند کردن ارزشهایی چون دموکراسی و حقوق بشر، این انتظار میرود معامله با صلح در افغانستان در دوره او مثل دوره ترامپ نباشد.
خبرگزاری صدای افغان(آوا) ـ تهران: نشست هماندیشی «#چشم_انداز_روند_صلح_افغانستان پس از #پیروزی_جو_بایدن» بعد از ظهر روز چهارشنبه(5 قوس/ آذر) با حضور اساتید دانشگاه و کارشناسانی از کالیفرنیا، بروکسل، کابل، مشهد و تهران، از سوی دفتر نمایندگی خبرگزاری صدای افغان(آوا) در تهران و به صورت آنلاین برگزار شد.
چشمانداز صلح افغانستان در "جهان بایدن" از دو منظر
#دکتر_ذاکر_حسین_ارشاد به عنوان سومین سخنران این نشست، با اشاره به اینکه چشمانداز #صلح_افغانستان آن هم در "جهان بایدن" لزوما متفاوت از وضعیت صلح در دوره ترامپ، در سطح افغانستان و همچنین در سطح نظام بینالملل قابل تحلیل خواهد بود، گفت که این چشمانداز از دو منظر متأثر خواهد بود.
1ـ نگاه معیوب و بیمار به صلح در داخل افغانستان
به گفته وی، یکی اینکه متأسفانه نوع نگاههای داخلی که در افغانستان از سوی کنشگران و بازیگران سیاسی در مورد صلح ارائه میشود، نگاه معیوب و بیماری است که جز هزینه بر جامعه افغانستان، دستآورد خاصی معطوف به تأمین صلح و ثبات نداشته و دلیلش نیز این است که متأسفانه نگاهها به صلح در داخل کشور، قبل از آنکه یک امر معرفتی و صلح به عنوان یک ضرورت حیاتی و استراتژیک باشد، بیشتر به یک امر سیاسی تقلیل پیدا کرده و آنهم ابزاری برای تأمین منافع و خواستهای فصلی و موسمی.
بر این اساس، این استاد دانشگاه تصریح نمود که باید اعتراف کنیم کارنامه صلح با مشکلات جدی مواجه است؛ به این معنی که هر کسی که بیشتر با صلح درافتاده و هراس خلق کرده، اتفاقا از امتیازات بیشتری برخوردار بوده است. در عین حال، مناطق جغرافیایی که بیشتر درگیر جنگ و هراسافگنی بوده، از امکانات داخلی و همچنین کمکهای منطقهای و بینالمللی برخوردار بوده است.
وی ادامه داد که این نوع رویه در مناسبات سیاسی و معطوف به صلح در افغانستان، متأسفانه وضعیت را به گونهای بار آورده که عملا همه افراد ضد صلح و به نفع ناامنی، جنگ، معارضه و خشونت بسیج شدهاند.
2ـ رویکرد ترامپ و چرخش در سیاست ایالات متحده به خصوص در برخورد با طالبان
دکتر ارشاد در نکته دوم، به عملکرد #دونالد_ترامپ در دوره ریاست جمهوری او اشاره کرد و گفت: "متأسفانه آن توقع و انتظاراتی که در سطح کلان از بازیگران بیرونی و مشخصا ایالات متحده وجود داشت، در دوره آقای ترامپ رنگ باخت و او با توجه به ویژگیهای شخصیتی که داشت، حتی منزلت و جایگاه امریکا را به عنوان قدرت شماره یک جهان کاهش داد، در عین حال توقعات و انتظاراتی که از امریکا میرفت، هم رنگ باخت. در نتیجه ایالات متحده با توجه به سیاستهای آقای ترامپ به عنوان بازیگری که نسبت خود با سایر بازیگران را به جای اینکه عمومی تعریف کند، افقی تعریف کرد، تقلیل داد. به همین لحاظ است که شما خروج ایالات متحده را از معاهده پاریس و برجام و سایر معاهدات بینالمللی میبینید".
وی ادامه داد که این نوع نگاه یا چرخش در سیاست ایالات متحده سبب شد که برخورد این کشور با گروههای هراسافکن و به ویژه با طالبان هم فرق کند و طالبانی که قبلا به عنوان یک گروه هراسافکن از هیچ مشروعیتی بر اساس منابع هویتساز جهانی برخوردار نبود، متأسفانه عملا توسط امریکا و فرستاده ویژه این کشور برای صلح افغانستان، آقای خلیلزاد، به عنوان یک گروه مشروعیتدار سیاسی یا حداقل ناراضی که میتواند مطالباتی را در افغانستان مطرح کند و حامیان خارجی و بینالمللی داشته باشد، شناخته شد.
بنابراین، به گفته این پژوهشگر حوزه تحولات امریکا و افغانستان، این دو نوع نگاه نسبت به صلح در افغانستان، عملا صلح را به یک گره کور تبدیل کرد که در نتیجه آن، نه تنها امریکا به آن خواستهای خود دست پیدا نکرد، که با گذشت هر روز ما هزینههای متنوع و مختلفی را پرداخت میکنیم: "من معتقد هستم تا زمانی که چنین نگاه هم در داخل افغانستان و همچنین در دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده وجود داشته باشد، چشمانداز صلح در افغانستان مثبت قابل ارزیابی نخواهد بود و به جای اینکه خوشبختی ایجاد کند، همچنان میتواند فرصتسوز باشد و فرصتهای افغانستان را بگیرد".
در دوره جو بایدن چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اما اینکه در دوره #جو_بایدن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا همان مشیای که تاکنون در دوره ترامپ وجود داشته، استمرار پیدا میکند، یا یک دگردیسی و چرخش در بحث صلح در حوزه داخلی و بینالمللی به وجود خواهد آمد، دکتر ارشاد گفت که این سوال در دو بعدی قابل تحلیل است:
"از یک طرف، از آنجایی که آقای بایدن، چنانی که در فرمایشات دکتر رحیمی هم وجود داشت، شناخت مستقیمی از تحولات و مناسبات قدرت در افغانستان دارد، این مسأله میتواند یک شانس و فرصت برای اینکه سیاست ایالات متحده در قبال اوضاع سیاسی افغانستان از جمله بحث صلح، معطوف به واقعیتهای تأثیرگذار سیاسی افغانستان تنظیم و صورتبندی شود، باشد. این یک امتیاز است و می تواند شرایط دوره آقای بایدن را متفاوت از دوره ترامپ بسازد.
ولی از سوی دیگر، برخی از نکتههای دیگری هم هست که میتواند به این مسأله کمک کند. چه بخواهیم یا نخواهیم، آقای بایدن در سنت دموکراتها جای میگیرد. بر اساس رویه گذشته در دستگاه سیاستورزی دموکراتها، سیاست خارجی ایالات متحده ابزاری برای بسط و نهادمند کردن ارزشهای این کشور است، و طبیعی است که بر اساس این سنت، یکی از این ارزشها، دموکراتیزه کردن، حقوق بشر و در کل تمامی ارزشهایی است در 18 سال گذشته در افغانستان روی آن مانور داده شده، امید خلق گردیده، و هزینههای داخلی و هزینه های امریکایی و خارجی به پای آن ریخته شده است. بر این اساس، طبیعی است که چشمانداز بایدنی این خواهد بود که صلح و معامله با صلح در افغانستان، مثل معامله دوره ترامپ نباشد. چرا؟ چون ترامپ نشان داد که دموکراسی یا ارزشهای حقوق بشری، ابراز موسمی و فصلی برای تأمین و جستجوی منافع خاص امریکاست، و گویا برای این کشور دموکراسی ارزش آنچنانی که گفته میشود، ندارد. حتی مشروعیت دادن به گروه طالبان و گروههای هراسافکن در افغانستان از همین رهگذر قابل ارزیابی است".
ولی به گفته وی، در کنار این خوشبینی، مانعی که همچنان به عنوان یک چالش میتواند حتی دوره جو بایدن را هم متأثر بسازد، این مسأله است که گویا در فهم آقای بایدن، پاکستان همچنان در سطح منطقه اولویت دارد و اسلامآباد میتواند به عنوان شریک قابل اعتماد در سطح منطقه و از جمله در قضایای افغانستان برای امریکا عمل کند، بر این اساس، طبیعی است که اگر امر افغانستان به پاکستان و اسلامآباد واگذار شود، با توجه به نوع سیاستورزیهایی که اسلامآباد در افغانستان دارد، این مسأله روند صلح افغانستان را پیچیدهتر خواهد ساخت و با تیرگی و تاریکی مزمنتری قابل تحلیل خواهد بود.
#خروج_مسئولانه_از_افغانستان؛ وجه تمایز سیاست بایدن نسبت به ترامپ
این استاد دانشگاه در جمعبندی بحث خود گفت: "علاوه بر محورهایی که عرض کردم، گفته میشود آقای بایدن در برخورد با خروج مسئولانهای که میتوان در مسأله افغانستان یاد کرد، متفاوتتر از ترامپ عمل میکند، و این در نوع خود میتواند برای کنشگران داخلی افغانستان و هم بازیگران منطقهای و بینالمللی امیدواری خلق کند. ضمن اینکه سایر چهرهها و کنشگرانی که قرار است در اداره آقای بایدن نقش ایفا کنند نیز میتواند امیدواریهایی را ایجاد کند. در غیر این صورت، اگر بحث خروج مسئولانه جدی و برجسته نشود، فکر نکنم تفاوت خیلی جدی میان دورههای ترامپ و بایدن در مسأله افغانستان وجود داشته باشد، و ممکن است امریکا، افغانستان را با یک تجربه شکست خورده ترک کند".
وی خاطرنشان کرد: "برخوردهای غیرمسئولانهای که ممکن در سیاستهای آقای ترامپ توجیهپذیر بود، حداقل بر اساس آن استانداردها و رویههای گذشته دموکراتها و حتی جمهوری خواهان قابل توجیه نیست، بنابراین امیدوار هستم، همچنان که خروج ایالات متحده از افغانستان مسئولانه باشد، برخورد این کشور در همه سطوح و لایهها از جمله قضایای صلح افغانستان، مسئولانه و منصفانه باشد، در غیر آن صورت، با افزایش فعالیتهای گروههای هراسافکن تنها افغانها محکوم به پرداخت هزینه انسانی نخواهند بود، بلکه همه جهان محکوم به پرداخت این هزینه بوده و آن زمان، خیلی دیر خواهد بود".
حضور و خروج غیرمسئولانه امریکا در افغانستان
در پایان این سخنان، دکتر سید وحید ظهوری، دکترای حقوق بینالملل در تهران در مورد تعریف خروج مسئولانه امریکا در افغانستان، در حالی که اساسا حضور این نیروها در افغانستان نامشروع است، پرسید و دکتر ارشاد پاسخ داد: حضور مسئولانه ایالات متحده در افغانستان بر اساس ادبیات گفتمانهای حقوقی که امریکا در 2001 و بعد از آن ارائه کرد، مطرح است. بر اساس این حضور مسئولانه، قرار بود که یک برخورد جدی و محکم و مبارزه تمام عیار با پدیدهای به نام تروریزم صورت بگیرد، و گویا همه جهانیان در این زمینه وظیفه دارند، در نتیجه زمینه برای حضور نیروهای جامعه جهانی از جمله امریکا در افغانستان ولو به صورت تئوری فراهم شد، اما حالا بعد از 18 سال کش و قوسهای آنچنانی و برخوردهای اتفاقا غیرمسئولانه، نه تنها ایالات متحده با تروریسم در افغانستان مبارزه نکرد و گروههای هراسافکن سرکوب نشد، بلکه اصل هراسافکنی در افغانستان به ابزاری برای گرفتن امتیازهای همهجانبه تلقی و درک شد و به یک رویه همهجانبه در افغانستان تبدیل گردید.
وی ادامه داد: "من فکر میکنم بیان این نوع سخن توسط فرستاده ویژه امریکا پیرامون مذاکرات صلح افغانستان در قطر، که گویا هیچ گونه تعلق و اصراری از سوی امریکا مبنی بر حفظ نظام دموکراتیک در افغانستان وجود ندارد و افغانها میتوانند انتخاب کنند که امارات اسلامی یا دموکراسی داشته باشند، یا هر نوع ساختار سیاسی دیگر، حداقل با شعارهای خود امریکاییها هم مسئولانه نیست. چرا؟ چون اگر قرار بود هیچگونه تفاوت و تمایزی بین ساختارای سیاسی دموکراتیک و امارت اسلامی وجود نمیداشت، حضور 18 ساله امریکا بر اساس گفتمانهای خود این کشور چه مبنا و توجیهی میتواند داشته باشد؟ اگر امریکاییها برای نهادمند ساختن ساختار دموکراتیک و مبارزه با تروریسم به افغانستان نیامده بودند، پس چه وجهی میتواند حضور این کشور را در افغانستان توجیه کند؟! بنابراین این نوع برخورد غیرمسئولانه است. با این نوع موضعگیری، حتی با منافع استراتژیک خود قدرتهای بزرگ در منطقه هم یک برخورد مسئولانه صورت نگرفته، چرا؟ چون تروریزم تنها تهدیدی برای مردم افغانستان نیست، بلکه تهدیدی برای کل جهان و نظم بینالمللی به شمار میرود.
خروج مسئولانه، تنها بازی با کلمات است!
محمد جواد رحیمی، کارشناس ارشد روابط بینالملل از امریکا نیز پیرامون مباحث حضور و خروج مسئولانه از افغانستان تذکر داد: "من با تأیید تمام صحبتهایی که صورت گرفت، می خواستم چند نکته دیگر را عرض کنم، که نفس یا ماهیت خروج مسئولانه را کاملا نفی میکند. وقتی در جریان دو دهه گذشته به بیش از 20 گروه هراسافکن در افغانستان، حداقل به شکل مستقیم یا غیرمستقیم اجازه فعالیت دادیم و موضعگیریهای متزلزل و سیاستهای متناقض و نسنجیده باعث فعالیت بیش از 20 گروه هراسافکن در افغانستان شده باشد، وقتی توافق سیاسی با طالبان امضا شده باشد که پیوستن یا خروج از آن هویت ما را در سطح ملی و بینالمللی متضرر بسازد، وقتی طالبان را در حالتی رها کنیم که به آنها هویت سیاسی و بینالمللی بخشیده باشیم، و همچنان در صورتی که هیچگونه اصلاحات بنیادی و اساسی در ساختار نظام سیاسی افغانستان ایجاد نشده باشد، ما چگونه میتوانیم خروج امریکا را مسئولانه تلقی کنیم؟! در حالی که من در صحبتهای ابتدایی گفتم که بعد از فروپاشی رژیم طالبان، یک سلسله اهداف مشخص و تعریف شده از سوی ایالات متحده امریکا به حامیان بینالمللی این کشور سپرده شد که بر اساس آن وعدهها و اهداف، یک اجماع بینالمللی به وجود آمد که قربانیهای هنگفت مالی و جانی را نیز در افغانستان متقبل شدند، حالا که این موارد عملی نشده و قتل و کشتار بیسابقه در افغانستان ادامه دارد، حتی ارگ ریاست جمهوری امنیت ندارد، ولو که خروج نیروهای امریکایی یک سال دیگر طول بکشد، یا 50 سال، ما چگونه میتوانیم این خروج را مسئولانه تعریف کنیم؟ به نظر من مباحثی چون خروج مسئولانه از افغانستان، تنها بازی با کلمات خواهد بود، راهی که دستگاه حاکم بر امریکا با استناد به آن، رضایت یا قناعت مردم افغانستان، رهبران این کشور و حامیان بینالمللی آن را به دست بیاورد و خروج نیروهای مریکایی از افغانستان را همان گونه که در انتخابات وعده داد، عملی کند.