هیات عزاداری ۷۲ تن نامی آشنا و آدرسی شناخته شده برای مهاجران افغان مقیم باقرشهر تهران است.
امسال نیز جمعیت عزادار در هیات عزاداری ۷۲ تن به یاد ۷۲ شهید پاکباز کربلا مراسم عزا برپا کردند؛ تا آنکه ساعت ۷:۳۵ دقیقه شامگاه روز چهارشنبه ۲۹ میزان، همه چیز تغییر کرد. بوی مسموم گاز، صدای مهیب انفجار، آتش و سپس زخمی های پرشمار در جنب تالار پذیرایی گل سرخ باقرشهر تهران؛ پایتخت ایران.
اینک هیات عزاداری ۷۲ تن در عزای عزاداران حسینی خود نشسته است. ده ها زخمی و بر بنیاد آمار رسمی دست کم پنج کشته.
نشت و انتشار گاز به جهت پخت و پز غذای عزاداران در زیرزمین یک ساختمان نوبنیاد که محلی برای برگزاری هیئت جمعی از مهاجرین شده بود عامل به وجود آمدن این حادثه دلخراش خوانده شده است.
خبرهای اولیه حاکی از انفجار بالون گاز بود؛ اما با توجه به قطعی گاز سراسر منطقه پیرامون رویداد، احتمال ترکیدگی گاز شهری را نیز در کنار احتمالات دیگر مطرح کرده اند؛ مساله ای که می تواند تغییراتی در نتایج تحقیق و یقینا تبعات حقوقی آن ایجاد کند.
میلیون ها مهاجر افغان مقیم ایران به اندازه کافی مشکلات مختلف دارند و این رویدادها مشکلی بر مشکلاتشان می افزاید. به ویژه زمانی که تصور کنیم هیچ مرجع دیپلماتیک کشور مقیم ایران، برای پیگیری حقوقی و رسیدگی به وضعیت آسیب دیدگان این رویداد، مسؤولیت نمی پذیرد.
در این گونه رویدادها انتظار معمول این است که سفارت کشور متبوع افراد آسیب دیده، برای پیگیری چند و چون ماجرا، یافتن عوامل و مسؤولان احتمالی و تبعات حقوقی و قانونی آن به منظور اعاده حق شهروندان آسیب دیده اش، وارد عمل شود و در صورتی که تقصیری بر کسی بار نشد، هزینه های مداوا و رسیدگی به وضعیت درمانی آسیب دیدگان را بر عهده بگیرد؛ اما به نظر می رسد چنین امیدی از سفارت افغانستان در ایران، بیهوده است.
آنگونه که یک فعال اجتماعی مهاجر و دوستان وی در نتیجه پیگیری های شان دریافته اند، سفارت افغانستان در تهران هنوز هیچ کار قابل توجهی برای رسیدگی مطلوب به وضعیت آسیب دیدگان این رویداد نکرده است.
صبرا قاسمی؛ یک بانوی فعال مهاجر افغانستانی به همراه جمعی دیگر از فعالان مهاجر پیگیری وضعیت آسیبدیدگان این حادثه را انجام می دهند.
اکثر آسیب دیدگان در بیمارستان/شفاخانه شهدای یافتآباد تهران بستری اند و شماری دیگر نیز در برخی دیگر از بیمارستان ها.
خانم صبرا قاسمی در گزارشی که از چشمدیدهایش در این رابطه نوشته، اینگونه است:
«طبق قرار دیشب با بانو غلامی امروز را برای پیگیری و عیادت از مجروحین حادثه هیات مهاجرین افغانستانی مقیم باقرشهر خالی میکنم. ساعت یک میدان ونک قرار مان است و من مثل همیشه دیر میرسم.
بیمارستان مورد نظر ما شهدای یافت آباد است؛ چون بیشترین تعداد مصدومین را در خود جای داده است. البته مصدومین حادثه در بیمارستان های شهید مطهری، رسول اکرم و حضرت علی اصغر هم بستری هستند. ساعت دو به بیمارستان میرسیم. از اطلاعات آمار مصدومین را میگیریم. دنیای عجیبی است دنیای تضادها... خط ممتد سفید را باید دنبال کنیم تا به بخش سوختگی برسیم!
بخشی که ما به آنجا میرویم بخش مراقبتهای ویژه است و امکان عیادت حضوری نیست. باید از پشت شیشههای سرد، بدنها و صورتهای سوخته را نظارهگر باشیم. چند مرد و زن افغانستانی را در محوطه میبینیم، نزدیک شان میرویم، با یک سلامعلیک وطنی ساده میتوانی پی ببری به اینکه از بستگان سانحهدیدگان هستند. میگوییم آمدهایم شاید بتوان گرهی باز کرد و چقدر خوشحال میشوند و کمک مان میکنند. اتاق بستریشدگان را نشان مان میدهند و توضیحات کامل در مورد شب حادثه... شبی که انفجار گاز دنیای آرزوهای شان را سوزانده است. این روزها زیاد یاد سوختگی خیام می افتم... زیاد و حالا سوختگی محبین اهلبیت هیاتی از مردم غزنی که اکثرا خویشاوند هستند. هیات هفتادو دو تن...
از پشت شیشه کمر سوخته پسرکی دوازده ساله دلم را به درد میآورد و مادری که یک کودک سوخته دیگرش بر دوش، پروانهوار دور کودکان سوختهاش میچرخد و پرستاری میکند... چقدر واژهها این روزها معانی خاص میدهند یا پرستار کربلا...
جای شکرش باقی است که این حادثه قبل از شلوغ شدن و ازدحام جمعیت رخ داده است وگرنه ابعاد فاجعه بسی گسترده میشد. به قول شاهدان عینی با انتشار بوی گاز، ناگهان آتشی چون گردباد همه چیز را درهم میپیچد، فومهای سقف نیز آتش میگیرند و سریع شروع به سوختن و ذوب شدن میکنند و روی سر مردم میریزند. بیشتر سوختگی کودکان بر اثر ذوب شدن فومهاست.
راستی گفتم کودکان، یادم آمد تاکنون به نقل از رئیس هیات، آقای مقصودی پنج تن بر اثر شدت سوختگی فوت کردهاند. یک جنین هفت ماهه، سه کودک و یک مرد. لازم به ذکر است بین حادثهدیدگان دو زن باردار نیز بوده اند که یکی از جنین ها فوت شده و در مورد دیگری پزشکان موفق به نجات نوزاد شدهاند؛ اما حال مادران وخیم است، مخصوصا مادری که فرزندش را از دست داده و یک کودک هفت ساله دیگرش نیز در این حادثه فوت کرده... حال پدر نیز تعریفی ندارد؛ او که شاهد ویران شدن خانه امیدش است بیتاب است و ناآرام... عمه نیز هم می لرزد و میگرید و تعریف میکند... امان از دل زینب...
حال دل عیادت کنندگان هم خوب نیست و حال دل ما نیز هم... منتظر میمانیم که ساعت سه بشود تا بتوان به عیادت مصدومین آی سی یو برویم. دوستان هیات مذهبی هم برای عیادت از راه میرسند. آنها کمک های مردمی جمعآوری کردهاند و رایزنی کردهاند با دفتر آیت الله فیاض؛ مرجع معظم تقلید تا بیمارستان بدون دریافت هزینه، اجساد جان باختگان را فردا به خانواده ها تحویل دهند و فردا پنج کبوتر سوخته در بهشت زهرا آرام خواهند گرفت...
مردم عیادت کننده چقدر از حضور ما واعضای هیات مذهبی استقبال میکنند، دور مان حلقه زده اند و با آب و تاب از ماجرا تعریف میکنند. دلم به حال این مردمان قانع و پاک میسوزد که در این حادثه کسی نیست همراهی شان کند. چقدر دل بستهاند به این حضور، به امیدی که گرهی باز شود کاش قدر این مردم را بدانیم کاش...
به نوبت و با پوشیدن لباس مخصوص به آی سی یو سر میزنیم. دیدن صورتهای سوخته، جگر می خواهد و من ترسو امروز چه شجاع شده ام! هشت نفر در این بخش بستری اند. اولین تخت ریحانه است، دخترکی دوازده ساله که صورتش بسیار سوخته است. کنه قلبم میسوزد برای دل ریحانه و رویاهای سوخته اش. خواهرش هم سوخته است و پدرش و مادرش هم... عمق فاجعه زیاد است چقدر دلم برای ریحانه و ریحانه های بهشتی میگیرد.
پرسنل بخش با مهربانی خاص و صبوری فراوان مشغول مداوا هستند. خداقوتی میگویم و اجازه برای عکس میگیرم. با لبخند پاسخ مثبت میدهد. از چند نفر عکس میگیرم و صحبت میکنم؛ اما متاسفانه ریحانه خواب است. کاش این حادثه هم خواب بود ریحانه... تعداد ۱۹ مرد، ۹ زن و ۹ کودک تحت درمان هستند.
فکر میکنم باید کاری کرد. با مشورت بانوی خوب غلامی عزیز زنگی به مؤسسه حقوقی امین میزنیم و حجت را برای پیگیری کار این حادثه دیدگان بر آنان تمام میکنیم. با آغوش باز میپذیرند و قرار میشود بعد از بیمارستان نشستی در این رابطه با آنان داشته باشیم. قبول میکنیم، از بیمارستان خارج میشویم، مقصد بعدی مؤسسه حقوقی امین است.
در بین راه دلم آرام نمیگیرد، زنگی به دوستان سفارتی مان میزنیم و گله میکنیم از عدم حضور شان در کنار مردم در این روزهای سخت. میگویند امروز رییس بخش مهاجرین آمده بود؛ اما ما موضوع را با سفیر هم مطرح میکنیم تا با حضورش مرهمی بر دل حادثه دیدگان باشد و از نزدیک حادثه را بررسی نمایند... طبق قرار به مؤسسه امین می رویم و با جناب مظفری و جناب حسینی، وکیل برجسته ایرانی صحبت میکنیم. قول میدهند فردا ضمن حضور در محل حادثه پیگیر کارهای حقوقی حادثه شوند. دل مان سخت گرفته است؛ اما روح ناآرام مان آرام میگیرد. تنها کاری که میتوانستیم امروز انجام دهیم همین بود.
راستی ما نیاز به تشکیل کارگروه تخصصی متشکل از دوستان هیات مذهبی، روانشناس، حقوقدان، مددکار و پزشک برای ارتقای روحیه و پیگیری درمان این عزیزان داریم فعلا در مورد بحث مالی درمان صحبتی نشده است. پیشنهاد میشود این کارگروه شکل بگیرد تا ضمن مدیریت بحران جلو هرگونه لغزش احتمالی را نیز گرفته و در صورت نیاز از این کانال اعلام حمایت ها صورت بگیرد.
امسال نیز جمعیت عزادار در هیات عزاداری ۷۲ تن به یاد ۷۲ شهید پاکباز کربلا مراسم عزا برپا کردند؛ تا آنکه ساعت ۷:۳۵ دقیقه شامگاه روز چهارشنبه ۲۹ میزان، همه چیز تغییر کرد. بوی مسموم گاز، صدای مهیب انفجار، آتش و سپس زخمی های پرشمار در جنب تالار پذیرایی گل سرخ باقرشهر تهران؛ پایتخت ایران.
اینک هیات عزاداری ۷۲ تن در عزای عزاداران حسینی خود نشسته است. ده ها زخمی و بر بنیاد آمار رسمی دست کم پنج کشته.
نشت و انتشار گاز به جهت پخت و پز غذای عزاداران در زیرزمین یک ساختمان نوبنیاد که محلی برای برگزاری هیئت جمعی از مهاجرین شده بود عامل به وجود آمدن این حادثه دلخراش خوانده شده است.
خبرهای اولیه حاکی از انفجار بالون گاز بود؛ اما با توجه به قطعی گاز سراسر منطقه پیرامون رویداد، احتمال ترکیدگی گاز شهری را نیز در کنار احتمالات دیگر مطرح کرده اند؛ مساله ای که می تواند تغییراتی در نتایج تحقیق و یقینا تبعات حقوقی آن ایجاد کند.
میلیون ها مهاجر افغان مقیم ایران به اندازه کافی مشکلات مختلف دارند و این رویدادها مشکلی بر مشکلاتشان می افزاید. به ویژه زمانی که تصور کنیم هیچ مرجع دیپلماتیک کشور مقیم ایران، برای پیگیری حقوقی و رسیدگی به وضعیت آسیب دیدگان این رویداد، مسؤولیت نمی پذیرد.
در این گونه رویدادها انتظار معمول این است که سفارت کشور متبوع افراد آسیب دیده، برای پیگیری چند و چون ماجرا، یافتن عوامل و مسؤولان احتمالی و تبعات حقوقی و قانونی آن به منظور اعاده حق شهروندان آسیب دیده اش، وارد عمل شود و در صورتی که تقصیری بر کسی بار نشد، هزینه های مداوا و رسیدگی به وضعیت درمانی آسیب دیدگان را بر عهده بگیرد؛ اما به نظر می رسد چنین امیدی از سفارت افغانستان در ایران، بیهوده است.
آنگونه که یک فعال اجتماعی مهاجر و دوستان وی در نتیجه پیگیری های شان دریافته اند، سفارت افغانستان در تهران هنوز هیچ کار قابل توجهی برای رسیدگی مطلوب به وضعیت آسیب دیدگان این رویداد نکرده است.
صبرا قاسمی؛ یک بانوی فعال مهاجر افغانستانی به همراه جمعی دیگر از فعالان مهاجر پیگیری وضعیت آسیبدیدگان این حادثه را انجام می دهند.
اکثر آسیب دیدگان در بیمارستان/شفاخانه شهدای یافتآباد تهران بستری اند و شماری دیگر نیز در برخی دیگر از بیمارستان ها.
خانم صبرا قاسمی در گزارشی که از چشمدیدهایش در این رابطه نوشته، اینگونه است:
«طبق قرار دیشب با بانو غلامی امروز را برای پیگیری و عیادت از مجروحین حادثه هیات مهاجرین افغانستانی مقیم باقرشهر خالی میکنم. ساعت یک میدان ونک قرار مان است و من مثل همیشه دیر میرسم.
بیمارستان مورد نظر ما شهدای یافت آباد است؛ چون بیشترین تعداد مصدومین را در خود جای داده است. البته مصدومین حادثه در بیمارستان های شهید مطهری، رسول اکرم و حضرت علی اصغر هم بستری هستند. ساعت دو به بیمارستان میرسیم. از اطلاعات آمار مصدومین را میگیریم. دنیای عجیبی است دنیای تضادها... خط ممتد سفید را باید دنبال کنیم تا به بخش سوختگی برسیم!
بخشی که ما به آنجا میرویم بخش مراقبتهای ویژه است و امکان عیادت حضوری نیست. باید از پشت شیشههای سرد، بدنها و صورتهای سوخته را نظارهگر باشیم. چند مرد و زن افغانستانی را در محوطه میبینیم، نزدیک شان میرویم، با یک سلامعلیک وطنی ساده میتوانی پی ببری به اینکه از بستگان سانحهدیدگان هستند. میگوییم آمدهایم شاید بتوان گرهی باز کرد و چقدر خوشحال میشوند و کمک مان میکنند. اتاق بستریشدگان را نشان مان میدهند و توضیحات کامل در مورد شب حادثه... شبی که انفجار گاز دنیای آرزوهای شان را سوزانده است. این روزها زیاد یاد سوختگی خیام می افتم... زیاد و حالا سوختگی محبین اهلبیت هیاتی از مردم غزنی که اکثرا خویشاوند هستند. هیات هفتادو دو تن...
از پشت شیشه کمر سوخته پسرکی دوازده ساله دلم را به درد میآورد و مادری که یک کودک سوخته دیگرش بر دوش، پروانهوار دور کودکان سوختهاش میچرخد و پرستاری میکند... چقدر واژهها این روزها معانی خاص میدهند یا پرستار کربلا...
جای شکرش باقی است که این حادثه قبل از شلوغ شدن و ازدحام جمعیت رخ داده است وگرنه ابعاد فاجعه بسی گسترده میشد. به قول شاهدان عینی با انتشار بوی گاز، ناگهان آتشی چون گردباد همه چیز را درهم میپیچد، فومهای سقف نیز آتش میگیرند و سریع شروع به سوختن و ذوب شدن میکنند و روی سر مردم میریزند. بیشتر سوختگی کودکان بر اثر ذوب شدن فومهاست.
راستی گفتم کودکان، یادم آمد تاکنون به نقل از رئیس هیات، آقای مقصودی پنج تن بر اثر شدت سوختگی فوت کردهاند. یک جنین هفت ماهه، سه کودک و یک مرد. لازم به ذکر است بین حادثهدیدگان دو زن باردار نیز بوده اند که یکی از جنین ها فوت شده و در مورد دیگری پزشکان موفق به نجات نوزاد شدهاند؛ اما حال مادران وخیم است، مخصوصا مادری که فرزندش را از دست داده و یک کودک هفت ساله دیگرش نیز در این حادثه فوت کرده... حال پدر نیز تعریفی ندارد؛ او که شاهد ویران شدن خانه امیدش است بیتاب است و ناآرام... عمه نیز هم می لرزد و میگرید و تعریف میکند... امان از دل زینب...
حال دل عیادت کنندگان هم خوب نیست و حال دل ما نیز هم... منتظر میمانیم که ساعت سه بشود تا بتوان به عیادت مصدومین آی سی یو برویم. دوستان هیات مذهبی هم برای عیادت از راه میرسند. آنها کمک های مردمی جمعآوری کردهاند و رایزنی کردهاند با دفتر آیت الله فیاض؛ مرجع معظم تقلید تا بیمارستان بدون دریافت هزینه، اجساد جان باختگان را فردا به خانواده ها تحویل دهند و فردا پنج کبوتر سوخته در بهشت زهرا آرام خواهند گرفت...
مردم عیادت کننده چقدر از حضور ما واعضای هیات مذهبی استقبال میکنند، دور مان حلقه زده اند و با آب و تاب از ماجرا تعریف میکنند. دلم به حال این مردمان قانع و پاک میسوزد که در این حادثه کسی نیست همراهی شان کند. چقدر دل بستهاند به این حضور، به امیدی که گرهی باز شود کاش قدر این مردم را بدانیم کاش...
به نوبت و با پوشیدن لباس مخصوص به آی سی یو سر میزنیم. دیدن صورتهای سوخته، جگر می خواهد و من ترسو امروز چه شجاع شده ام! هشت نفر در این بخش بستری اند. اولین تخت ریحانه است، دخترکی دوازده ساله که صورتش بسیار سوخته است. کنه قلبم میسوزد برای دل ریحانه و رویاهای سوخته اش. خواهرش هم سوخته است و پدرش و مادرش هم... عمق فاجعه زیاد است چقدر دلم برای ریحانه و ریحانه های بهشتی میگیرد.
پرسنل بخش با مهربانی خاص و صبوری فراوان مشغول مداوا هستند. خداقوتی میگویم و اجازه برای عکس میگیرم. با لبخند پاسخ مثبت میدهد. از چند نفر عکس میگیرم و صحبت میکنم؛ اما متاسفانه ریحانه خواب است. کاش این حادثه هم خواب بود ریحانه... تعداد ۱۹ مرد، ۹ زن و ۹ کودک تحت درمان هستند.
فکر میکنم باید کاری کرد. با مشورت بانوی خوب غلامی عزیز زنگی به مؤسسه حقوقی امین میزنیم و حجت را برای پیگیری کار این حادثه دیدگان بر آنان تمام میکنیم. با آغوش باز میپذیرند و قرار میشود بعد از بیمارستان نشستی در این رابطه با آنان داشته باشیم. قبول میکنیم، از بیمارستان خارج میشویم، مقصد بعدی مؤسسه حقوقی امین است.
در بین راه دلم آرام نمیگیرد، زنگی به دوستان سفارتی مان میزنیم و گله میکنیم از عدم حضور شان در کنار مردم در این روزهای سخت. میگویند امروز رییس بخش مهاجرین آمده بود؛ اما ما موضوع را با سفیر هم مطرح میکنیم تا با حضورش مرهمی بر دل حادثه دیدگان باشد و از نزدیک حادثه را بررسی نمایند... طبق قرار به مؤسسه امین می رویم و با جناب مظفری و جناب حسینی، وکیل برجسته ایرانی صحبت میکنیم. قول میدهند فردا ضمن حضور در محل حادثه پیگیر کارهای حقوقی حادثه شوند. دل مان سخت گرفته است؛ اما روح ناآرام مان آرام میگیرد. تنها کاری که میتوانستیم امروز انجام دهیم همین بود.
راستی ما نیاز به تشکیل کارگروه تخصصی متشکل از دوستان هیات مذهبی، روانشناس، حقوقدان، مددکار و پزشک برای ارتقای روحیه و پیگیری درمان این عزیزان داریم فعلا در مورد بحث مالی درمان صحبتی نشده است. پیشنهاد میشود این کارگروه شکل بگیرد تا ضمن مدیریت بحران جلو هرگونه لغزش احتمالی را نیز گرفته و در صورت نیاز از این کانال اعلام حمایت ها صورت بگیرد.