تاریخ انتشار :يکشنبه ۲۶ قوس ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۴۵
کد مطلب : 154939
پارادوکس صلح افغانستانی، جنگ پاکستانی

حسین حقانی؛ دیپلمات پیشین پاکستانی در امریکا گفته است که کشورش ختم جنگ در افغانستان را به نفع خود نمی‌داند.

حقانی گفته است که پاکستان خواهان ایجاد یک حکومت قوی در افغانستان نیست و از این رو به جنگ در افغانستان دامن می‌زند.

او گفته که پاکستان خواستار گسترش دامنه جنگ در افغانستان است تا از این طریق به اهداف خود برسد.

این دیپلمات پیشین پاکستانی افزوده:"پاکستان از یکسو با امریکا تعهد می کند که علیه تروریزم مبارزه خواهد کرد؛ اما از سوی دیگر گروه‌های تروریستی را حمایت می‌کند".

این دیپلمات پیشین پاکستانی تاکید کرده که برای تامین صلح و ثبات در منطقه به ویژه در افغانستان، پاکستان باید صادقانه علیه گروه‌های تروریستی اقدام کند.

گفتنی است که پس از اعلام استراتژی امریکا برای افغانستان و جنوب آسیا، مقام‌های امریکایی بارها تاکید کرده اند که تروریستان در خاک پاکستان پناهگاه‌های امن دارند. مقام‌های امریکایی از حکومت پاکستان خواسته اند که علیه این پناهگاه‌ها اقدام کند؛ اما پاکستان هنوز اقدامی عملی، انجام نداده است.

از دید کارشناسان مسایل منطقه، اعترافات این دیپلمات سابق پاکستان در امریکا در باره نیات و اهداف واقعی اسلام آباد از مداخله در امور داخلی افغانستان، کاملا مبتنی بر واقعیت است؛ اما این اعترافات نمی تواند وضعیت جاری را تغییر دهد؛ زیرا حسین حقانی، یک مهره سوخته سیاسی محسوب می شود و از آنجا که دیگر هیچ سمتی ندارد، اظهاراتش همان اهمیتی را خواهد داشت که دیدگاه های یک فرد عادی دارد.

با اینا حال، این اظهارات و اعترافات یکبار دیگر نشان می دهد که آنچه در عمل اتفاق می افتد این است که پاکستان همچنان از راه های نفوذ و سلطه سنتی اش بر افغانستان استفاده می کند؛ راه هایی که در طول تاریخ، هرگاه اداره ای ضد پاکستانی در کابل روی کار آمده و یا دست کم روابطی تیره و سرد میان کابل و اسلام آباد برقرار بوده است، پاکستان با استفاده از آنها به آسانی توانسته نفوذ خود در افغانستان را گسترش دهد و منافع بلندمدت خویش را از مسیر ایجاد جنگ و بی ثباتی و ناامنی دایمی، تامین نماید.

یکی از معمول ترین و سهل الوصول ترین این راه ها، تجهیز و تشجیع قبایل سنتی دو طرف مرز به قیام عمومی یا حمایت بی دریغ آنها از تروریزم بین المللی برای بی ثبات کردن افغانستان است؛ اهرمی همیشه آماده در خدمت پاکستان.

افغانستان و پاکستان به دلیل ابهام و اختلاف در وضعیت حقوقی مرز بین المللی دیورند از یکسو و بافت قومی، فرهنگی و مذهبی قبایل ساکن دوسوی مرز از جانب دیگر، معمولا کنترل چندانی بر مرزهای طولانی میان دو کشور اعمال نمی کنند و همین امر نیز زمینه ساز نفوذ آسان و بی درد سر گروه های تروریستی دست پرورده آی اس آی به داخل خاک افغانستان شده است.

قبایل ساکن دو سوی مرز نیز عملا تابعیت دوگانه دارند و بدون طی مراحل قانونی رایج برای تردد به دو کشور مجزا و مستقل به آسانی می توانند در طول سرحد، رفت و آمد کنند.
کوچی ها نیز نیروی اجتماعی دیگری است که از دید آی اس آی پنهان نمانده و سبک زندگی و استفاده از سیستم حمل و نقل سنتی و پیشامدرن آنان سبب شده است تا به آسانی قادر به حمل سلاح های مرگبار در کنار دیگر لوازم مورد نیاز یک زندگی ساده بیابانی در طول خطوط مرزی و از یک کشور به کشور دیگر باشند.

با این حساب، تجهیز قبایل دو سوی دیورند یا بسترسازی برای گروه های تروریستی بین المللی در زیست بوم آنها ازجانب آی اس آی بنا به ضرورت، هرگز کار دشواری نیست و به این ترتیب، پاکستان و سازمان جاسوسی آن کشور در عمل یک ارتش پنهان اجتماعی در درون جامعه افغانستان دارد که در مواقع لزوم و ضرورت به آن متوسل می شود.

حرکت طالبان نیز در ابتدای امر با تجهیز قبایل ناراضی از شیوه مدیریت و عملکرد مجاهدین به وسیله پاکستان و هم پیمانان منطقه ای و فرامنطقه ای آن متولد و سازمان داده شد.

بنابراین، درک و کشف این حقیقت نه برای ناظران خبره و آگاه و نه حتی برای مردم عادی افغانستان، دشوار نیست، آنچه در این میان، اهمیت ویژه دارد، نحوه استفاده از نیروهای پاکستان برای بی ثبات کردن و تحمیل جنگ های مداوم بر افغانستان است.

در اینسو در افغانستان اما طبیعی است که اراده ای برای رویارویی با قبایل سنتی وفادار به پاکستان و ملیشه هایی که شاید خود ندانند از کجا و برای چه هدفی تجهیز شده اند، وجود ندارد و افغانستان، به لحاظ دفاعی و امنیتی نیز در موقعیتی نیست که برای چنین واکنشی آمادگی داشته باشد.

از جانب دیگر، جنگ افروزی پاکستان در افغانستان، معضلی تازه و نوظهور نیست که بتوان با توسل به راهکارهای کوتاه مدت و زودبازده به مهار و مقابله با آن رفت؛ بلکه ریشه های نیرومندی در تاریخ گذشته همسایگی نامبارک دو کشور دارد و به همین دلیل، برای حل آن نیز می بایست راهکارهای عاقبت اندیشانه و بلندمدت پیدا کرد.

به نظر می رسد روشن شدن تکلیف حقوقی خط مرزی دیورند، حل مساله تابعیت و درآوردن رفت و آمد ساکنان دو سوی مرز تحت کنترل ضوابط و نورم های رایج در مرزهای همه کشورهای جهان و اعمال کنترل شدیدتر بر مرزها و مهم تر از همه اینها تدوین یک استراتژي صلح جامع و فراگیر با پیش شرط های روشن و غیر قابل مذاکره، شاید بتواند به حل دایمی این معضل کمک کند و بعید نیست که یکی از هدف های پاکستان از این اقدامات نیز تحت فشار قرار دادن دولت افغانستان برای روشن شدن تکلیف مسایل تاریخی موجود میان دو کشور باشد.

پس این رویکرد، تاکنون دست کم باید این نکته را برای دولت افغانستان و استراتژيست های صلح آن، روشن کرده باشد که صلح افغانستانی با گروه های تروریستی که عملا تحت سیطره و قیمومیت پاکستان هستند، اهرمی نیست که به مهار جنگ پاکستانی در افغانستان، منتهی شود. بنابراین، در جایی از سیاست صلح کابل، باید راهکاری برای پایان جنگ پاکستان نیز پیش بینی شود تا این پارادوکس، حل گردد.

https://avapress.com/vdcip5az3t1aw32.cbct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما