تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۴ حمل ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۱۴
کد مطلب : 124877
دموکراسی با دوچهره!
برای بسیاری از مردم دنیا دموکراسی با یک چهره شناخته می شود. همین که سخن از دموکراسی می رود، انتخابات آزاد، جامعه مدنی و حقوق بشر تداعی می شود. حکومت دموکراتیک یعنی حکومتی که مجموع این ارزش هارا در کشور خود به منصه عمل رسانیده است و در سایر کشورها نیز همین مرام و هدف را پی گیری می کند. این ذهنیت برای بسیاری از مردم جهان سوم وجود داشته است و برای مردم ما نیز این گونه گفته بودند که نظام دموکراسی یعنی نظامی که به ارزش های انسانی احترام می نهد. زمانی که نیروهای خارجی برای سرنگونی حکومت طالبان وارد افغانستان شدند، بمباران های شدید امریکایی ها بر طالبان گاهی با تلفات ملکی همراه بود واز طرف مردم تحمل می شد. بسیاری به یاد می آورند که خانه های مردم در برخی نقاط افغانستان اشتباها مورد حمله قرار گرفته بود، اما هیچ واکنشی از سوی مردم بوجود نیامد، حتا مردم کوچکترن شکایتی نمی کردند، چون گمان می برند که اگر تلفاتی را متحمل می شوند، پدر، برادر یا فرزند خود رااز دست می دهند، حداقل بخشی بزرگی از مردم به زندگی حداقلی دست پیدا می کنند. ازاین جهت بود که خم به ابرو نمی آوردند، دم فرو می بستند، چون انتظار به پایان آمدن نظام طالبانی را داشتند به اصطلاح معروف مصیبت قلیل را برای رسیدن به خیر کثیر که منافع عمومی درآن بود تحمل می کردند. بعد از گذشت پانزده سال ازآن زمان و بوجود آمدن رسانه های گروهی متعدد و گوناگون واطلاع یافتن مردم از سیاست های کشور های غربی و بازی چند گانه امریکا در منطقه و جهان این ذهنیت را به کلی تغییر داده است و نگاه نوی به دموکراسی و سیاست بوجود آمده است. اگر دیروز امریکا با دموکراسی، شعار حقوق بشر شناخته می شد،امروز مردم می پرسند که چرا نظام دموکراتیک امریکایی از نبود دموکراسی، نقض حقوق بشر و جامعه مدنی وامثالهم در کشور های خاورمیانه عربی چون عربستان سعودی، کویت، قطر و... خاموش است و هیچ سخنی بر زبان امریکایی ها جاری نمی شود. امروز رسانه های گروهی غرب در تحقیقات خود دریافته اند که دست سیاست مداران غربی در ایجاد داعش دخالت داشته است. این پرسش مطرح است اگر دموکراسی به معنای رعایت حقوق بشر باشد واحترام به حقوق فرو نهادنی انسان یعنی حیات او را تشکیل دهد، چرا تیغ دموکراسی دراین مواقع از برندگی باز می ماند و سیاست مداران غربی را وادار نمی سازد که دست از پشتیبانی تبه کاران و قاتلان مردم بردارند؟ حتا تجربه تلخی که مردم ما در پانزده سال گذشته خود به چشم دیده و یا خبرهایی که از گوشه و کنار جهان شنیده اند، ذهنیتی جدید نسبت به امریکا و دموکراسی پیدا کرده اند. حتا معنای سیاست به معنای عوامانه آن تقلیل یافته است. روزی گفته می شد که سیاست به معنای تدبیر امور یک جامعه و یا یک کشور است، اما حالا همین معنای انسانی از سیاست به کلی تغییر یافته است. وقتی مردم میان کنش سیاسی سیاست مداران غربی و تعریف سیاست مقایسه می کنند، تناقض آشکاری را می بینند که قابل پرشدن نیست. مردم می بینند که امریکا برای رسیدن به هدف های خود هم به حکومت افغانستان سلاح می فرستد و هم حامیان طالبان را مورد حمایت قرار می دهد، تناقض بیشتر می شود مردم نمی توانند میان تعریف خود از سیاست و کنش های سیاسی سیاست مداران غربی را درک کنند. کدام را سیاست بنامند وکدام را ضد سیاست به حساب آورند؟ در همین چند روز گذشته که جان کری وزیر خارجه ایالات متحده امریکا وارد افغانستان شد و مقام های حکومت افغانستان دیدار وگفت وگو کرد و جایگاه حکومت افغانستاان راتثبیت نمود، با واکنش منفی فراوانی مواجه شده است که و بیانیه ای که از سوی دو وزیر خارجه صادر شد بیش از این که مردم به سیاست های مقام های غربی اعتماد کرده وآن گفته ها را پشتوانه مهمی دانسته باشند، بیشتر احساس تردید و دودلی کردندوآمدن مقام های امریکایی را دخالت به حساب آوردند. اگر مقام های امریکایی در پانزده سال گذشته سیاست شفافی را در قبال تحولات افغانستان در پیش گرفته بودند، دست زمامداران پاکستانی را در دخالت در امور افغانستان باز نمی گذاشتند وضعیت افغانستان به مراتب بهتر از این بود و باور عمومی آنست که هرگز پاکستان نمی توانست این همه دخالت آشکارکند و برای برهم زدن امنیت در افغانستان به غیر اخلاقی ترین و غیر انسانی ترین شیوه عمل کند. آنچه مردم ما بدان دست یافته اند آنست که اگر امر دایر شود که سیاست مداران امریکا میان ارزش های انسانی و منافع امریکا یکی را انتخاب کنند، بی تردید منافع امریکارا ترجیح خواهند داد. کشتار و خشونت را بر می تابند اما چشم پوشی از منافع امریکارا هرگز! هر سیاست وکنش منافع محور نمی تواند بر پایه اخلاق بنا یافته باشد و نمی تواند یک سیاست انسانی تلقی گردد. گرچه برخی آگاهان سیاسی بدین باوراند که در سیاست نمی توان از منافع دست شست، اما بدین نکته نظر دارند که اگر امر دایر شود میان قتل عام تعدادی از انسان ها و منافع، در این میان باز هم اولویت رابه منافع باید داد؟ آنچه در میان سیاست مداران غربی معمول است و تا هنوز هم بر همین معیار عمل کرده و می کنند. وقتی فضای داوری بدین صورت بوجود می آید اعتبار سیاست مداران غربی به پائین ترین حد اخلاق تنزل می کند. و یک چهره خشن و ضد انسانی را به نمایش می گذارند. چشم گشودن به واقعیت های موجود درجهان این پرسش را ایجاد کرده است که آیا می توان یک نظام سیاسی دموکراتیک اخلاق مدار بنیاد نهادیانه؛ یا آنکه رفتن و رسیدن به چنین نظامی همانند آب درهاون کوبیدن است؟ دیدن این عرصه ها و صحنه ها است که می طلبد که مردم و نخبگان افغانسان بیشتر تامل کنند و این ذهینت را در خود ایجاد کنند که برای چه چیزی تلاش می کنند و در نهایت به چه چیزی می خواهند برسند؟
https://avapress.com/vdcgut9quak9x74.rpra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما