از یادداشتهای احمد ولی مسعود/
هیأت کانگرسمن امریکا به کابل آمده بود و تقاضای ملاقات با جمعی از سیاسیون افغانستان داشت. آقای خلیلزاد منحیث مسوول اول سفارت امریکا در کابل، مانند همیش در راستای “لابیگری” اعمال نفوذ برای رفقایش، آقای کرزی، آقای غنی، آقای جلالی،… سفارتخانۀ امریکا را به مرکز حمایتی از این تیم رفقای سیاسی، سنتی و مفکورهای خودش مبدل ساخته بود.
ضیافتی به داخل سفارت ترتیب داده شد و از اتفاق، شاید هم سهواً و یا بدور از چشم خلیلزاد، شارژ دافیر امریکایی الاصل سفارت، بنده را نیز دعوت نمود. همینکه داخل سالون شدم، رفقا! که قبل از من در آنجا حاضر بودند، از دیدنم زیاد خوشحال نشدند.
به هر صورت، صحبتهای سیاسی به خصوص در محور نوع نظام با هیأت کانگرسمن میچرخید. رفقا! به شدت و غلظت از نظام متمرکز و بر عکس من از توزیع قدرت میگفتم. من با استناد به نظریۀ آمر صاحب شهید که میگفت: ”اگر بنا باشد در افغانستان نظام مرکزی قوی ایجاد گردد، قوت این نظام باید از ولایات به مرکز جمع شود، نه مانند سابق از مرکز به ولایات که همواره باعث ناکامی کشور گردیده است” صحبت مینمودم. تبادل نظر میان بنده از یکسو و رفقا! از سوی دیگر با هیأت همچنان ادامه یافت.
جان مطلب اینجاست که چگونه آقای خلیلزاد از مقام سفیر و تعمیر امریکا در مغایرت آشکارا با پالیسی های یک کشور کلان به منظور تحقق آجنداهای شخصی خود در تبانی با رفقایش، سرنوشت مردم و سیاست امریکا را در گرو خود گرفته بود. سالها بعد امریکائیان متوجه این نقش آقای خلیلزاد شدند.
از آغاز کنفرانس بن تا امروز این نقش تحریف کننده توسط این رفقا! به نمایندگی از مردم و دولت افغانستان سازماندهی میشود. البته سپری نمودن چند دهه زندگی در امریکا، مهارت و فهم زبان سیاسی و فرهنگی غرب ار جمله مواردیست که رفقا! را قادر میساخت تا همواره آجندای شخصی و تفکر سنتی و سیاسی خود را به نمایندگی از افغانستان در چارچوب برنامۀ ملی و منطقی پیشنهاد و تبارز داده بالای غربی ها بقبولانند.
گاهی هم از روی ضرورت و یاهم مجبوریت، از دیگران فقط به عنوان شاهد لازم داشته و استفاده میکردند. مشکل بزرگ دیگران، جمعی از عدم دیدگاه کلان، ندانم کاری و بی برنامه گی رنج میبردند، جمعی دیگری توسط رفقا! تطمیع یا تهدید می شدند، به قناعت رسیده بودند و به آسوده خیالی عادت کرده بودند.
این معادلۀ ناموزون تا هنوز به قیمت بحران پس بحران ادامه دارد.
منبع: ماندگار
هیأت کانگرسمن امریکا به کابل آمده بود و تقاضای ملاقات با جمعی از سیاسیون افغانستان داشت. آقای خلیلزاد منحیث مسوول اول سفارت امریکا در کابل، مانند همیش در راستای “لابیگری” اعمال نفوذ برای رفقایش، آقای کرزی، آقای غنی، آقای جلالی،… سفارتخانۀ امریکا را به مرکز حمایتی از این تیم رفقای سیاسی، سنتی و مفکورهای خودش مبدل ساخته بود.
ضیافتی به داخل سفارت ترتیب داده شد و از اتفاق، شاید هم سهواً و یا بدور از چشم خلیلزاد، شارژ دافیر امریکایی الاصل سفارت، بنده را نیز دعوت نمود. همینکه داخل سالون شدم، رفقا! که قبل از من در آنجا حاضر بودند، از دیدنم زیاد خوشحال نشدند.
به هر صورت، صحبتهای سیاسی به خصوص در محور نوع نظام با هیأت کانگرسمن میچرخید. رفقا! به شدت و غلظت از نظام متمرکز و بر عکس من از توزیع قدرت میگفتم. من با استناد به نظریۀ آمر صاحب شهید که میگفت: ”اگر بنا باشد در افغانستان نظام مرکزی قوی ایجاد گردد، قوت این نظام باید از ولایات به مرکز جمع شود، نه مانند سابق از مرکز به ولایات که همواره باعث ناکامی کشور گردیده است” صحبت مینمودم. تبادل نظر میان بنده از یکسو و رفقا! از سوی دیگر با هیأت همچنان ادامه یافت.
جان مطلب اینجاست که چگونه آقای خلیلزاد از مقام سفیر و تعمیر امریکا در مغایرت آشکارا با پالیسی های یک کشور کلان به منظور تحقق آجنداهای شخصی خود در تبانی با رفقایش، سرنوشت مردم و سیاست امریکا را در گرو خود گرفته بود. سالها بعد امریکائیان متوجه این نقش آقای خلیلزاد شدند.
از آغاز کنفرانس بن تا امروز این نقش تحریف کننده توسط این رفقا! به نمایندگی از مردم و دولت افغانستان سازماندهی میشود. البته سپری نمودن چند دهه زندگی در امریکا، مهارت و فهم زبان سیاسی و فرهنگی غرب ار جمله مواردیست که رفقا! را قادر میساخت تا همواره آجندای شخصی و تفکر سنتی و سیاسی خود را به نمایندگی از افغانستان در چارچوب برنامۀ ملی و منطقی پیشنهاد و تبارز داده بالای غربی ها بقبولانند.
گاهی هم از روی ضرورت و یاهم مجبوریت، از دیگران فقط به عنوان شاهد لازم داشته و استفاده میکردند. مشکل بزرگ دیگران، جمعی از عدم دیدگاه کلان، ندانم کاری و بی برنامه گی رنج میبردند، جمعی دیگری توسط رفقا! تطمیع یا تهدید می شدند، به قناعت رسیده بودند و به آسوده خیالی عادت کرده بودند.
این معادلۀ ناموزون تا هنوز به قیمت بحران پس بحران ادامه دارد.
منبع: ماندگار