تاریخ انتشار :چهارشنبه ۲۹ قوس ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۰۰
کد مطلب : 155106
امریکا؛ ظهور و زوال یک ابرقدرت

جنرال هربرت مک‌ماستر؛ مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری امریکا، هفته گذشته، دولت روسیه را به "اقدامات براندازی" برای تضعیف جوامع دموکراتیک متهم کرد. او همچنین کوریای شمالی را خطری برای بشریت دانست.
او با اظهار اینکه اقدامات روسیه را تهدیدی علیه امنیت ملی امریکا تلقی می‌کند، گفت که در سند راهبرد امنیت ملی که اخیرا تهیه شده این موضوع صراحتا مورد توجه قرار گرفته است.
وی با ابراز این نظر که لازم است "با رفتار بی‌ثبات‌ساز روسیه مقابله شود" گفت که اقدامات دولت آن کشور شامل یک پیکار تبلیغاتی پیچیده، شایعه‌پراکنی و ترویج اطلاعات نادرست، تلاش برای قطبی کرده جوامع آزاد و باز و ایجاد رویارویی بین اعضای این جوامع است. وی افزود روسیه "از آزادی و فضای باز موجود در نظام‌های دموکراتیک برای تضعیف اراده و عزم ملی مردم این کشورها سوء استفاده می‌کند."
مک‌ماستر در خصوص دخالت روسیه در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، گفت که از نظر او "روسیه در عملیاتی پیچیده برای براندازی دست داشته با این هدف که اطمینان ما را نسبت به نهادهای دموکراتیک در جامعه خود تضعیف کند."
تقابل امریکا و روسیه، امر تازه ای در عرصه سیاست و امنیت بین المللی نیست. دو قطب شرقی و غربی قدرت از دیرباز به این سو در برابر همدیگر قرار داشته اند.
با این حال، پس از پایان جنگ سرد و برتری کیفی قدرت امریکا در جهان، روسیه که یک مرحله دشوار شکست و فروپاشی را پشت سر گذاشته بود، هیچگاه به اندازه امروز در برابر امریکا، صف آرایی نکرده و قدرت جهانی بلامنازع و بی رقیب ایالات متحده را به چالش نکشیده است.
از اروپای شرقی و حوزه بالکان تا امریکای لاتین، از سوریه و عراق تا افغانستان و آسیای مرکزی، از شرق دور تا مسأله هسته ای ایران، بحران سوریه و کودتای نظامی ترکیه و... هر جا پای امریکا دخیل است، رد پایی از روسیه نیز به چشم می خورد.
اینها همه از دید ناظران، نشانه های بارز یک شکست است.
به باور آگاهان، این در حالی است که هیچ رسانه ای در جهان نمی تواند افول رسمی یک ابرقدرت را اعلام کند و یا آنهایی هم که می توانند نمی خواهند دست به چنین اقدامی بزنند؛ اما نشانه های آشکاری وجود دارد که ابرقدرت بودن در جهان امروز، درست مثل اکثریت بودن در افغانستان امروز است! در این مقایسه برای اهالی خرد و بینش و نگرش ژرف سیاسی و اجتماعی، نشانه های روشنی وجود دارد مبنی بر اینکه اساساً در دنیای امروز، ابرقدرت بودن برای هیچ کشوری ممکن و مقدور نیست؛ حتی اگر این کشور، ایالات متحده امریکا باشد؛ همانگونه که اکثریت بودن برای هیچ قومی در افغانستان به عنوان کشور اقلیت ها، امکان پذیر نیست.
در این شکی نیست که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و بلوک شرق و به دنبال پایان جنگ سرد، این امریکا بود که بر گلوگاه های راهبردی و استراتژیک جهان به صورت بلامنازع مسلط شد و آن را به تمامی در انحصار و اختیار خود قرار داد؛ اما آیا اکنون و به ویژه پس از شکل گیری جنبش های انقلابی و تغییرطلب در دنیای عرب و تحولات پیش بینی ناپذیر و غیرقابل مهار در خاورمیانه و سایر بخش های جهان، بازهم می توان به ابرقدرت بودن امریکا در جهان، ایمان داشت؟
این چیزی است که شاید امریکایی ها هنوز حاضر به پذیرش رسمی آن نباشند؛ اما واقعیت ها آشکارا شهادت می دهد که پاسخ این پرسش منفی است و این اتفاق به رغم اصرارها و انکارهای منتقدان و موافقان نظم نوین امریکایی، در جهان کنونی رخ داده است.
برای پی بردن به صحت و سقم این مدعا ناگزیر باید معیارهای ابرقدرت بودن در دنیای کنونی را مورد ارزیابی و دقت قرار دهیم. نیروی نظامی پرقدرت، داشتن سلاح های سنگین و غیرمتعارف، سلطه سیاسی و نظامی همه جانبه بر بسیاری از کشورهای جهان، اقتصاد نیرومند، رو به رشد، غیر وابسته و متکی بر منابع سرشار و پشتوانه های بزرگ، نفوس و جغرافیای گسترده و... همه اینها از مهم ترین شاخص های تعیین ابرقدرت بودن یک کشور در دنیای امروز و دیروز و همه دوران هاست.
بربنیاد این معیارها، پس نباید این ابرقدرت مورد نظر از "پرتگاه مالی" سخن بگوید، مجبور به کاهش میلیاردی هزینه های جنگی و دفاعی خود شود، از جنگ عراق به صورت یکجانبه و بدون هیچ دستاوردی، پا پس بکشد، در کشوری مثل افغانستان در برابر چند تروریست آماتور مسلح با سلاح های بسیط و سبک، زمینگیر شود، در انقلابی که خود مدعی است که در پیروزی آن نقش تعیین کننده ای داشته است، بلندپایه ترین فرستاده دیپلماتیک خود را در شورش خشمگینانه چند جوان عرب، از دست بدهد، پرچم ها و سفارتخانه هایش به صورت گسترده و همه روزه در کشورهایی که سال های سال، عمق استراتژیک آن بوده است، آتش زده شود و اسراییل؛ شبه کشوری که بیش از شش دهه، خط سرخ ایالات متحده بوده و تمام منابع مالی و نظامی و سیاسی آن در خدمت باروری و قدرت گیری این رژیم هزینه شده است در برابر پایداری یک گروه کوچک در حال محاصره، شکست های پی در پی و مفتضحانه ای را متحمل شود، در موضوع سوریه، تا این مایه منفعل و آسیب پذیر و ترسو و لرزان و لغزان عمل کند و...
شعارهای انتخاباتی ترامپ هم حاکی از آن بود که رهبران امریکا به این محاسبه و جمع بندی رسیده اند که دیگر نمی توانند به صورت یکجانبه، تاوان داعیه پوچ و بی پشتوانه ابرقدرت بودن را بپردازند و باید آگاهانه، عاقلانه و با چشمان باز با واقعیت ها روبرو شوند؛ اگرچه تلخ و شکننده باشد.
چاک هیگل؛ وزیر دفاع دولت اوباما باری پس از کسب رای اعتماد کنگره‌ امریکا، در یک سخنرانی ۱۵ دقیقه ‌ای در پنتاگون؛ مقر وزارت دفاع آن کشور، بر موضع‌ گیری ‌های جنجالی گذشته اش تاکید کرد و به صراحت اعلام داشت که امریکا دیگر نمی‌ تواند به دنیا "فرمان بدهد". او همچنین بر تعامل مشترک امریکا با دیگر قدرت ‌های جهانی به ویژه متحدان جدید و قدیم آن کشور تاکید کرد.
موضوعی که از دید تحلیلگران، به درستی نشان داد که امریکایی ها به این باور رسیده اند که دیگر نمی توان، از امریکایی سخن گفت که ابرقدرت شکست ناپذیر و یکه تاز جهان کنونی است و هم اوست که برای امروز و آینده جهان، خط و نشان می کشد و خود در راس هرم قدرت و تصمیم گیری درباره جهان آینده ایستاده است.
استراتژي امنیت ملی ترامپ نیز که با تهدیدانگاری مستقیم روسیه و چین، متمرکز است و مشاور امنیت ملی او نیز بر این موضوع، تأکید کرده، عملا هیچ ابزار نیرومندی برای غلبه امریکا بر تهدیدهای بالفعل و بالقوه اش، ارائه نمی دهد و این نشانه ای دیگر از آغاز زوال قدرت جهانی امریکاست.

https://avapress.com/vdcfxtdyvw6dtya.igiw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما