تاریخ انتشار :پنجشنبه ۱۳ حوت ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۲۰
کد مطلب : 123342
رئیس عمومی شورای علمای غرب افغانستان
رئیس عمومی شورای علمای غرب افغانستان
در اجلاس هفتگی شورای علمای غرب افغانستان، مولوی خداداد صالح؛ رییس این شورا در زون غرب، به شدت از عملکرد وهابیون و سلفی ها انتقاد کرد و گفت: چنین افکاری در افغانستان و به خصوص در ولایت هرات جایی ندارد.
او افزود که در افغانستان تنها دو مذهب حنفی و جعفری به صورت درست و واقعی حضور دارند و کسانی که اهل تقلید نیستند بهتر است دست به کارشکنی نزنند.
رئیس عمومی شورای علمای غرب افغانستان گفت که شماری از افراد دیده شده اند که در برخی از منابر و تریبون ها یکسری بدعت ها را تبلیغ می کنند که در هیچ جای دین اسلام وجود ندارد.
آقای صالح افزود که در تاریخ افغانستان چنین افکاری نبوده و در آینده هم نخواهد بود.
این روحانی سرشناس کشور همچنین با تاکید بر وحدت میان شیعه و سنی، افزود که دشمنان اسلام این بار با تلاش و قوت بیشتری آمده اند تا میان امت اسلامی نفاق مذهبی را به وجود آورند.
کارشناسان نیز می گویند که تحرکاتی که در سال های اخیر به منظور ترویج و گسترش افراط گرایی مذموم سلفی و وهابی در افغانستان در جریان است، همه مذاهب اسلامی به ویژه دو مکتب فقهی شیعه و اهل سنت را که در افغانستان حضور مستقیم و گسترده دارند به چالشی جدی فراخوانده است.
به باور آگاهان، این تحرکات، برخلاف ظاهر و تظاهر هواداران و حامیان آن، تنها تهدیدی علیه شیعه نیست؛ بلکه اقدامی اساسا ضد اسلامی است و هدف آن، تیشه زدن به ریشه اسلام، تضعیف وحدت و همگرایی مسلمانان و به خصوص، گسستن رشته های مستحکم وحدت شیعه و سنی است.
این در حالی است که در افغانستان و همه سرزمین های اسلامی از همان نخستین روزهای شکل گیری انشعابات فقهی و ظهور مکتب ها و خوانش های فکری و فقهی مختلف در اسلام، شیعه و سنی همانند دو نیمه یک پیکره واحد، برادرانه و در صلح و آرامش باهم زندگی کرده اند.
افغانستان در این زمینه از الگوهای بسیار بارز و مثال زدنی محسوب می شود.
این وضعیت به ویژه در شهرهای بزرگی که حضور شیعیان و سنی ها در آنجا کاملا ملموس و محسوس است، بیشتر به چشم می خورد و این آشکارا نشان می دهد که مردم افغانستان، شیعه و سنی را به عنوان دو رویکرد فقهی از یک باور اعتقادی به نام اسلام می دانند و به هردو به یک اندازه، احترام، اهمیت، تبعیت و ایمان قایل اند و باور دارند.
با این حال، ظهور گروه های تروریستی مانند القاعده، داعش و... موجب شده است که امروزه تنش میان شیعه و سنی در جهان اسلام، یکی از مهم ترین معضلاتی باشد که جامعه اسلامی را تهدید می کند؛ این در حالی است که این تنش، درون دینی است و متاسفانه به جای آنکه کمکی به حل بحران هایی کند که گریبانگیر جوامع اسلامی است آنها را از حل این بحران ها و معضلات ناتوان می کند و چه بسا سبب زایش و افزایش بحران های تازه و بزرگتر دیگر می شود.
ریشه های تاریخی این فتنه متاسفانه به عوامل و جریان های فکری ای مانند وهابیت نسبت دارد که از ابتدای شکل گیری اسلام تا امروز استمرار یافته، شاخ و برگ پیدا کرده، رشد نموده و در نهایت، امروزه به صورت جنگ های فرقه ای، تنش های دامن گستر مذهبی و هم ستیزی و جدال درون دینی نمود یافته است.
در این میان نقش علما، نخبگان فکری و رهبران ایدئولوژیک جامعه به ویژه در افغانستان برای فرونشاندن این فتنه ها نه تنها کمرنگ و کم رمق بوده؛ بلکه تصور می شود در برخی موارد، کسانی در لباس رهبران فکری جامعه اسلامی بوده اند که به این تنش ها دامن زده اند.
به عنوان نمونه، در مورد اتفاقات قبل از سقوط دولت انقلابی مصر اگر به دقت نگریسته شود، جریان اسلامی غالب در جامعه آن روز مصر خود در خط دهی، توجیه و تهییج عاملان شهادت یکی از رهبران شیعه در آن کشور، نقش داشت.
در پاکستان نیز اکثر تنش های مذهبی و کشتارهای فرقه ای مستقیما به دستور علمای به اصطلاح دینی و رهبران مذاهب به ویژه عالم نماهای وابسته به جریان های تکفیری سلفی صورت می گیرد.
در راس همه جریان های ستیزه جوی مذهبی، یک عالم نمای دینی قرار دارد که با استفاده از نام و نشان دین، تیشه به ریشه دین می زند.
القاعده و داعش نه تنها به مثابه سازمان های تروریستی؛ بلکه به عنوان مکتب های متصلب فکری، سهم بزرگی در دامن زدن به تنش های فرقه ای بازی کردند و همین اکنون در پاکستان، عراق، سوریه، لبنان و بخش هایی از افغانستان، سرگرم تنش آفرینی میان شیعه و سنی از طریق خشونت های مرگبار عمال و اقمار و ایادی منطقه ای و محلی خود هستند.
البته شاید اندکی ساده انگارانه باشد اگر این موضوع را به یک حرکت خودانگیخته کوچک و محلی تقلیل دهیم؛ زیرا هم درباره ماهیت القاعده و داعش و هم در زمینه منابع مالی، پشتوانه های سیاسی و تغذیه ایدئولوژیک این جریان های سیاه و خطرناک اما و اگرهای فراوانی وجود دارد.
از جانب دیگر، القاعده و داعش اگرچه ممکن است به لحاظ تقویمی تشکل های نوبنیاد مربوط به رویدادهای چند سال اخیر در منطقه باشند؛ اما به لحاظ تاریخی، جبهه بندی اولیه در میان مسلمانان میان دو جناح علوی و اموی بود که در جنگ صفین نمود عینی یافت و در نبرد عاشورا به یک فاجعه تاریخی منجر شد؛ فاجعه ای که اوج شقاوت جریان اموی و حقیقت جریان علوی را در سراسر تاریخ به روشنی نشان داد.
در این میان، جریان غالب سنی مشهور به سنت و جماعت عمدتا حاصل فرهنگ پس از بنی عباس است و به همین دلیل، تضاد عمده ای با تشیع ندارد. به همین خاطر است که در گذر تاریخ شاهد نزدیک تر شدن دو جریان شیعه و سنت و جماعت هستیم و این دو تفکر به ویژه در بستر تصوف اسلامی به همزیستی و قرابت بیشتری دست می یابند.
متاسفانه در دوران معاصر شاهد تجدید سازمان و بازسازی تفکر اموی برپایه اندیشه های وهابی و تکفیری هستیم و این اندیشه خشن و سطحی به کمک دالرهای نفتی و حمایت های ضمنی و گاه آشکار غرب و اعراب و تبلیغات گسترده توانسته به تفرقه در دنیای اسلام دامن بزند.
ده ها هزار شیعه کشته شده در سال های اخیر در پاکستان و هزاران شیعه و سنی کشته شده در عراق و توفان سهمگینی که در سوریه وزیدن گرفت تنها بخشی از عوارض تجدید حیات تفکری است که با شعار "لبیک یا یزید" و "لبیک یا معاویه" و شیوه های انتحاری در میان مسلمانان بذر خشونت می پاشد. البته برخی تندروی ها در سمت مقابل نیز گاه بهانه ای می شود برای تشدید این خشونت ها.
بر این اساس، القاعده و داعش ربط چندانی به اهل سنت و جماعت به آن معنا که در بالا اشاره شد ندارد؛ بلکه سلفیون، تکفیری ها و وهابی ها حتی احناف را نیز نفی می کنند؛ بنابراین رسالت تاریخی آنها که ریشه در جریان سفیانی صدر اسلام دارد زدن ریشه دین و زدودن نام و نشان اسلام –اعم از شیعه و سنی- است و این، دشمن مشترک شیعه و سنی است.
https://avapress.com/vdcc01qsi2bqi18.ala2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما