به دنبال حمله بزرگ تروریستی بر قول اردوی ۲۰۹ شاهین، آگاهان بر این باورند که پاکستان با تمام نیرو تلاش دارد بلخ را بیثبات سازد.
به گزارش خبرگزاری صدای افغان(آوا)، ملک ستیز، نویسنده و پژوهشگر کشور در یادداشتی در صفحه فیس بوک خود، با بیان این مطلب می گوید که هدف استراتژی پاکستان را بیثباتی سیاسی، فکری و اقتصادی بلخ شکل میدهد که بهصورت خودکار بیثباتی امنیتی را در همه افغانستان پی دارد.
در این محور و به باور ستیز، پاکستان ابزاری را در دست دارد که سایر دولتهای منطقه از آن عاجز هستند. این ابزار قدرت فکری مزدوران آی.اس.آی در ساختارهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و سیاست خارجی افغانستان است و پاکستان با استفاده از این ابزار، تلاش دارد تا شمال بهویژه بلخ را ناامن سازد.
این نویسنده و پژوهشگر روابط بین الملل، ۵ دلیل عمده را برای هدف قرار گرفتن بلخ از سوی پاکستان مطرح می کند.
در دلیل اول به نوشته ستیز، جغرافیای استراتژیک بلخ، سرنوشت سیاست را در افغانستان رقم میزند. به باور او، مرز با آسیای میانه، بهسان مرز با پاکستان نیست و این مرز راه را بهروی آزادی دهشتافگنان و باندهای منطقهیی مسدود ساخته و از سوی دیگر، نظارت جدی روسیه در این مرز، آسیای میانه را از شر پاکستانیزهشدن رهانیده است.
به عنوان دلیل دوم، وی ادامه می دهد که بلخ دهلیز تأمینات جبهه جنگ و جبهه اقتصاد افغانستان است و اگر این دهلیز ناآرام شود، دهلیز پاکستان فعالتر شده و وابستگی کابل به اسلامآباد بیشتر میشود.
در عامل سوم، ستیز می گوید که بلخ گذرگاه ایدئولوژیها است و اگر بلخ از کنترول مجاهدین برون شود، جنازه این گروه سیاسی را باید خواند. به باور او، در ۱۵ سال پسین، شمال به هویت مجاهدین و بهویژه جمعیت اسلامی تبدیل شده است و شکست بلخ، شکست فرسایشی شورای نظار را در پنجشیر در پی دارد. از سوییهم بیثباتی بلخ، راه را برای قدرتنمایی جمعیت و جنبش دامن میزند، زیرا درد بلخ، بهزودی به جوزجان، میمنه و سرپل سرایت خواهد کرد.
این پژوهشگر می گوید که اگر پاکستان بتواند شمال و بهویژه بلخ را ناآرام سازد، مجاهدین آخرین سنگرشان را از دست میدهند و اینکار به نفع برخی از دستاندرکاران ارگ نیز است.
دلیل چهارم برای ناامن سازی بلخ از دید ملک ستیز، دید دموگرافی یا جمعیتشناسی است. به گفته وی، در این جغرافیا اقوام گوناگون همزیستی دارند و بههمزدن همزیستی گروههای اجتماعی با فرهنگهای گوناگون، جوهر اتحاد در افغانستان را صدمه میزند.از همگسستهگی ملی در افغانستان یکی از سنگپایههای دکترین نوازشریف از دهه هشتاد بدینسو است.
ستیز در عامل پنجم، به این باور است که مردم شمال، شهروندان معتدل و باز هستند. تحمیل افراطیت اسلامی در شمال، فکر پاکستانیزه را در افغانستان تعمیم میبخشد. به باور وی، در این مسیر، راه بیثباتی فکری در شمال، استفاده از منابر در مساجد و ملاهای مزدور است و پاکستان سعی خواهد کرد تا ملاها و رهبران معتدل را در شمال حذف کند؛ بناء بهترین جانشین ملاهای معتدل، استفاده از ملاهای سیاسی است که به پاکستان به نام اسلام سلفی، وهابی و سایر شاخههای مذهبی تعهد دارند و از مدرسههای پاکستان فارغ شدهاند.
این نویسنده و پژوهشگر روابط بین الملل در پایان تأکید می کند که اگر استراتژیستهای دولت این پنج عنصر را جدی نگیرند، خطر شکست افغانستان بهدور از تصور نیست.