تاریخ انتشار :پنجشنبه ۲۳ ثور ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۴۹
کد مطلب : 18384
درپاسخ به اتهامات روزنامه 8 صبح عليه آقاي حسيني مزاري

خفته را خفته کی کند بیدار؟؟!!

ارادتمندی بسیاری از افراد به حضرت آيت الله العظمي خامنه اي به عنوان یک واجب شرعی از باب عمل به فقه جعفری می باشد
خفته را خفته کی کند بیدار؟؟!!
آیا کسانی که دغدغه دین دارند و اندیشه های اسلامی در سر می پرورانند، حکومتی دینی تر از حکومت ایران هم سراغ دارند که در راس آن، یک فقیه جامع الشرایط حضور داشته باشد و بر ارکان مختلف آن نیز فقها و علما نظارت داشته باشند؟
فضای ملتهب رسانه ای در چند هفته گذشته، موجی از ناآرامی و کش و قوس ها را در سطح توده مردم کشور و نیز در سطح دولتمردان ایجاد کرد.
داستان از زمانی آغاز شد که به گفته برخی از منابع رسانه ای، یکی از نمایندگان پارلمان، مدعی اعدام 45 نفر افغانستانی در جمهوری اسلامی ایران شدند.
این ادعا، که هیچگاه مستند به ادله محکم نیز نشد، از سوی دولت افغانستان و دولت ایران مبالغه آمیز خوانده شد و طرفین بر اعدام شش نفر در ایران، به جرم قاچاق مواد مخدر و درگیری نظامی با مامورین امنیتی ایران اتفاق نظر و موضع داشتند.
اما هیاهوی برخی رسانه های کشورمان به قدری ایجاد موج کرد که منجر به حضور تعدادی از هموطنانمان در مقابل سفارت ایران در کابل طی چند روز گردید و از آن سو نیز عده ای در مخالفت با معترضین تجمع کرده و خواهان پیگیری مساله از راههای دیگری غیر از اجتماعات شدند.
اجتماعات معترضین در مقابل سفارت ایران در کابل، در نوع خود می توانست یک اقدام قانونی، و در جهت احقاق حقوقی که برخی مدعی آن بودند تلقی شود، اما در نهایت منجر به مواردی شد که از حالت یک اعتراض قانونمند خارج و به یک هتک حرمت و اهانت به باورهای برخی دیگر از هموطنان منجر شد.
روزنامه هشت صبح چاپ کابل، در مقاله ای به قلم آقای «فرهاد پاییز» که در صفحه 4 روزنامه و در تاریخ 21 ثور 1389 ، تحت عنوان " وقتي تظاهرات افغان ها شورشگري است، آدم كشي حكومت ايران چيست؟ منتشر شد، به بررسی موضع گیری های موافقین و مخالفین تجمع پرداخته و آنگاه نتیجه گیری کرده است که مخالفین تجمع اعتراض آمیز در مقابل سفارت ایران در کابل، جاسوس ها و عوامل جمهوری اسلامی ایران اند.
ایشان مشخصاً از شخصیت فرهنگی فرهیخته جناب حجت الاسلام والمسلمین «حسینی مزاری» نام برده و موضعگری ایشان در محکوم کردن آتش زدن عکس آیت الله العظمی خامنه ای را زیر سوال برده است.
در خصوص موارد درج شده در مقاله جناب آقای پاییز، با توجه به روحیات ایشان که از نحوه نوشتارشان معلوم است، به نظرم رسید که قلم فرسایی و استدلال نمی تواند ایشان را مجاب کند. چون احساس مي شود، ایشان در خواب غفلت نیست، بلکه خود را به خواب زده است و بیدار کردن کسی که خود را به خواب زده، کاری غیر ممکن است. اما از آنجا که باید مخاطبین گرانقدر رسانه ها می بایست از زوایای گوناگون
با رویداد ها آشنا شوند، یاد آوری چند مطلب پیرامون نوشتار جناب آقای پاییز را ضروری می دانم: 

1. مطلب اول این است که گویا جناب آقای پاییز، هنوز نتوانسته این مطلب را هضم نماید که شخصیت آیت الله العظمی خامنه ای، صرف نظر از مقام حقوقی ایشان (به عنوان رهبر یک حکومت اسلامی) به عنوان یک فقیه صاحب فتوا مطرح است و بسیاری از شیعیان، ایشان را به عنوان مرجع عمل در مسائل شرعی و احکام دینی شان می شناسند و اطاعت از فتاوای ایشان را بر اساس دستور دین و شریعت لازم می دانند.
این مساله، ارتباطی هم به موضوع رهبری و ملیت ایشان ندارد و کاملا یک مساله فقهی و علمی است و به دلیل جایگاه علمی و فقهی ایشان می باشد.
نظیر این مورد، در مرجع بودن شخصیت های دیگر غیر افغانستانی، همانند فقهای کشور عربستان برای هموطنان حنفی مذهب و فقهای لبنانی و دیگر فقهای ایرانی و نیز فقهای افغانستانی برای هموطنان شیعه بسیار دیده شده است.
معنی مطلب فوق این است که هر عالم دینی، ولو اینکه افغانستانی هم نباشد، مورد احترام افغانستانی هاست و بحث ملیت و سایر مسائل سیاسی، ربطی به شخصیت علمی و فقهی یک عالم دینی پیدا نمی کند.
اکنون نیز باید توضیح داد که حضرت آیت الله العظمی خامنه ای یکی از مراجع تقلید و فقهای معاصر در مذهب شیعه اثنی عشری است و تعدادی زیادی از شیعیان، ایشان را به عنوان مرجع تقلید خود در احکام شرعی می دانند و از این لحاظ، به دلیل اینکه ایشان را فقیه واجد شرایط دانسته اند، برای ایشان ولایت قائل بوده و اطاعت از ایشان را واجب می دانند.
کسی هم نمی تواند به این مساله اشکال کند و بر آن خورده بگیرد، چون مباحث و مستندات آن و ادله فقهی و روایی و قرآنی آن در جای خودش در فقه جعفری بحث شده و در زمان ما نیز، تعداد زیادی با استناد به همان ادله، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای را به عنوان مرجع خود پذیرفته اند.
ارادتمندی بسیاری از افراد به ایشان، نه فقط به خاطر این است که ایشان رهبر یک انقلاب استکبار ستیز و اسلامی است که به عنوان یک واجب شرعی از باب عمل به فقه جعفری می باشد
حال اگر کسی به یک شخصیت مذهبی جسارت و هتاکی نماید، در واقع به باور ها و اندیشه های فکری و اعتقادی جمع بزرگی از افراد جامعه اهانت کرده است و فرقی نمی کند که فرد اهانت شده، آیت الله العظمی خامنه ای باشد یا فقیه دیگری همچون حضرت آیت الله العظمی سیستانی، آیت الله العظمی فیاض، آیت الله العظمی محقق کابلی و ... و یا اینکه از شخصیت های علمی و مذهبی اهل سنت و جماعت باشد.
بنابراین هر انسان عاقلی، با اندک تامل در می یابد که می بایست جایگاه حضرت آیت الله العظمی خامنه ای به عنوان یک فقیه و مجتهد، مصون از هر اهانت و هتاکی باقی بماند. چرا که هتاکی به ایشان، هتاکی به باورهای توده عظیمی از مردم است و این نوع رفتار را هیچ مسلمانی بر نمی تابد.
اهانت صورت گرفته به حضرت آیت الله العظمی خامنه ای نیز مورد خشم و نفرت بسیاری از دینمداران و اسلام دوستان قرار گرفت و به همین لحاظ، بسیاری از شخصیت های منصف شیعه و سنی، این کار را عملی سخیف و به دور از کرامت اسلامی توصیف کرده و آن را محکوم کردند.
با توجه به آنچه که گفته شد، خوب است که جناب آقای پاییز، نویسنده محترم مقاله روزنامه، کمی مطالعات
خود را افزایش دهد و صرف نظر از دگم اندیشی سیاسی و عناد و کینه توزی که ایشان با ایران یا هر کشور دیگری دارد، مسائل را با دایره وسیع تری از اطلاعات مورد نقد و تحلیل قرار دهد تا در اظهار نظر و تحلیل خود دچار اشتباه نشود.
بنابر این، تاکید می کنیم: در هر زمانی هرکسی که به یک شخصیت دینی و مذهبی اهانت کند، اهانت او محکوم و مردود است و مورد خشم هر انسان مسلمان آزاد اندیش قرار می گیرد و اهانت صورت گرفته به این مرجع و فقیه عالیقدر نیز محکوم بوده و غیر قابل دفاع است و چنانچه ادامه یابد، یقینا موجب بروز مشکلات جدید تر و عکس العمل های قاطع مردم مسلمان کشور از شیعه و سنی خواهد بود.
چرا که اهل سنت افغانستان نیز یقینا راضی نیستند که باب اهانت به شخصیت های دینی باز شود، و از نظر آنان نیز اهانت به علما، وقیح بوده و موجب عکس العمل های منفی خواهد شد.

2. صرف نظر از موقعیت علمی و دینی آیت الله العظمی خامنه ای، هر انسان خردورزی که دغدغه دین داشته باشد اذعان می کند که جمهوری اسلامی ایران، یکی از معدود کشورهایی است که حکومت دینی در آن جریان دارد و مسائل مختلف در آن کشور بر اساس شریعت اسلام رفع و رجوع می شود.
البته نمی توان کتمان کرد که کاستی های زیادی در تطبیق شریعت در حکومت جمهوری اسلامی ایران نیز وجود دارد، اما باید پرسید: آیا کسانی که دغدغه دین دارند و اندیشه های اسلامی در سر می پرورانند، حکومتی دینی تر از حکومت ایران هم سراغ دارند که در راس آن، یک فقیه جامع الشرایط حضور داشته باشد و بر ارکان مختلف آن نیز فقها و علما نظارت داشته باشند؟
باید پذیرفت که در این حکومت نیز مانند سایر حکومتهای دینی در سراسر دنیا کاستی هایی وجود دارد، اما آیا این کاستی ها به قدری هست که کل آن را زیر سوال ببرد؟
به نظر می رسد که مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از اسلامی ترین نظام های منطقه و دنیا، بیش از آنکه تابع دغدغه های انسان دوستانه برخی از افراد باشد، تابع دشمنی آنان با افکار و اندیشه های اسلامی است. همان افکار و اندیشه هایی که سالیان دراز، مردم مسلمان و بی دفاع افغانستان را در مقابل ارتش تا به دندان مسلح شوروی در سنگر های جهاد قرار داد و به خاطر آن، خونها ریخته شد.
اگر قرار باشد که جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن به دلیل نوع اندیشه های اسلامی خود مورد هجمه و هتاکی قرار بگیرند، باز هم این رفتار مورد تایید شخصیت ها و مردم شریف و مومن افغانستان نیست.
مردم مسلمان و مومن افغانستان همواره نشان داده اند که از هر اندیشه دینی در هر جای دنیا استقبال می کنند و در تایید و تقویت آن از هیچ کوششی فروگذار نخواهند کرد، چه این اندیشه در ایران باشد یا در عربستان یا در یمن و یا در هرجای دیگر دنیا.
بنابراین اصحاب رسانه باید توجه داشته باشند که پیوند مردم افغانستان با ایران، ریشه در افکار و عقاید آنان دارد و مردم افغانستان، حکومت ایران را ـ حتی اگر ظلمی نیز در بعضی موارد بر مهاجرین ساکن در آن رفته باشد ـ بر نظام های غیر دینی و اسلام ستیز دنیا
ترجیح می دهند.
به راستی، دلیل حضور غرب با این همه ساز و برگ جنگی در فرسنگها دورتر از خاک خود، و با صرف سالانه میلیاردها دالر، به دلیل انسان دوستی آنان و لطف و محبتشان به ماست؟
بسیار ساده انگارانه است که ما این حضور را لطف بدانیم و در عوض، رویاروی کسانی بایستیم که پیوند های عمیق فکری و اعتقادی با ما دارند و سالها در سخت شرایط در کنار ما بوده اند. مگر اینکه سر خود ما نیز در آبشخور همان کشورهای غربی، مشغول نشخوار کردن پس مانده های تفکر غیر دینی غرب باشد.
مردم مسلمان افغانستان، به دلیل حس کردن پیوند عمیق میان خود و جمهوری اسلامی ایران، هتاکی به رهبر و مسئولین مسلمان این سامان را محکوم دانسته و مرتکبین آن را خطاکار قلمداد می کند و یقینا چنانچه دگر بار کسی به خود جرات چنین کاری بدهد، با جواب دندان شکن دینخواهان و دلسوزان به انقلاب اسلامی افغانستان مواجه خواهد شد.

3. پیگیری سرنوشت اتباع کشورمان در سراسر دنیا، وظیفه هر فرد افغانستانی است. چه خوب است که این پیگیری، فارغ از مسائل پشت پرده و به خاطر احساس مسئولیت و حس وطن دوستی صورت بگیرد.
چنانچه ظلمی بر هر افغانستانی در هر جای دنیا برود، وظیفه هر یک از من و توست که در مقابل آن سکوت نکنیم. اما آیا تا کنون از خود پرسیده اید که چرا نزدیک به یک دهه، تعدادی از هموطنان ما که در کشور خود ما دستگیر شده اند و تا کنون هیچ جرمی هم برای آنان اثبات نشده، در زندان گوانتانامو توسط یک کشور دیگر زندانی شده و شکنجه می شوند و هیچ صدایی هم از کسی بیرون نشده؟
آیا تا کنون از خود پرسیده اید که آمریکا با چه مجوزی در داخل کشور خودمان زندان مخفی ایجاد می کند و هموطنان ما را بدون اجازه و آگاهی دولت خودمان در کشور خودمان زندانی و بازجویی می کند؟
مگر از اعلام جدید صلیب سرخ مبنی بر کشف یک زندان مخفی در بگرام طی روزهای گذشته بی خبر هستید؟
مگر از آمار کسانی که بی گناه دستگیر شده و پس از سالها شکنجه و در پی معلوم شدن بی گناهی شان از زندان غربی ها آزاد شده اند و یا اینکه در همان زندانها جان داده اند بی خبرید؟
چطور است که وقتی یک افغانستانی بی گناه در داخل کشور و در زندان خارجی ها زیر شکنجه جان می سپارد صدایی از آقای فرهاد پاییز بلند نمی شود، ولی زمانی که تعدادی انسان مفسد در یک کشور اسلامی بعد از محاکمه اعدام می شوند سر و صدا به پا می شود و عادلانه بودن محاکمه زیر سوال می رود؟
نویسنده مقاله روزنامه 8 صبح، خطاب به آقای حسینی مزاری در خصوص عادلانه بودن محاکمه افراد اعدام شده نوشته است: « آقای حسینی مزاری مگر وکیل زندانیان بوده است تا چنین حکمی صادر می کند یا این که به نمایندگی از دولت ایران، از اعدام ها دفاع می نماید؟»
آیا نمی توان از این نویسنده
عزیز پرسید که شما با استناد به کدام مدرک و سند، غیر عادلانه بودن محاکمه را زیر سوال می برید؟ مگر شما وکیل اعدام شده ها بوده اید یا در جریان سیر محاکمه آنها قرار داشته اید؟ و اصلا مستندات ادعای شما در خصوص 45 نفر اعدامی چیست؟ اگر مستندی دارید چرا نشر نمی کنید و اگر خلاف عرف روزنامه نگاری رسانه ای عمل می کنید و بر اساس شایعات اتهام می زنید، یقینا در پیشگاه ملت شریف افغانستان و مردم عزیز ایران خجل و در مقابل ذات اقدس پروردگار پاسخگو و مسئول خواهید بود. (البته اگر به قیامت و جزا و عدالت خداوند ایمان داشته باشید)
آیا نمی توان تصور کرد شما فقط زمانی حنجره تان فریاد عدالتخواهی و احقاق حقوق مظلومین سر می دهد که منافع کشورهای غربی در حال تهدید شدن باشد؟
اگر غیر از این است لطف کنید و یک مقاله هم در مورد جنایتهای نیروهای نظامی ناتو به رهبری آمریکا در کشوری بنويسيد که خود در آن زندگی می کنید و به قول خودتان امنیت شما را همین نیروهای غربی برایتان تامین کرده و در آن مقاله بگوئید که فقط در یک حمله نظامی به یک روستا، بیش از هشتاد زن و کودک غیر نظامی بی گناه به خاک و خون کشیده شدند و صدایی از حلقوم عدالتخواه شما و هم فکرانتان بیرون نشد.
این حقیقت ها را بگوئید تا دیگران قضاوت کنند که آیا شما به راستی مدافع حقوق از دست رفته افغانستانی ها هستید یا اینکه مطابق شرایط، می خواهید از آب گل آلود شده ماهی بگیرید؟

4. در بخشی از مقاله منتشر شده در روزنامه 8 صبح، محکوم کنندگان اهانت به یک فقیه و عالم برجسته، جاسوس و مزدور لقب داده شده اند.
آیا نمی توان پرسید که خود شما برای این دشمنی گستاخانه و بی ادبی دور از نزاکت و ادب، از چه کسی یا کشوری پول گرفته اید؟ و به تعبیر رسا تر برای کجا جاسوسی و مزدوری می کتید؟
اگر اتهام جاسوسی و مزدوری زدن به همین راحتی باشید، یقینا به خود شما هم می توان اتهام زد که جاسوس برخی کشورها ممکن است باشید و در ازای گرفتن مبلغی پول، آخرت خود را به دنیای دیگران فروخته اید، حال آنکه در سطور اول همین نوشتار توضیح داده شد که صیانت از مقام مرجعیت و فقاهت یک تکلیف شرعی است و ربطی به مسائل سیاسی مورد نظر شما ندارد.

5. عمق فاجعه اینجاست که هنوز برخی از اصحاب رسانه در کشور ما، همچون کبکی که در زمستان سر در داخل برف می کند تا دیده نشود، هنوز درک درستی از مفهوم اشغال و اشغالگر نتوانسته اند داشته باشند.
البته نویسنده این سطور قبول دارد که برخی از نویسندگان ایرانی، در بعضی از نوشتار های خود، غیر حرفه ای عمل می کنند و از تعبیرات درستی بهره نمی برند، اما حساب اینگونه افراد را باید همانند نویسنده عزیز روزنامه 8 صبح، فرض کرد که عنان قلمشان، آنچنان که باید در اختیار اندیشه شان نیست و غلبه احساسات، و یا عوامل دیگر، موجب کج اندیشی و کج نویسی آنها می شود.
نکته قابل توجه این است که آقای پاییز از نوشتن یک جمله توسط یک نویسنده ایرانی که گفته است «ناموس افغان زیر چکمه های اشغالگران است» این چنین برتافته، اما از کشتار وحشیانه نیروهای ناتو در جای جای این مرز و بوم غم به دل راه نمی دهد؟
آقای نویسنده محترم!
رفتار دو گانه شما چیزی جز اجیر بودن
برای قاتلان ناموس افغان را نشان می دهد؟ آن لحظه ای که زن و کودک و پیر و جوان افغان در حمله های ناجوانمردانه به مناطق مسکونی کشته می شوند و قضیه با یک عذر خواهی ساده تمام می شود، غیرت جنابعالی در کدام مهمانسرا پرسه می زند و خونت کجا به جوش می آید؟
اصلا از شما بپرسم که معنای اشغال و اشغالگری چیست؟ مگر معنای اشغالگری غیر از این است که من و تو توان تصمیم گیری برای کشور خودمان را نداشته باشیم و دیگران برای ما برنامه ریزی کنند، و تحت عنوان آوردن امنیت تمام شئونات زندگی مردم افغانستان را تحت سیطره خود درآورند؟
معنای اشغالگری غیر از این است که تو برای رفتن به دفتر روزنامه خود باید از چند مرکز تلاشی نیروهای نظامی خارجی بگذری و چنانچه مخالف میل آنان رفتار کنی مورد حمله قرار بگیری؟
آیا معنای اشغالگری غیر از این است که رئیس جمهور کشورت بر اساس خواست کشورهای حاضر در کشورت باید انتخاب شود و برنامه حکومتی داشته باشد و مقدرات کشورت در معاملات پشت پرده قدرتها رقم بخورد؟
برادر عزیز! به جای اینکه از شنیدن کلمه کشور اشغال شده ناراحت شوی، بهتر است به خود آیی و برای استقلال کشورت تلاش کنی.
شما که اعتقاد داری حضور نیروهای خارجی موجب ثبات و امنیت در کشور شده، ایا خود زمانی که صبح از منزل خارج می شوی، اطمینان به زنده برگشتن خود داری؟
پس خودت قضاوت کن: اگر قرار باشد که هم تو مزدور باشی و هم کسانی که علیه آن ها قلم زده ای، به اعتقاد خودت مزدوری برای یک فقیه عالم مسلمان جذاب تر است یا مزدوری برای یک کافر شرابخوار دین ستیز؟ 

6. سخن آخر اینکه من که هرچه بیشتر خواندم، در اعلامیه وزارت اطلاعات و فرهنگ که خواسته است از اهانت به ادیان، مذاهب و شخصیتها خود داری شود، چیزی مخالف عقل، قانون و عرف رسانه ای ندیدم و نمی دانم کجایش برای نویسنده روزنامه 8 صبح سخت و ثقیل بوده که این همه تلاش کرده تا خلاف جریان آب و خلاف عرف رسانه ای حرکت کند و بعد متجاهلانه دیگران را به حرکتهای غیر رسانه ای متهم نماید و اعلامیه وزارت اطلاعات و فرهنگ را مورد شماتت قرار دهد.
رسانه ها در زبان صاحب نظران، رکن چهارم قدرت خوانده شده اند و این به دلیل کارکرد مهم رسانه و تاثیر گذاری بیحد آن بر افکار عمومی است و نمونه تاثیر گذاری آن را نیز طی هفته های گذشته شاهد بودیم. بنابر این، رسانه موظف است که فکر سالم را در میان مردم نشر دهد تا جامعه، در پیروی از رسانه راه رستگاری و سعادت را بپیماید، اما اگر خدای ناکرده رسانه ای دچار توهم و دگم اندیشی و تعصب شد و راه را به بیراهه رفت آن گاه چه باید کرد؟
به گفته آن ضرب المثل معروف پارسی:
هرچه بگندد نمکش می زنند وای به آن روزی که بگندد نمک

                                                            نويسنده: سيد احمد موسوي مبلّغ
منبع : خبرگزاري صداي افغان(آوا) - كابل
https://avapress.com/vdcdos0f.yt0jj6a22y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

یادش بخیر، به یاد دارم مادرم گاه گاهی به مناسبت هایی ضرب المثلی محلی و به اصطلاح وطنی بکار میبرد و میگفت: "دنیا به ناکسان راضی شد، گوساله انگ زد خر قاضی شد" یا یک چیزی شبیه به این.
مثل آقای پاییز یک چیزی در همین مایه ها است. انگ را یکی دیگر میزند و ایشان هم قاضی میشود!