تاریخ انتشار :يکشنبه ۱۶ حوت ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۲۰
کد مطلب : 16646
بررسی علل همگرايی و ناهمگرايی

دو مذهب شافعی و حنفی با شيعة اماميه

دو مذهب شافعی و حنفی با شيعة اماميه
تقسیم مسلمانان بین دو بلوک شرق و غرب در دنیای امروزو استفاده ابزاري از مسلمانان نمودن در دوران جنگ سرد و تقسيم اسلام به اسلام غربي يا شرقي و در نهايت اسلام را دين شمشير خواندن و مسلمانان را تروريست ناميدن.
مسلمانان برای داشتن تعامل اجتماعی بهتر با یکدیگر نیازمند به شناخت یکدیگرند آن هم در شرایطی که در دایرة مذهب و فرق قرار گرفته اند. کشورهای اسلامی در صورتی خواهند توانست از روابط حسنه برخوردار و امّت واحدی را تشکیل دهند که بتوانند شباهتها و مشترکات فرق اسلامی را کشف و با زبانی مشترک در جهت توسعة مشترکات و اصول مسلّم اسلام قدم بردارند. دستیابی به این امر از یک طرف نیازمند به بررسی هویت تاریخی شکل گیری مذاهب و کشف نقاط مشترک آنان دارد و از طرفی ضرورت شناخت وضعیت مسلمانان پیرو هر فرقه و مذهب را در حال می طلبد.
 
چون مذاهب اسلامی در سیر تاریخی خود مواجه با جریانهای متعددی شده اندکه بدون شناخت آن جریانها نمی توان به شناخت کامل و درستی از هر مذهب و پیروان آن دست یافت. چنانچه در مقطعی از تاریخ امت اسلامی، مسلمانان برخوردار از چنان وسعت نظر و سعة صدری بودند که هر کس آزاد بود دیدگاههای خود را بیان کند حال آن که در مقاطعی سطح فکری چنان پایین می آید و آزادی اندیشه چنان محدود می گردد که بخش هایی از دنیای اسلام فاقد اندیشه و بالندگی می گردند. یا مانند تقسیم مسلمانان بین دو بلوک شرق و غرب در دنیای امروزو استفاده ابزاري از مسلمانان نمودن در دوران جنگ سرد و تقسيم اسلام به اسلام غربي يا شرقي و در نهايت اسلام را دين شمشير خواندن و مسلمانان را تروريست ناميدن. 

برای بررسی و شناخت مذاهب اسلامی به ویژه مذاهبی که در عصر حاضر پیروانی دارند، می توان طبق بندهای ذیل اقدام نمود:
1- تاریخچة مذهب: شامل علل ظهور و نحوة شکل گیر، زندگینامة بنیان گذار مذهب(سیر زندگانی، آرا و اندیشه هایش) چهره ها و شخصیت های برجستة آن مذه، آثار و متون مهم آن مذهب در فقه، اصول و کلام
2- روش شناسی و مهم ترین ویژگیهای مذهب
3- مبانب اعتقادی، فکری مذهب در هستی شناسی و ...
4- مبانی فقه و اصول مذهب در ابعاد مختلف عبادات، خانواده، اقتصاد و سیاست و...
5- قلمرو مذهب و تبیین پراکندگی جغرافیایی آن به ویژه در وضعیت فعلی
6- بررسی علل گسترش و عدم گسترش مذهب و همچنین تبیین نقاط ضعف و قوت آن
7- تبیین شباهتها و تفاوتهای آن با مذاهب دیگر
8- جریانها و گرایش های موجود در مذهب
با نگاهی کوتاه در شکل گیری مذاهب اربعة اهل سنت در تقدم زمانی به ترتیب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در سه مکان بغداد ، مدینه و مصر به وجود آمدند و از نظر سطح قلمرو امروزی به ترتیب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی بیشترین پیروان را دارا می باشند و از نظر قرابت در روش و مبانی فقه و اصول فقه دو مذهب حنفی و مالکی به هم نزدیکتر بوده چون علاوه بر استفاده از نص، از روشهای تعقلی ، قیاسی و تجربی نیز در تبیین معرفت دین و احکام بهره جسته اند و دو مذهب شافعی و حنبلی قرابت بیشتری به یکدیگر دارند چون بیشتر تاکید بر نقل و نص دارند. با وجود آن که دو مذهب حنفی و مالکی از نظر مبانی و روش استنباط احکام و همچنین احکام فقهی به شیعة امامیه نزدیکتر می باشند، اما در اذهان و افکار عمومی جامعة ما، معمولاً شافعی مذهب ها را به شیعة امامیه نزدیکتر می دانند که در این مقال سعی خواهیم کرد ضمن بررسی علل این همگرایی و ناهمگرايي در سیر تاریخی، به رهنمودهایی جهت وحدت امت اسلامی در حال، دست پیدا کنیم.
فرضيه اساسي اين پژوهش اين است كه دلايل همگرايي و ناهمگرايي بين مذاهب اسلامي بيشتر بر يك سري تعاملات و تصادمات سياسي و اجتماعي شكل گرفته تا اصول و رو ش هاي مشترك، همانگونه كه اشاره شد مهمترين دستاورد اين پژوهش اين است ضمن شناخت پيدا كردن نسبت به عللي كه در مسير تاريخي بستر ساز ناهمگرايي شدن و رهنمودهايي در مسير همگرايي بر مبناي اصول و متد و روش هاي مشترك دست يافت.
مهمترین عواملی که در باب همگرایی و نزدیکی تشیع با شوافع می توان برشمرد عبارتند از:
اشعار امام شافعی(رض) در مدح اهل بیت پیامبر(ص) و متهم شدن به شیعی گری در دستگاه حکومت عباسیان این پیوند را تا به امروز در دلها حفظ کرده است آنجا که فرمود:
يَا رَا كِبا قِفْ بِالمُخَصّبِ مِن مِنىً
سَحَـرا اِذَا فَاضَ الحَجيِجُ اِلَى مِنىً
اِن كـانَ رَفـضا حُـبّ آلِ مَـحَمّـدٍ

وَاهتِـفْ بِقَاعِدِ خَيفِهَا وَالنّاهِض
فَيضـا كَمُلتَطـِمِ الفُراتِ الفائِضِ
فَلـيشهَدِ الثّقـَلانِ أَنّـى رافِـضِـى[ [1]]


یعنی ای سواره، اگر به مکّه می روی در ریگزار منا بایست و سحرگاهان خطاب به ساکنان مسجد خیف که همانند امواج خروشان دریا به منا سرازیر می شوند ندا سر داده و بگو: اگر دوست داشتن آل محمد رفض است، انس و جن گواه باشند که من –شافعی- رافضی هستم.
ابن عبدالبر مى‏نويسد: كه عده‏اى به امام شافعى (رض) گفتند: در شما رگه‏هاى انديشه تشيع وجود دارد. امام شافعى مى‏فرمايد: چگونه؟ مى‏گويند: حب آل محمد را آشكار مى‏نمائى. امام مى‏فرمايند: اى جماعت مگر پيامبر اكرم (ص) نفرمود:« لا يُومنُ احدُكُم حتّى اكوُنَ اَحبّ اليه من والده و ولَده والناس اجمعين» و قال: «اِنّ أوليائى من عترتى المتّقُون» پس زمانيكه دوستدارى خويشاوند پرهيزگار انسان لازم است آيا محبت خويشاوند پرهيزگار پيامبر (ص) نمى‏تواند واجب باشد؟
امام شافعى به على (رض) تعلق خاصى داشت و مى‏گفت: على (رض) پسر عمو و پسر خاله من است. چون مادر سائب جد شافعى شفا دختر ارقم بن هاشم فرزند عبدمناف بود و مادر جدش خلدة دختر اسد بن هاشم خواهر فاطمه بنت اسد مادر حضرت على (رض) بود. ضمن اينكه مادر خود امام شافعى نيز فاطمه دختر عبيدالله بن حسن فرزند حسين بن على (رض) است. توجه وارادت امام شافعى(رض) فقط جنبه خويشاوندى نداشت بلكه جنبه دينى نيز داشت لذا در پاسخ فردى كه به امام شافعى مى‏گويد: در اين مسأله با على بن ابى طالب (رض) مخالفت نموده‏ايد، مى‏فرمايد: اين مسئله را از على (رض) با سند و دليل ارائه كن تا پيشانى را بر خاك گذارم و اظهار خطا كنم و از رأيم برگردم و به رأى على (رض) تمسك جويم.[ [2]]
امام شافعى معتقد بود كه محبت خاندان رسالت (ص) حكم واجبى است كه خداوند در قرآن دستور داده و براى نشان بزرگى و فضيلت ايشان همين كافى است كه اگر كسى بر آنها در نماز سلام و صلوات نفرستد نمازش ادا نخواهد شد.
يَا آلَ بَيـتِ رَسُولِ اللّهِ حُبـّكُـمُ فَرضٌ مِنَ اللّه فـى القـُرآنِ أَنزَلَهُ
يَكفِيكُمُ مِن عَظِيمِ الفَخرِ أَنّكُمُ مَن لَم يُصَلّ عَليكُم لا صَلاةَ لَهُ[ [3]].
يعنى اى آل محمد محبت شما واجبى است كه خدا آن را در قرآن نازل كرده و همين يك دليل بر عظمت قدر شما كافى است كه هر كس نماز بخواند و بر شما درود نفرستد نمازش نماز نيست. و با توسل به آنها و اميد اينكه شفيع او در قيامت واقع شوند گويد:
آل النـبـىّ ذَرِيْـعَـتـِى و هُـم اِلـيـه وَسـِيـلَـتى
أَرجُو بهم اُعطَى غدا بيدىِ اليمينِ صَحيفَتى‏[ [4]]
امام شافعى (رض) ضمن رد نسبت رافضى گري از خويش، ارادت ويژه خود را به على (رض) آشكار ساخته و مى‏گويد: اگر محبت على (رض) نشان رافضيگرى باشد در آن حالت من رافضى‏ترين فرد از بندگان خدا خواهم بود
قالوا: تَرَفّضتَ، قلـتُ: كلاّ ما الرفضُ دِينى ولا اعتِقادى
لكـن توليّــتُ غيـرَ شَـكّ خَـيـرَ امـامٍ و خَـيـرَ هــادِى
ان كـانَ حبّ الولىّ رفضـا فـإنّـنــى أَرفــَضُ الــعَـبـادِ[ [5]]
در ارادت و علاقه امام شافعى به اهل بيت پيامبر (ص) همين بس كه او متهم به تشيع و حمايت از علويون شد و مجبور به ترك يمن گرديد و جهت محاكمه به بغداد آورده شد و در معرض خطر مرگ قرار گرفت. او معتقد بود كه ارادت به خاندان على (رض) را بايد علنى و آشكار ساخت و اين پندار باطل را از اذهان دور كرد كه رفض را در دوستى فرزندان فاطمه و على (رض) مى‏داند و يا ناصبى گرى را در دوستى ابوبكر و عمر (رض). باعتقاد او دو جريان رافضى‏گرى و ناصبى گرى كه دوستى و دشمنى افراطى را در حق على (رض) دنبال مى‏كردند نادرست است
اِذا فـى مَجـلسٍ نَـذكُر عَـلِـيا وَسِـبطَيهِ و فـاطِمَـهَ الـزّكّـيه
يُـقـالُ تَـجاوَزُو!يـَا قَـومُ هـذَا فـهـذا مِـن حدِيثِ الرّافِضّية
بَرِئتُ الى المُهَيمِنِ مِن أُنـاسٍ يَرونَ الرّفضَ حُبّ الفاطِميّة[ [6]]
امام شافعى با وجود اينكه از هر گونه انديشه افراطى رافضى گرى و خارجى گرى و ناصبى گرى بدور بود و پيشوائى انديشه معتدل و ميانه اهل سنت را بر عهده داشت مى‏گفت: اگر على (رض) را برترى دهيم در نزد بى‏خردان رافضى هستيم و اگر ابوبكر (رض) را برتر شماريم ما را ناصبى مى‏خوانند با توجه به اين بر خوردها، من هم رافضيم و هم ناصبى و اين مسلك من است تا روزى كه خاك بالينم گردد.
اِذا نَـحـنُ فَـضّـلـنـا عَـلِيـّا فَـانـّنـا رَوافِضُ بالتّفضِيلِ عِندَ ذوى الجَهلِ
و َفـضلُ أَـبى بـَكرٍ اِذَا مـَا ذَكرتُهُ رُمِيـتُ بِنـصْب عِـندَ ذِكرى للفضلِ
فَلا زِلتُ ذا رَفْضٍ ونَصْبٍ كِلاهُما بِحُـبّـيـهِما حَتّـى أُوَسّـدَ فِـى الـرّملِ‏[ [7]]
بدين ترتيب امام شافعى ثابت مى‏كند كه در عين عشق وارادت به على و خاندان او مى‏توان به ابوبكر و عمر نيز عشق ورزيد. نقل موضعگیری امام شافعی بدین معنی نیست که امام ابوحنیفه (رض) نسبت به اهل بیت بی تفاوت بوده است.
امام ابوحنيفه (رض) نیز دوستدار خاندان على (رض) و اهل بیت پیامبر(ص) بود و با وجود اينكه پنجاه و دو سال از عمر خويش را در دوران بنى اميه گذراند، هرگز حكام بنى اميه را تائيد نكرد و از نزديكى به آنها تبرى جست، او از آزار واذيت اولاد على (رض) توسط حكام بنى اميه ناراحت بود. و قيام استاد خويش امام زيد بن على زين‏العابدين (رض) بر عليه هشام بن عبدالملك، را به قيام پيامبر (ص) در بدر تشبيه كرد و حمايت مالى خوبى از قيام آن حضرت نمود و از شكست قيام بسيار ناراحت شد و چون مورد سؤال واقع شد كه چرا شخصا در ميدان جهاد حضور نداشته است مى‏فرمايد: امانتهاى مردم مانع حضورم شد چرا كه امانتها را به «ابن ابى ليلى» دادم از من نپذيرفت لذا از حضور در جهاد باز ماندم. پس از اين واقعه است كه ابن هيبرة حاكم كوفه ابوحنيفه (رض) را امتحان مى‏كند كه تا چه حد به بنى اميه نزديك است لذا مسؤليت قضاوت و خزانه دارى حكومت را به وى پيشنهاد مى‏كند اما ابوحنيفه (رض) نمى‏پذيرد و پاسخ رد مى‏دهد اگر چه مُهر حكومت به او پيشنهاد ميگردد. ساير فقهاى آنروز نيز ابوحنيفه را نصيحت نموده و قسمش مى‏دهند كه مسؤليت پيشنهادى را بپذيرد، چون در صورت رد آن، جانش در خطر بود. اما امام ابوحنيفه به فقهاى هم عصرش گويد: اگر حاكم از من بناى درهاى مسجد اوسط را بخواهد، انجام نخواهم داد چه رسد كه از من خواستار حكم قتل انسانى باشد و من آنرا تائيد كنم يعنى هرگز چنين مسؤليتى را نخواهم پذيرفت. ابن ابى ليلى پس از شنيدن سخنان قاطع امام ابو حنيفه (رض) است كه مى‏گويد: رهايش كنيد او مسير درست را مى‏رود و ما بر خطا هستيم. اين چنين بود كه ابوحنيفه با گرفتن مسير درست، زندان را انتخاب كرد و تا سرحد مرگ مورد شكنجه واقع شد و پس از رهائى از زندان نيز عراق را به قصد مكه ترك گفت و تا پايان عمر دولت بنى اميه، در مكه باقى ماند.[ [8]]
امام ابوحنيفه (رض) از سقوط بنى اميه مسرور شد و دولت بنى‏عباس را در بدو امر تائيد نمود، خوشحالى و تائيد او بخاطر همراهى با ايرانيان، از آن جهت كه ايرانى بود نبود. چون او خود را هيچوقت در قالب ايرانى يا عربى قرار نداد، بلكه آنچه بدان افتخار مى‏ورزيد اسلام بود و خوشحالى او بر سقوط بنى اميه بسبب ظلم و ستم بنى اميه بود به ويژه ستم و تجاوزى كه بر اهل بيت پيامبر (ص) همچون شهادت حسين (رض) و شهادت زيد (رض) روا داشتند و دل مسلمانان را از خود رنجاندند. امام ابوحنيفه (رض) از آن رو اميدوار بود كه دولت جديد عباسى كه نسبتى با خاندان پيامبر دارد، بتواند عدل را برقرار نمايد و ستم را دور كند. لذا در خير مقدم به سفاح بنيانگذار دولت عباسى مى‏گويد: حمد و سپاس خدائى را كه حكومت را به نزديكان پيامبرش (ص) سپرد و ستم ظالمان را دور نمود و زبان ما را براستى گشود، با تو بر حكم خدا بيعت مى‏كنيم به اين اميد كه بر پيمانت تا روز قيامت باقى بمانيد. ما خدا را در باب حكومت به خاطر خويشاوند پيامبرش رها نخواهيم كرد.[ [9]]
امام ابوحنيفه (رض) بعد از آن در مخالفت با دولت عباسى زمانى سخن گفت كه مشاهده نمود منصور با فرزندان امام على (رض) دشمنى مى‏ورزد و عبدالله بن حسن بن حسن (رض) استاد ابوحنيفه را زندانى نمود و فرزندانش ابراهيم و محمد معروف به نفس زكيّه قيام نمودند. او از قيام فرزندان عبدالله حمايت نمود و همراهى با قيام را برتر از جهاد در مرزهاى جهان اسلام با كفار دانست. لذا ضمن تشويق مردم به همراهى با قيام ابراهيم و محمد، بعضى از فرماندهان منصور را از مواجهه با ابراهيم و محمد منع نمود. حسن بن قحطبة يكى از آنها مى‏باشد كه بردست ابوحنيفه توبه نمود و از فرماندهى سپاه منصور سرباز زد. امام ابوحنيفه (رض) در حمايت از اين قيام آنچنان آشكارا برخورد كرد كه شاگردش «ز فر بن هذيل» مى‏گفت: بخدا قسم شما آنقدر سخن مى‏گوئيد تا گردن ما را به دار آويزند و امام ابو حنيفه نه تنها سخن گفت، بلكه هداياى منصور و مسؤليت قضاوت را رد نمود و زندان و شهادت را بر تائيد حاكم ظالم ترجيح داد.[ [10]]
شهرستانى مى‏نويسد: و امام الفتوى والاحكام امام ابوحنيفه - رضى اللّه عنه - بر بيعت او (محمد بن عبداللّه) بوده، چون منصور خليفه برين حال مطلع شد، امام ابوحنيفه را حبس كرد حبسى دراز تا آنكه در حبس وفات يافت. و بعضى گويند امام ابوحنيفه با محمد بن عبدالله امام بيعت كرد در ايام منصور خليفه، و چون محمد بن عبدالله در مدينه به شهادت رسيد، امام ابوحنيفه بر همان بيعت معتقد و ثابت قدم بود و بدوستى اهل البيت راسخ، و اين خبر به منصور رسيده با وى - رضى اللّه عنه - كرد آنچه كرد كه پيش از اين ذكر شد.[ [11]]
2- عدم تصادم و برخورد سیاسی تشیع امامی با شوافع: در هیچ مقطع و دوره ای پیروان این دو مذهب در یک زمان بر مسند قدرت نبودند که بین آنها برخورد سیاسی پیش آید.
3- شافعی مذهب بودن مردم ایران پیش از صفویه : که خود می تواند خاطرة نزدیکی به یکدیگر را سینه به سینه حفظ کند. سخن علامه دوانی در شیراز معروف است که در اوایل به قدرت رسیدن صفویه بعد از پایان مهلت حکومت مبنی بر شیعه شدن در سخنرانی خود می گوید: من و خانواده ام شیعه شدم و در پاسخ به معترضان گفت: به خاطر عمر و علی(رض) نمی خواهم خود را به کشتن بدهم چون آن دو با یکدیگر زندگی کردند و الان حکومت می خواهد که نام مذهب من این باشد لذا من هم آن نام را انتخاب می کنم. اما در مقابل علامه تفتازانی حنفی مذهب در هرات مقاومت به خرج داده و چوبة دار را انتخاب می کند 

4- به دلیل بر مسند قدرت نبودن شوافع در چند سدة اخیر، استعمارگران غربی در مناطق شافعی مذهب بیشتر بر دین گریزی توجه داشتند تا تفرق مذهبی و اصولا سایة استعمار در آن مناطق کمتر بوده. کشورهایی مانند اندونزی، مالازی ، کشورهای عربی خاورمیانه، به نسبت کشورهایی مانند پاکستان، هندوستان، برمه و بنگلادش و کشورهای آسیای میانه کمتر مستعمره بودند لذاشافعی مذهب های ایران زمین متاثر از کشورهای عربی هستند امّا حنفی مذهب ها متاثر از کشورهای همسایة شرقی بویژه شبه قاره که مستعمره بودند.
عواملی که موجبات ناهمگرایی و دوری احناف و تشیّع امامی را از یکدیگر فراهم ساخته عبارتند از:
1- تقابل قدرت سیاسی احناف با دوره هایی که تشیع امامی بر مسند قدرت بودند بویژه در دورة صفویه که در تقابل جدی با عثمانی های حنفی مذهب مسلط بر غرب و مرکز دنیای اسلام و حکومت گورکانیان حنفی مذهب شبه قاره در شرق بود.
2- تلاش استعمارگران در مناطق حنفی نشین در راستای تفرق مذهبی، تا از این طریق قدرت سیاسی شان را متلاشی کنند چنانچه در شبه قاره در بین پیروان مذهب حنفی ، چند فرقه و گرایش ایجادنمودند در شبه قاره اگرچه شاهد شکل گیری جماعت یزیدی و ناصبی نیز هستیم امّا چون هدف اساسی استعمارگران اختلاف جدی بین امت اسلامی هست مشاهده می کنیم که جهت عزاداری عاشورای حسینی شیعیان امامی مذهب را طوری شکل می دهند که عزاداران بجای اظهار بیزاری و برائت از یزید و بنی امیه، به لعن و نفرین خلفای راشدین می پردازند و به دلیل همین امر، هر ساله شاهد درگیری ها و خون ریزی های زشتی در مراسم تاسوعا و عاشورا هستیم. 

3- در چند دهة اخیر بویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آغاز جنگ تحمیلی از سوی صدام حسین حاکم عراق که مزار امام ابوحنیفه پیشوای مذهب حنفی را پایگاه سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خود قرار داده بود و در کشورهای حنفی مذهب تبلیغات به راه انداخته بود که این جنگ ، جنگ مذهبی است خود عاملی شد تا ذهنیت پیروان دو مذهب نسبت به هم منفی و کمتر به یکدیگر نزدیک گردند.
4- علاوه بر بقای قدرت پیشین در بین احناف ، احساسی شدن و پایین آمدن سطح فرهنگ مناطق حنفی نشین با توجه به فعالیتهای استعماری بویژه در شرق آسیا بین هر دو فرقه، سبب شده تا کمتر حاضر به تعامل و گفتگو با یکدیگر شوند، و تلاش بخشی از بدنة فقهی فقهای احناف در غرب دنیای اسلام همچون شیخ شلتوت ، شیخ سعید شعبان و... موثر واقع نشود. 

با توجه به این عوامل ، ناهمگرایی بین پیروان مذاهب غالبا در اشکال زیر بروز کرد:
1- تاکید بر مسائل اختلافی بین مذاهب و چشم پوشی از مشترکات با این که موضوعات اختلافی محدود و مشترکات بسیار است حتي گاهی دیده شده اختلافات جزیی جدیدی ساخته می شود. 

2- جستجو و کشف نقاط ضعف در آثار مذهب دیگر و طرح آنها به صورت علنی و به شیوة غوغا سالارانه، گاهی یک دیدگاه نادر و شاذ که تنها از سوی یکی از علمای یک مذهب طرح شده ، به همة علمای آن مذهب نسبت داده می شودو همة آنها بر پایة آن بازخواست و محکوم می شوند.
3- نبش قبر رویدادهای تاریخی که کدورت و کینه را در میان نسلهای متوالی استمرار می بخشد مانند یادآوری جنگهای صدر اسلام یا درگیری های پیروان مذاهب با یکدیگر در قرون گذشته. 

4- جرم شمردن خود انتقادی در درون هر مذهب : در مسائل اختلافی بین مذاهب اگر کسی خود انتقادی ورزد و دیدگاه مذهب خود را نقد کند کارش جرم و عقب نشینی در مقابل مذهب رقیب و معامله بر سر عقاید و اصول قلمداد می شود.
5- تعمیق دیدگاه تحقیرآمیز نسبت به پیروان مذهب دیگر با تکیه بر این که پیروان هر مذهب تنها خود را فرقة ناجیه می دانند و فرقه های دیگر را اهل آتش قلمداد می کنند
6- دوری و فاصلة اجتماعی: دوری و عدم ارتباط بین پیروان دو مذهب فرصتهای آشنایی و تفاهم را به حداقل می رساند و فضا را برای تصورات نادرست و برداشتهای منفی دربارة یکدیگر فراهم می کند. در نتیجه هر نسلی منقولات نادرست و شایعات متداول دربارة پیروان مذهب دیگر را به نسل بعدی انتقال می دهد. 

لذا امروز باید کاری کرد که فرهنگ خردورزی با زبان محبت در بین پیروان مذاهب گسترش یابد و بستر تعامل بین آنها فراهم شود تا با شناخت یکدیگر به دور از هر گونه بدبینی یکدیگر را بپذیرند برای دستیابی به این مهم مسئولان کشور عزیزمان ایران اسلامی و دلسوزان وحدت امت اسلامی باید اقدامات ذیل را عملیاتی نمایند:
1- با توجه به قدرت نفوذ فرهنگی که ایران اسلامی بر شیعیان سایر کشورها به ویژه شبه قاره داردفرهنگ تولّای اهل بیت را جایگزین فرهنگ تبرّایی نمایند که صفویه آن را از بنی امیه به ارث بردند و امروز در بعضی از مناطق دنیای اسلام این فرهنگ با چتر حمایتی استعمارگران جهت تفرق امت اسلامی در حال نهادینه شدن است. توجه داشته باشیم که با داشتن ولای بنی امیه از سوی یکسری از اهل سنت و تبری جستن از خلفای راشدین از سوی یکسری از اهل تشیع ، وحدت و همدلی امّت اسلامی را با چالش و حتی ناممکن می سازد.
2- اولویت های دنیای اسلام مد نظر قرار گیرد و مناسبتهای مشترک پر رنگتر برگزار شود.
3- سیاستمداران بخاطر یکسری اهداف سیاسی خود ، با عواطف مذهبی بازی نکنند چنانچه در مقاطعی از انتخابات بخاطر جذب آراء چنین بازیهایی صورت می پذیرد.
4- مراودات فقهی گذشته با گسترش دانشگاه مذاهب اسلامی به ویژه در مناطقی که پیروان دو مذهب زندگی می کنند احیاء شود.چون رفتن به حوزه های علمیة یکدیگر همچون گذاشتن بعضی از نامها تابو شده که در سایة این دانشگاه می توان از چنین تابویی عبور کرد.
5- سیرة ائمة اهل بیت در تعامل با خلفای راشدین از سوی اندیشمندان شیعی مذهب احیاء شود. 
 
محمد برفی
نویسنده و پژوهشگر
----------------------------------------------------------


[1] - الائمة الاربعة 51/3، و ديوان امام شافعى، 51، و تاريخ المذاهب الاسلامية413.
[2] - الائمة الاربعة4/114 و سيماي علي (ع) از منظر اهل سنت، 175..
[3] - ديوان امام شافعی62، و الائمه الاربعه3/53.
[4] - الائمة الاربعة 3/53
[5] - همان،3/54 .
[6] - ديوان امام شافعى 76، و الائمة الاربعة3/54 .
[7] - ديوان امام شافعى 62، و الائمة الاربعه 3/56 .
[8] - الائمة الاربعه 116/1 - 114، و تاريخ المذهب الاسلاميه349 .
[9] - الائمة الاربعه 119/1، و تاريخ المذاهب الاسلاميه350 ـ 349.
[10] - الائمة الاربعه1/123 .
[11] - توضيح الملل ترجمه الملل والنحل شهرستانى1/207
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)-کابل
https://avapress.com/vdcceeqs.2bqe08laa2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مطالب را كه شما در صفحه انترنتي ايجاد كرده ايد و ما هم از خواندن بي نصيب نشديم با قلب پاك به دان عمل گردد پس به يقين كامل گفته مي توانم كه هيچ مشكلي بين دومذهب باقي نماند زيرا دردين مقدس اسلام هيچ عيب نيست هر عيبي كه است درمسلماني ما مسلمانان است بناء از شما تشكركه ذهن هردو فرقه را روشن مي سازيد و از شما خواهشمندم تا مطالب را بدون هيچ نوع تبعيض مذهبي به نشر برسانيد تاكه خدا از ما راضي شود ويك امت واحد شويم دست دشمنان امت اسلامي از بيخ بركنده باشيم وسلام